سرزمين شيردال

به نام خدا

در ابتدا بایسته است به چند نکته اشاره کنیم:

1-عکس هایی که از درفش های ایران آورده شده است لزوماً در کل دوران مشخص شده جاری نبوده اند و شاید متعلق به یک دوره ی خاص از آن دوران باشند.

2- برخی از درفش ها از روی گفته ها و منابع تاریخی بازسازی شده اند و مطمئنا درفش ها به همین شکلی که در عکس ها تصویر شده اند ، وجود نداشتند(برای مثال درفش اشکانیان.)

دوره اساطیری

پرچم ایران

درفش کاویانی ، نمادی از کاوه آهنگر ، فریدون و جمشید

 

هخامنشیان

پرچم ایران

کوروش بزرگ

پرچم ایران

درفش به جا مانده از کوروش بزرگ

 

دیگر درفش های هخامنشیان:

پرچم ایران

فروهر آراسته شده به سه رنگ سبز ، سفید ، قرمز به جا مانده از دوران هخامنشیان

 

اشکانیان

پرچم ایران

درفش اشکانیان با خورشید آراسته می شده است

 

ساسانیان

پرچم ایران

درفش کاویانی در دوران ساسانی هم مطرح بوده است

سیاه جامگان

پرچم ایران

رنگ سیاه نماد پیروان ابومسلم خراسانی

سرخ جامگان

پرچم ایران

رنگ سرخ نماد پیروان بابک خرم دین

غزنویان

پرچم ایران

سلجوقیان

پرچم ایران

تیموریان

پرچم ایران

دوران صفویه

پرچم ایران

مهم ترین و اصلی ترین پرچم دوران صفویه

نشان شیر و خورشید برای اولین بار به طور رسمی از اینجا وارد پرچم ایران شده است

پرچم ایران

پرچم شاه اسماعیل

پرچم ایران

پرچم شاه تهماسب

افشاریان

پرچم ایران
پرچم ایران

پرچم های نادر شاه افشار

دوران زندیه

پرچم ایران

دوران قاجار

پرچم ایران

پرچم دوره آقا محمد خان

پرچم ایران

پرچم دوره محمد شاه

پرچم ایران

پرچم ایران در دوران ناصرالدین شاه ، مشروطیت و پهلوی

دوران پهلوی

پرچم ایران

در برخی از درفش های دوره پهلوی تاج پهلوی دیده می شود

جمهوری اسلامی

پرچم ایران
نوشته شده در برچسب:پرچم هاي ايران,ساعت توسط سرزمين شيردال| |
به نام جان بخش جان ها
کاهنان دربار فراعنه در تمدن مصر باستان مرموزترين شخصيت هاي تاريخ به شمار مي روند تا جايي که نحوه زندگي برخي از آنان کتابهايي مستقل به چاپ رسيده است . هوش و زيرکي اين کاهنان در سايه تمدن مصر تنها به دايره نفوذ انکار پذير آنان ساختار حکومت فراعنه ختم نمي شود ؛ آنان با تسلط به برخي علوم مانند فيزيک ،شيمي و با استفاده از نوع معماري و مواد مهلک و سمي مقبره فراعنه به مکانهاي بسيار مرگبار تبديل مي کردند تا جايي که هر فرد راه يافته به گنجينه هاي مدفون در مقابر اگر حتي از تله هاي گوناگون ، فرو ريختن سقف و ... عبور کنند گرفتار گازهالي سمي مي شود که در فضاي بسته انتظار هر راهزني را مي کشد


«لرد کارنارون» و«هوارکارتر»باستان شناسان معروف انگليسي بودند که سرنوشت عجيسبشان موجب شد در سراسر جهان مشهور شوند. اين دو باستان شناس ديوار مقبره توتن تامون را به منظور اکتشافات باستاني تخريب کردند . نارون اولين نفر وارد مقبره شد و در حالي که نور از داخل فوران مي کرد کارتر پرسيد ، چه مي بيبني ؟


نارون چيزهاي شگفت انگيز مقبره که پر از طلا بود که معروفترين آن ماسک مومياييوي است و... در حدود چهل روز بعد از اين ماجرا هوار کارتر از قاهره تلگرافي دريافت کرد که به او خبر داده شد لرد کار نارون به طور جدي بيمار است و تب شديدي دارد هنگامي که کارتر به ملاقات لرد کارنارون رفت وي دوازده روز بود که با تب هاي بسيار شديد دست و پنجه نرم مي کرد و در همان شب مرد .


چند روز بعد ، باستان شناس امريکايي – آرتور ميس – که به کارتر کمک کرده بود رفت تا ديوار اتاق فرعون را خراب کند احساس تشنگي کرد و پيش از آنکه پزشکان بتوانند اظهار نظر بکنند وي هم مرد


فرداي آن روز ميلياردر معروف امريکايي جرج جي گل ولر- که او هم در تخريب ديوار مقبره فرعون شرکت داشت از مرگ دوست خود لرد کار نارون بشدت غمگين شده بود تب شديدي کرد و به تشخيص پزشکان بر اثر نارسایی قلبی مرد .*. هنگامی که ماسک طلایی توتن تانون را به موزه قاهره بردند همه از نفرین آن واهمه داشتند – درتاریخ 3 نوامبر 1962 (12آبان 1341) یکی از پرفسورهای پزشکی و زیست شناسی دانشگاه قاهره – بعد از مطالعه تمامی نظریه ها و طرح نظریه رادیو اکتیویته و همچنین طور مسمومیت محیط مقبره فرعون به علت بسته بودن کامل آمادگی خود را برای اعلام نظریه علمی در باب این باصطلاح «نفرین» اعلام کرد . پروفسور عزالدین طاها این اسرار آمیز را شکسته بود روزنامه نگاران سراسر جهان به سالن همایش هجوم آوردند پروفسور اعلام کرد : چندین سال است که من تعداد فراوانی از باستان شناسان و کار کنان گنجینه ها را معاینه می کنم .


در تمامی موارد مشاهده کردم که در بدن مریض های من ویروس وجود دارد که مجب تورم مجار تنفس و تب های شدیدی می شود با تحقیق در مورد این بیماری در مرکز میکروب شناسی قاهره برخی ویروس های خطرناک را تشخیص دادم که موجب ناخوشی گوناگون است بین آنها ویروس آپسوژینوس نپژر7 نیز این ویروس می تواند در درون مومیایی ها و مقابر و اهرام حدود حداقل سه تا چهار هزار سال زنده بماند .


وی گفت : این فکر نفرین را رد می کند و من علت مرگ را ویروس می دانم نفرین الان هم بعضی که نیروی فوق طبیعی در اهرام اعتقاد دارند که من آن را رد می کنم


این نظریه تا حدودبسیاری ترس را از بین برد چون همه چیز علمی بود . چند روز بعد پرفسور طاها در یکی از جاده ها ی قاهره به همراه دونفر از همکاران علمی اش تصادف کرد ودر دم جان سپرد و جالب آنکه در تشریح پسر پرفسور طاها نشان داد که وی نیز قربانی نارسایی قلبی شده است .


من خودم نظر نمی دم ولی من هم نفرین را رد می کنم چرا که خود پرفسور طاها نیز همان ویروس را دارا بوده که به علت تحقیق روی مرده ها به آن مبتلا می باشد به نظر می آید که اهرام در طی سالیان تمامی رموزش آشکارشود.
نوشته شده در برچسب:آيا نفرين موميان اهرام مصر واقعيت دارد,ساعت توسط سرزمين شيردال| |

 و از نشانه هاي او آفرينش آسمان ها و زمين است

و جنبندگاني كه در ميان آنها پراكنده است

و او هر گاه بخواهد مي تواند آن ها را گرد هم آورد

آياتي از قرآن كريم

ماجرای بشقاب پرنده هایی که در تابستان پنجاه سال پیش در شهر رازول آمریکا فرود آمدند، همچنان موضوع بحث محافل علمی و غیرعلمی در آمریکا و سرتاسرجهان است. هرچند که دولت آمریکا بارها اعلام کرده است که حادثه رازول یک دروغ است، اما شواهد بسیاری وجود دارد که حکایت از آن می کند که موجودات فضایی واقعاً در سال 1947 در روی کره زمین و در شهر رازول فرود آمدند و مسایلی را آفریدند، فرانک کافمن هشتاد و یک ساله، یکی از ساکنان شهر رازول آمریکاست. او یکی از اندک شاهدان زنده حادثه «رازول» در تابستان 1947 است او می گوید به چشم خود دیده است که بشقاب پرنده ای سقوط کرد و اجساد سرنشینان فضایی آن را نظامیان آمریکایی جمع آوری کرده و با خود بردند. کافمن در ژوئیه 1947 که کارمند غیرنظامی پایگاه هوایی رازول بود از طرف فرماندهان این پایگاه مأموریت یافت تا ببیند چه چیزی در بستر خشک رودخانه، در شمال غربی شهر سقوط کرده است. او می گوید: «از نزدیک دو جسد موجود فضایی را دیدم که یکی در بقایای خرد شده بشقاب پرنده و دیگری روی سنگی در بستر رودخانه افتاده بود. آنها موجوداتی خوش قیافه، با صورت و پوستی به رنگ خاکستری بودند، صد و شصت و پنج سانتیمتر طول قدشان بود. با چشمانی که اندکی از حدقه بیرون آمده، گوش های کوچک، بینی کوچک بدون مو و ظاهر زیبا بودند.من نظامیان را دیدم که 5 جنازه را در کیسه هایی ریختند و در یک خودروی جیب گذاردند و بردند.»
علاوه بر آقای فرانک کافمن، شاهدان بسیار دیگری وجود دارند که خبر از وقوع اتفاقی خارق العاده در شمال غربی شهر رازول می دهند.
با این وصف، دولت و ارتش آمریکا بنا به دلایلی همیشه این حادثه را انکار کرده است. پایگاه هوایی رازول در روز هفتم ژوئیه سال 1947 در بیانیه ای مطبوعاتی اعلام کرد به یک دیسک پرنده دست یافته است اما ساعاتی بعد در همان روز، یک ژنرال نیروی هوایی در تگزاس گفت، شیء مورد بحث در واقع یک بالون هواشناسی بوده است. در همین ارتباط، خانم گلن دنیس، که در آن زمان یک تکنسین 22 ساله بود نیز می گوید: «در اوایل ژوئیه سال 1947 شاهد فعالیتهای عجیب در پایگاه هوایی ارتش بودم و پرستاری در پایگاه سرم داد زد و گفت: با حداکثر سرعتی که می توانی از اینجا برو.» او می گوید: پلیس نظامی وی را از پایگاه بیرون کرد و به او دستور داد که آرام باشد. اما پرستار روز بعد او را یافت و به او گفت: «موجودات کوچکی را کالبد شکافی کرده که وزن بدنشان به زحمت به 14 کیلو می رسید و چشمها و سربزرگ با چهار انگشت در هر دست داشتند که در انتهای هر انگشت یک زایده مکنده قرار داشت.» (در اینده درباره شهر رازول باز هم خواهم نوشت )

در سال 1970 لایمادف که یک افسر بلند پایه کا .گ .ب بود به غرب پناهنده شد . او علاوه بر اسرار نظامی . حادثه ای را تعریف کرد که مدتها خبر اول تمام خبرگزاری های بزرگ شد . او پرده از رازی برداشت که برای انسان امروز باور کردنی نبود . او از سقوط بشقاب پرنده ای در جنگلهای سیبری خبر داد, و از ان بدتر چند نفری که خبر سقوط بشقاب پرنده را به ماموران امنیتی داده بودن همانجا کشته شدن تا خبر مخفی بماند . او همچنین از پایگاهای مخفی که در ان دانشمندان علوم مختلف به صورت شبانه روزی مشغول فعالیت هستن سخن گفت . او بعد از افشای این مسائل همیشه در هراس بود تا توسط  ماموران کا .گ . ب گشته نشود

 

 

به نظر من هر کس که اسم موجودات فضایی را می شنوه یا یاد آدم های فضایی می افته و یا داستان های علمی تخیلی در مورد اونها.ولی آیا همه ی مطالبی که در مورد موجودات فضایی گفته و نوشته می شه ، داستانه؟ جواب این سوال هنوز معلوم نشده و حتی سازمان های معتبری مثل NASA هم جواب دقیقی به این سوال ندادن و هنوز به تحقیقات خودشون در این مورد ادامه می دن.

UFO در زبان انگلیسی مخفف کلمات Unidentified Flying Object به معنی اشیا پرنده ناشناخته است. در مورد یوفو ها در ذهن شما یعنی هرکسی که موضوع اونها رو بدونه سوالات متعددی ایجاد میشه که خیلی از اونها جوابه مشخصی ندارن و اما چند نمونه از این جور سوالا:

چه کسانی می توانند یوفو ها را ببینه؟ چه منابع رسمی گزارش از حضور آن ها در جهان و حتی ایران دادن؟ یوفوها چه شکلی هستن؟ با چه سرعتی حرکت می کنن؟ از چه جنسی هستن؟ از کجا اومدن؟   بیشتر در چه زمان ها و مکان هایی دیده شدن؟ آیا افرادی که با این موجودات ملاقات داشتن مجروح شدن؟ و یا اصلاً زنده هستن؟ همچنین اطلاعاتی در مورد اولین نفری که یوفو ها را دید و … .

در کشور ما متأسفانه مرکزی وجود نداره که تحقیقات کاملی در مورد یوفو ها انجام داده باشه. اما در کشورهای دیگه ای از قبیل آمریکا سازمان های مختلفی از جمله ناسا روی ایــن موضوع کــار می کنن  و آرشیو بزرگی هم از موارد مشاهده یوفوها دارن.

ما هم سعی می کنیم که در آینده بیشتر درباره ی موجودات فرازمینی(یو فو ها) بنویسیم تا با بعضی از اسرار شناخته شده درباره ی اونها بیشتر آشنا بشید!

 

نوشته شده در برچسب:حادثه راسول و وجود بشقاب پرنده,ساعت توسط سرزمين شيردال| |

و خداوند كسي ست كه زمين را آفريده و اوست كه آن را مي ميراند

مایاها قومی بودند که چند هزار سال پیش تو مناطق آمریکای مرکزی زندگی می کردند، البته الان هم از قوم اونها بازماندگانی وجود دارن.

قبل از اینکه وارد مقوله پیش گویی اصلی مایا بشم باید توضیحاتی راجع به قدرت و تمدن این قوم براتون بنویسم. مایا! قومی که هزاران سال پیش معبد و هرمی که در بالا مشاهده می کنید رو با 365 پله ساخته! به تعداد روزهای سال. مایا تمامی خسوف ها و کسوف ها را دقیقا تا سال 2012 ثبت کرده و همشون طبق برنامه دارن اتفاق می افتن، مایا چندین هزار سال پیش عدد یک میلیون رو کشف کرده بود، مایا هزاران سال پش تو معابدش تصاویری از سفینه ها و فضانوردان رو روی سنگ ثبت کردن! مایا آن زمان حتی تعداد روزهای هر سال ماه رو که گمونم 279 روز هست محاسبه کرده بود. مایا ها از اورانوس و نپتون اطلاع داشتند، تقویم مایا برای 400 میلیون سال استخراج شده است، سال خورشید و زهره را تا چهار رقم اعشار محاسبه کرده اند.



همه اینها رو به دو دلیل اشاره کردم یکیش اینکه بگم مایا چقدر قدرت محاسباتی و علمی داشته و دوم رو هم تو پی نوشت ها خواهید خوند. تو ویدئویی که از یوتیوب ذاشتم اطلاعات بیشتری از مایا و تقویمشون براتون نشون می ده. حالا بریم سر اصل مطلب، پیشگویی!



پیشگویی می گه: تو 21 دسامبر سال 2012 این زندگی روی کره زمین به اتمام می رسه و یک دوره جدید زندگی روی زمین شروع می شه. تو چند تا سایت خوندم که این دوره جدید پر از صلح و عشق و آرامش و پیشرفت هست. (مصداق حرف یکی از سیاستمداران آمریکایی که پایان بحران مالی آمریکا رو صلح و آرامش تو دنیا می دونست). حالا چند تا نظریه دیگه هم هستند که به تفضیل روشون بحث می کنم. استاد کلاس #C هم اطلاعاتی در این مورد داشت، جالبه که گفت ما به ناسا یه ایمیل فرستادیم و پرسیدیم که آیا سال 2012 اتفاقی تو کهکشان خواهد افتاد؟ ناسا پاسخ داده بود که نارسایی هایی مشاهده می شن ولی نمی تونیم تائید کنیم که این اختلالات آسیبی به زمین می رسونن یا نه!


مایاها معتقد بودند که زمین از 5 دوره تشکیل شده، پایان هر دوره یه اتفاق خیلی بد می افته و دوره جدید شروع می شه. جالب اینجاست که 2012 پایان دوره پنجم هست! و ما وارد دوره ششم خواهیم شد، گفته می شه تمدن حاضر از بین خواهد رفت تا دوره ششم شروع بشه! (تو ویدئو اشاره شده به زمین لرزه های بزرگ) .





این کدها درخود قسمتها وقسمتهای زیادی را در مورد یک اتفاق هراسناک خورشیدی درسال2012بیان میکنددانشمندان متفق نظر هستند که هر100 سال یا بیشتر شعله های خورشید زبانه می کشند و منظومه شمسی را تحت تاثیر خود قرار میدهند
اشعیانبی30-26-27علاوه بر اینکه نور ماه به اندازه نور خورشیدخواهد شد نور خورشید نیز هفت برابر خواهد شد ازدور نام خدا می اید بار او سنگین لبهای پر از خشم و زباناو پر از زبانه های اتش خواهد بود
کدهای کتاب با ارتباطی معنا دار به سالنامه ی مایا بصورت واضح بیان میکند حوادث اخر زمان در سال 2012 و نزدیک شدن به یک ستاره ی دنباله دار به زمین که شاید منشا این ویرانی ها باشد.تئوری میگوید که درسال 2012 یک شهاب سنگ باعث انفجار خورشیدی میشود که باعث سوزاندن کره ی زمین میشود.انفجار خورشیدی و پدیده ی cme یا پرتاب ماده ی پلاسمایی از درون خورشید به بیرون نیز یکی از دلایل این اتفاق خواهد بود.
همچنین ایجاد یک سلسله اتفاقات شدید مانند تقییر جهت قطب ها براثر شکستگی پوسته ی زمین.که اگر یادتان باشد هنگام تسونامی اندونزی نیز گفته میشود این پدیده اتفاق افتاده و زمین از مدار خود خارج شده است.این تاثیرات و تاثیرات کیهانی دیگر از عواملی است که سال 2012 را سالی غیر معمول و به احتمال زیاد پایان تمدن چند هزار ساله ای که از شرقی ترین سرزمین های اسیا اغاز شد و بین النهرین رسید از دریای سیاه کذشت به فرانسه مرکز تمدن نوین سپس انگلستان و اکنون در برج های بلند نیو یورک اخرین روز های خود را فریاد میزند.





گفته می شه پایان دوره دوم توسط هوا بوده (گمونم منظورش نارسایی های جوی) دوره سوم با آتش و دوره چهارم با سیل تموم شدند، لذا نظریه های زیادی مبنی بر اینکه دوره پنجم با زلزله از بین بره جاری هست.
دوتا چیز جالب هم دیدم: یکی اینکه مایا حتی زمان سقوط قوم خودشون رو پیشبینی کرده بودند و عجیب تر از همه: جنگهای جهانی رو هم پیش بینی کرده بودند.!!!! البته دقت کنید که اتمام دنیا به این معنی نیست که همه چیز از بین می ره، حتما شروعی خواهد بود، برای دوره ششم و هنوز مطمئن نیستیم که این دوره چه چیزی را به ارمغان خواهد آورد.

خوب، اگه از یه منظر دیگه هم نگاه کنیم برای اینکه اثبات بشه این دوره نمی تونه واقعا اتمام باشه، بلکه فقط تعویض دوره هست، بحث دین و اعتقادات هست.. دیگه زیاد لزومی نداره عمیقا وارد این بحث بشم.


در كتاب پيشگوييهاي آخر زمان خواندم كه به زودي زمين در مكاني قرار مي گيرد كه از چهار طرف تحت كشش سيارات ديگر منظومه شمسي قرار گرفته و در نهايت جذب يكي از آنها خواهد شد و اين يك تصادم بسيار بزرگ را بوجود خواهد آورد.


البته من يه نظريه دارم جهان 2012 شايد به من بخنديد ولي ميگم خيلي ساله که اين فکر تويه سر من هست من فکر ميکنم کلا هر چند هزار سال يکبار کل کره زمين با يک تغيرو تحوول رو برو هست منظورم از لحاظ جقرافياي نيست من فکر ميکنم بشرييت هر از چندي به اوج شکوفاي از لحاظه فکري و تکنولوجي ميرسه ولي به طرز شگفت انگيزي نابود ميشه يا نا پديد ميشه مثلا به همين قومه مايا نگاه کنيد به مسائلي دست يافته بودن که واقعا برايه اون زمان شگفت انگيز بود يا مردمانه اتلانتيس یا ساختن اهرام مصر به هیچ دم و دستگاهی! البته اين نظريه منه ولي اگر خوب دقت کنيد مي بينيد هر وقت جهان ميخواد به نقطه ای از دانشه بالاي برسه به يکباره اتفاقي ميفته که بشرييت بايد دوباره ا ز صفر شروع کنه.

بعضي ها هم اين روز را روز قيامت مي دانند!ولي قيامت رو هيچ کس نمي دونه و خود خدا گفته که يک دفعه اتفاق مي افته.
سورة الزلزلة

[size=medium]]هنگامى كه زمين شديدا به لرزه درآيد، (1)[ size]

و زمين بارهاى سنگينش را خارج سازد! (2)

و انسان مى‏گويد: «زمين را چه مى‏شود (كه اين گونه مى‏لرزد)؟!» (3)

در آن روز زمين تمام خبرهايش را بازگو مى‏كند; (4)

چرا كه پروردگارت به او وحى كرده است! (5)

در آن روز مردم بصورت گروه‏هاى پراكنده (از قبرها) خارج مى‏شوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود! (6)
سورة التكوير

در آن هنگام كه خورشيد در هم پيچيده شود، (1)

و در آن هنگام كه ستارگان بى‏فروغ شوند، (2)

و در آن هنگام كه كوه‏ها به حركت درآيند، (3)

و در آن هنگام كه باارزش‏ترين اموال به دست فراموشى سپرده شود، (4)

و در آن هنگام كه وحوش جمع شوند، (5)

و در آن هنگام كه درياها برافروخته شوند، (6)

و در آن هنگام كه هر كس با همسان خود قرين گردد، (7)


همین حس کنجکاوی خیلی از مردم و دانشمندان را برانگیخته است که چرا تقویم مایان ها در روز ذکر شده تمام می شود.
آیا روز 21 دسامبر سال 2012 روزی است که جهان به پایان می رسد یا اینکه آغاز دوره ای جدید است؟ آیا به پایان رسیدن تقویم مایان ها را می توان نشانه ای دانست بر وقوع8 خطر بالقوه براي نابودي زمين

جام جم آنلاين: تابشهاي کيهاني، برخوردهاي اخترواره ها با زمين، فعاليت ابرآتشفشانها و حتي سرماخوردگي خطرهايي هستند که مي توانند زمين را به سادگي و سرعت به ورطه نابودي بکشانند، باور کنيد زمين به اندازه اي که فکر مي کنيد امن نيست!

 

به گزارش مهر، توده هاي نفتي اقيانوسها را تهديد مي کنند و انفجارهاي ميدانهاي گازي اتمسفر و آب و هواي زمين را به مخاطره مي اندازد، پديده هايي که به اعتقاد بسياري از دانشمندان و آينده نگران براي زمين تهديدهاي بسيار کوچکي به شمار مي روند.

فاکس نيوز در ادامه هشت نمونه از خطرهايي که مي توانند زمين و هر آنچه در آن وجود دارد را با خطر نابودي مواجه کنند تشريح کرده است اين تهديدها توسط دانشمندان و نويسندگان داستانهاي علمي تخيلي که به نوعي آينده را نيز پيش بيني مي کنند معرفي شده اند.

انفجار گامايي:زماني که يک ابرنواختر منفجر مي شود پرتوهاي عظيم گامايي از خود ايجاد مي کند؛ خوشبختانه تمامي اين انفجارها به اندازه اي از زمين دور هستند که آسيبي به سياره انسانها وارد نياورند، اما اگر يکي از چنين انفجارهايي در نزديکي زمين صورت بگيرد چه خواهد شد؟ به گفته آني مک کوايد دانشمندي که در حال تکميل کتابي درباره فجايع زميني است در صورت وقوع چنين حادثه اي بخشي بزرگ از اتمسفر زمين نابود شده و در پي آن در طول يک ماه تمامي گونه هاي زيستي، حتي آنهايي که در اعماق زمين يا دريا سکونت دارند نابود خواهند شد با اين همه به دليل اينکه چنين انفجاري علاوه بر نزديکي بايد در مسير و جهت سياره زمين رخ دهد، مي توان اطمينان داشت که احتمال وقوع چنين فاجعه اي تقريبا صفر است زيرا در مسير زمين تنها چند ستاره عظيم وجود دارند که احتمال انفجار آنها مي رود.

ويروس فکر:بسياري از نويسندگان کتابهاي علمي تخيلي احتمال نابودي جهان را تحت تاثير ويروسي فراگير به نام ويروس فکر به هيچ وجه رد نمي کنند و حتي وقوع فجايعي مانند نسل کشي در رواندا را تحت تاثير چنين پديده اي مي دانند، ويروسهايي که در گذشته در ميان انسانها به وجود آمده، افکار آنها را تحت تاثير خود قرار داده و فجايعي را به بار آورده اند. سپس به صورت مخفيانه در ميان انسانها باقي مانده و هر لحظه احتمال بازگشت آنها وجود خواهد داشت. از نظر جان بارنس نويسنده کتاب Directive 51 اينترنت و سرعت فراگيري و توسعه ايده هاي مختلف در سطح جهان از طريق اين شبکه يکي از دلايل امکان پذير بودن نفوذ چنين ويروسهايي به مغز انسانها است. همچنين والتر جان ويليامز نويسنده کتاب  Implied Spaces معتقد است در آينده نانو عناصري به وجود خواهند آمد که مي توانند براي ايجاد رفتارهاي پرخاشگرانه در مغز انسان نفوذ کنند.

جا به جايي قطبهاي زمين:قطبهاي ميدان مغناطيسي زمين هر چند صد هزار سال يکبار جا به جا مي شوند و در زمان جا به جايي قبل از اينکه در نقطه اي ثابت شوند، مدتي در نقاط مختلف زمين سرگردان خواهند بود مشکل اصلي جا به جايي قطبها نيست، مشکل اينجا است که قطبهاي مغناطيسي زمين پرتوهاي خورشيدي را به سوي خود جذب مي کنند و در صورتي که در هنگام جا به جايي، قطبها بر روي يکديگر قرار گيرند، فاجعه به بار خواهد آمد و بخشي از زمين خواهد سوخت با اين حال روند آرام پديده جا به جايي قطبها شکل گيري ناگهاني چنين شرايطي را کمي غير ممکن ساخته است.

وسعت يافتن جهان:ويليامز اين پديده را گرداب بزرگ مي خواند، در حال حاضر بر همه آشکار شده که انرژي تاريک باعث وسعت يافتن مداوم جهان مي شود و با سرعت گرفتن اين روند، فاصله ستاره ها از يکديگر زيادتر شده و جهان قابل ديد کوچکتر خواهد شد و به اين شکل ذرات اتمي که نتوانند يکديگر را ببينند نمي توانند با يکديگر تعامل برقرار کنند در چنين شرايطي هيچ يک از پروتونها و الکترونها در جهاني يکسان نخواهند بود و در اين صورت قادر به برقراري تعامل قوي با يکديگر نخواهند بود و اين به آن معني است که ذرات ماده از هم متلاشي خواهند شد. هوارد ديويدسن يکي از فيزيکدانان نامدار دانشگاه استنفورد معتقد است امکان وقوع چنين رويدادي وجود دارد اما قرنها زمان خواهد برد.

آزمايشهاي علمي مدرن:تجربيات تاريخي نشان داده اند معمولا بزرگترين خطر براي بشر، خود بشر است. به گفته متخصصان آزمايشهاي مدرني که در مراکزي مانند برخورد دهنده بزرگ هادرون انجام مي گيرند مي توانند منجر به وقوع پديده هاي غير عادي و خطرناک مانند انفجارهاي عظيم شوند. با وجود اينکه بسياري از دانشمندان وقوع چنين حوادثي را کاملا غير ممکن مي دانند، اما عده اي ديگر بر اين باورند احتمال بروز اشتباه در آنها وجود دارد و جدا از آن، اگر اشتباهي هم صورت نگيرد احتمال سوء استفاده انسان از نتايج اين آزمايشها در آينده به هيچ وجه غير ممکن نخواهد بود.

ابرآتشفشانها زمين را مي بلعند:در حدود 73 هزار سال پيش ابر آتشفشاني عظيم در جنوب شرق آسيا هندوستان را به خاکستر تبديل کرد. اين فصل آتشفشاني براي دو دهه ادامه پيدا کرد و در حدود 75 درصد از نژاد در حال شکل گيري انسانها را از بين برد. از ميان 6 ابرآتشفشاني که ممکن است در زمان حال فعال شوند، سه آتشفشان در آمريکا قرار دارند که يکي از آنها در زير پارک ملي "يلواستون" قرار گرفته است همچنين برخي از محققان زمين شناس باور دارند احتمال آتشفشاني شدن و تحريک صفحات تکتونيکي شديد بر روي زمين وجود دارد. متاسفانه دانشمندان هيچ نقشه اي براي مقابله با فعاليت ابرآتشفشانها ندارند و در صورتي که فعال شوند، هيچ چيز نمي تواند آنها را متوقف کند، تنها اين اميد وجود دارد که احتمال فعال شدن همزمان اين ابرآتشفشانها با هم بسيار بعيد است.

سلطه رايانه ها بر انسان:به نظر مي آيد اين تهديد در حال حاضر فعاليت خود را آغاز کرده باشد، تهديدي که به دست خود انسان ساخته شده است با پيشرفت بيشتر تکنولوژي، به تدريج ماشينهاي هوشمندي به وجود خواهند آمد که سازماندهي حياتي ترين بخشهاي زندگي انسان را به عهده خواهند گرفت و به تدريج ماشينها خود آگاه از توانايي خودسازي و توليد کردن نمونه هاي مشابهي از خود نيز برخوردار خواهند شد. جدي ترين تهديد براي انسان از جانب هوش مصنوعي خواهد بود زيرا بسياري از محققان باور دارند روزي قدرت هوش مصنوعي از هوش انسان فراتر خواهد رفت و فاجعه در اين بخش از تاريخ رخ خواهد داد زماني که ماشينهاي هوشمند تصميم بگيرند برنامه ريزي هاي روزانه را انجام دهند و نيازي به حضور انسان نبينند و يا حتي کنترل تسحيلات اتمي را به دست بگيرند.

سرايت جهاني آنفولانزا:يکي از بزرگترين تهديدها براي بشر ابتلاي جهاني به سرماخوردگي ساده است، آنفولانزاي مرگباري که مي تواند سرتاسر جهان را به خود آلوده کند N1H1 يکي از نمونه هاي جدي اما نه چندان مرگبار اين رويداد بود اما سرايت بيماري خطرناکتر اين نوع آنفولانزا مي تواند آسيبهاي جدي را به جوامع انساني وارد آورد. سرعت بالاي سرايت بيماري و اتکاي بيش از اندازه بيمارستانهاي مدرن به آنتي بيوتيکها و عدم توجه به ضد عفوني دقيق از ديگر مشکلاتي است که مي تواند تهديد چنين بيماري هايي را جدي تر کند. ساده ترين و مهم ترين راه حل براي برخورد با چنين پديده اي رعايت بهداشت فردي و استفاده از روشهاي ساده جلوگيري از سرايت بيماري ها به ديگر افراد جامعه است. همچنين توانايي دانشمندان در توليد سريع واکسنهاي کنترل کننده بيماري درصد احتمال ابتلاي جهاني به چنين بيماري هايي را کاهش مي دهد.

 یک اتفاق خاص در جهان؟شاید هم ظهور امام زمان؟ به هر حال باید صبر کرد. چند روز پیش خبرهای جالبی در مورد اتفاق عظیمی در سال 2012 خوندم که از دانشمندان ناسا و پیشگویان مایا بر این عقیده اند که در سال 2012 برخی حوادث مانند: تغییر قطب های مغناطیسی زمین ، بحران خورشیدی ،برخورد زمین با یک جسم نا شناخته ، انفجاریک ابر آتشفشان ، افزایش بیش از حد مصرف نفت(نقطه اوج نفتی) ، حمله بیگانگان فضایی ، نابودی نسل زنبور ها و ... باعث شروع دوره جدید و خطرناکی روی کزه زمین خواهد شد اما این اتفاق عظیم قطعاً باعث به اتمام رسیدن زندگی بر روی کره زمین یا نابودی کامل آن بر اساس آیات قرآن کریم نیست . فیلمی نیز با همین عنوان در ماه نوامبر در اکران خواهد شد.



** متن کامل این خبر به نقل از خبرگذاری های "مهر" ، "اعتماد" و "تقریب" را می توانید در ادامه مطلب بخوانید **

در هشدار ناسا و آکادمی ملی علوم آمده است که میلیونها نفر در سال 2012 بدون برق و در نتیجه بدون غذا و دارو خواهند ماند و تمام یخچالها، تلفنهای همراه و ماهواره ها خاموش می شوند.

ناسا در هشداری اعلام کرد که یک توفان خورشیدی که در سال 2012 به زمین می رسد موجب خواهد شد که برق تمام دنیا خاموش شود.

به گزارش مهر، در هشدار ناسا و آکادمی ملی علوم آمده است که میلیونها نفر در سال 2012 بدون برق و در نتیجه بدون غذا و دارو خواهند ماند و تمام یخچالها، تلفنهای همراه و ماهواره ها خاموش می شوند.

از ماه دسامبر فعالیت خورشید به آهستگی روبه افزایش می رود. نیروی مغناطیسی این ستاره هر 11 سال یکبار به نقطه ای می رسد که در آن پیک پدیده های فورانهای خورشیدی و پرتاب تاجهای خورشیدی بزرگ مشاهده می شود. این پدیده ها منجر به آزاد شدن میزان زیادی انرژی و تشعشعات می شود. این فورانها می تواند به زمین نیز برسد و منجر به ایجاد توفانهای ژئومغناطیسی زمین شود. اتمسفر زمین می تواند از این برخوردها خود را مصون نگه دارد اما خسارات جدی را بر روی ساختارهای اجتماعی و اقتصادی روی زمین وارد می کند.

ستاره شناسان این پدیده ها را از سال 1859 رصد کرده اند. در آن زمان یک توفان ژئومغناطیسی ویژه در خطوط تلگراف اروپا و آمریکا اختلال ایجاد کرد. در ماه می 1921 توفان دیگری بسیاری از خطوط برق و تلفن را در دو سر اقیانوس اطلس خارج از استفاده کرد.

در گزارش 132 صفحه ای ناسا و آکادمی ملی علوم آمده است: "انرژی برق کلید فناوری جامعه مدرن امروزی است و تمام زیرساختها و سرویسها به آن وابسته هستند. اگر توفان سال 1859 امروز اتفاق بیفتد به طور حتم خسارتهای اجتماعی و اقتصادی وسیعی برجای خواهد گذاشت."

براساس گزارش نیوساینتیست، در سال 1989 شش میلیون نفر در کبک کانادا به مدت 9 ساعت به سبب یک توفان ژئومغناطیسی که 10 برابر ضعیف تر از توفان سال 1921 بود بدون برق ماندند. اگر حادثه ای مشابه آنچه که در سال 1921 رخ داد تکرار شود تعداد افراد بدون برق به 130 میلیون نفر افزایش خواهد یافت و تکرار حادثه ای مشابه سال 1859 که بسیار قویتر از توفان 1921 بود دو هزار میلیارد دلار خسارت وارد خواهد کرد.

به گفته دانشمندان ناسا، پیک بعدی این توفانهای خورشیدی بین سالهای 2012 و 2013 خواهد بود که جامعه علمی هنوز بر سر شدت فعالیت خورشید در این دوره جدید به توافق نرسیده اند.


روز نامه ی اعتماد 1300 و پایگاه خبری تقریب :

ظاهراً، در 21 دسامبر سال 2012 تحل عظیمی در جهان رخ خواهد داد به طوری که بخش بزرگی از نوع بشری نابود خواهند شد! بله، درست متوجه شدید! دیگر برای شغل آینده ی خود برنامه ریزی نکنید! بدنبال خرید خانه نباشید، و در عوض، چند سال آخر زندگی تان را هرآنطور که می خواهید بگذرانید. اکنون شما 3 سال فرصت دارید که از زندگی لذت ببرید...!! خُب این سخنان عجیب و غریب چیست؟ تا بحال ما از این پیش گویی ها زیاد شنیده ایم، ولی هنوز اینجاییم و سیاره مان هنوز سرجایش است. چرا این سال 2012 اینقدر مهم شده است؟ این اخبار در تمام دنیا در حال پخش شدن است.

این متن رو تو گوگل پیدا کنید: Maya Prediction یعنی پیشگویی مایا

مایاها قومی بودند که چند هزار سال پیش تو مناطق آمریکای مرکزی زندگی می کردند، البته الان هم از قوم اونها بازماندگانی وجود دارن. حتما معبد زیر رو که متعلق به مایا هست رو دیدید

 

قبل از اینکه وارد مقوله پیش گویی اصلی مایا بشم باید توضیحاتی راجع به قدرت و تمدن این قوم براتون بنویسم. مایا! قومی که هزاران سال پیش معبد و هرمی که در بالا مشاهده می کنید رو با 365 پله ساخته! به تعداد روزهای سال. مایا تمامی خسوف ها و کسوف ها را دقیقا تا سال 2012 ثبت کرده و همشون طبق برنامه دارن اتفاق می افتن، مایا چندین هزار سال پیش عدد یک میلیون رو کشف کرده بود، مایا هزاران سال پش تو معابدش تصاویری از سفینه ها و فضانوردان رو روی سنگ ثبت کردن! (این رو خودم به چشم دیدم!). مایا آن زمان حتی تعداد روزهای هر سال ماه رو که گمونم 279 روز هست محاسبه کرده بود. مایا ها از اورانوس و نپتون اطلاع داشتند، تقویم مایا برای 400 میلیون سال استخراج شده است، سال خورشید و زهره را تا چهار رقم اعشار محاسبه کرده اند.

همه اینها رو به دو دلیل اشاره کردم یکیش اینکه بگم مایا چقدر قدرت محاسباتی و علمی داشته و دوم رو هم تو پی نوشت ها خواهید خوند. تو ویدئویی که از یوتیوب تو ادامه مطلب هم گذاشتم اطلاعات بیشتری از مایا و تقویمشون براتون نشون می ده. حالا بریم سر اصل مطلب، پیشگویی!

پیشگویی می گه: تو 21 دسامبر سال 2012 زندگی روی کره زمین وارد یک دوره جدید می شه. تو چند تا سایت خوندم که این دوره جدید پر از صلح و عشق و آرامش و پیشرفت هست. (مصداق حرف یکی از سیاستمداران آمریکایی که پایان بحران مالی آمریکا رو صلح و آرامش تو دنیا می دونست). حالا چند تا نظریه دیگه هم هستند که به تفضیل روشون بحث می کنم. استاد کلاس #C هم اطلاعاتی در این مورد داشت، جالبه که گفت ما به ناسا یه ایمیل فرستادیم و پرسیدیم که آیا سال 2012 اتفاقی تو کهکشان خواهد افتاد؟ ناسا پاسخ داده بود که نارسایی هایی مشاهده می شن ولی نمی تونیم تائید کنیم که این اختلالات آسیبی به زمین می رسونن یا نه!

مایاها معتقد بودند که زمین از 5 دوره تشکیل شده، پایان هر دوره یه اتفاق خیلی بد می افته و دوره جدید شروع می شه. جالب اینجاست که 2012 پایان دوره پنجم هست! و ما وارد دوره ششم خواهیم شد، گفته می شه تمدن حاضر از بین خواهد رفت تا دوره ششم شروع بشه! (تو ویدئو اشاره شده به زمین لرزه های بزرگ) .
این کدها درخود قسمتها وقسمتهای زیادی را در مورد یک اتفاق هراسناک خورشیدی درسال2012بیان میکنددانشمندان متفق نظر هستند که هر100 سال یا بیشتر شهله های خورشیدزبانه می کشند و منظومه شمسی را تحت تاثیر خود قرار میدهند





اشعیانبی30-26-27علاوه بر اینکه نور ماه به اندازه نور خورشیدخواهد شد نور خورشید نیز هفت برابر خواهد شد ازدور نام خدا می آید بار او سنگین لبهای پر از خشم و زبان او پر از زبانه های اتش خواهد بود

کدهای کتاب با ارتباطی معنا دار به سالنامه ی مایا بصورت واضح بیان میکند حوادث خر زمان در سال 2012 و نزدیک شدن به یک ستاره ی دنباله دار به زمین که شاید منشا این ویرانی ها باشد.تئوری میگوید که درسال 2012 یک شهاب سنگ باعث انفجار خورشیدی میشود که باعث سوزاندن کره ی زمین میشود.انفجار خورشیدی و پدیده ی cme یا پرتاب ماده ی پلاسمایی از درون خورشید به بیرون نیز یکی از دلایل این اتفاق خواهد بود. همچنین ایجاد یک سلسله اتفاقات شدید مانند تقییر جهت قطب ها براثر شکستگی پوسته ی زمین.که اگر یادتان باشد هنگام تسونامی اندونزی نیز گفته میشود این پدیده اتفاق افتاده و زمین از مدار خود خارج شده است.این تاثیرات و تاثیرات کیهانی دیگر از عواملی است که سال 2012 را سالی غیر معمول و به احتمال زیاد پایان تمدن چند هزار ساله ای که از شرقی ترین سرزمین های اسیا اغاز شد و بین النهرین رسید از دریای سیاه کذشت به فرانسه مرکز تمدن نوین سپس انگلستان و اکنون در برج های بلند نیو یورک اخرین روز های خود را فریاد میزند همین حس کنجکاوی خیلی از مردم و دانشمندان را برانگیخته است که چرا تقویم مایان ها در روز ذکر شده تمام می شود.
آیا روز 21 دسامبر سال 2012 روزی است که جهان به پایان می رسد یا اینکه آغاز دوره ای جدید است؟ آیا به پایان رسیدن تقویم مایان ها را می توان نشانه ای دانست بر وقوع یک اتفاق خاص در جهان؟شاید هم ظهور امام زمان؟ به هر حال باید صبر کرد.

.

گفته می شه پایان دوره دوم توسط هوا بوده (گمونم منظورش نارسایی های جوی) دوره سوم با آتش و دوره چهارم با سیل تموم شدند، لذا نظریه های زیادی مبنی بر اینکه دوره پنجم با زلزله از بین بره هست.

دو مطلب جالب: یکی اینکه مایا حتی زمان سقوط قوم خودشون رو پیشبینی کرده بودند و عجیب تر از همه: جنگهای جهانی رو هم پیش بینی کرده بودند!!!!!

البته دقت کنید که اتمام دنیا به این معنی نیست که همه چیز از بین می ره، حتما شروعی خواهد بود، برای دوره ششم و هنوز مطمئن نیستیم که این دوره چه چیزی را به ارمغان خواهد آورد.

خوب، اگه از یه منظر دیگه هم نگاه کنیم برای اینکه اثبات بشه این دوره نمی تونه واقعا اتمام باشه، بلکه فقط تعویض دوره هست، بحث دین و اعتقادات هست. دیگه زیاد لزومی نداره عمیقا وارد این بحث بشم.

در کتاب پیشگوییهای آخر زمان نوشته شده که به زودی زمین در مکانی قرار می گیرد که از چهار طرف تحت کشش سیارات دیگر منظومه شمسی قرار گرفته و در نهایت جذب یکی از آنها خواهد شد و این یک تصادم بسیار بزرگ را بوجود خواهد آورد. بعضی ها هم این روز را روز قیامت می دانند!ولی قیامت رو هیچ کس نمی دونه و خود خدا گفته که یک دفعه اتفاق می افته.
سورة الزلزلة

هنگامى که زمین شدیدا به لرزه درآید، (1)

و زمین بارهاى سنگینش را خارج سازد! (2)

و انسان مى‏گوید: «زمین را چه مى‏شود (که این گونه مى‏لرزد)؟!» (3)

در آن روز زمین تمام خبرهایش را بازگو مى‏کند; (4)

چرا که پروردگارت به او وحى کرده است! (5)

در آن روز مردم بصورت گروه‏هاى پراکنده (از قبرها) خارج مى‏شوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود! (6)

سورة التکویر

در آن هنگام که خورشید در هم پیچیده شود، (1)

و در آن هنگام که ستارگان بى‏فروغ شوند، (2)

و در آن هنگام که کوه‏ها به حرکت درآیند، (3)

و در آن هنگام که باارزش‏ترین اموال به دست فراموشى سپرده شود، (4)

و در آن هنگام که وحوش جمع شوند، (5)

و در آن هنگام که دریاها برافروخته شوند، (6)

و در آن هنگام که هر کس با همسان خود قرین گردد، (7)

نوشته شده در برچسب:نابودي زمين,ساعت توسط سرزمين شيردال| |

به نام يكتا خالق دانا و توانا

کلمه امپریالیسم در لغت از ریشه امپراتوری مشتق شده است؛ یعنی تشکیل امپراتوری دادن. ولی در اصطلاح به هر نوع گسترش و توسعه ارضی و سلطه قوی بر ضعیف را در برمی‌گیرد. بدیهی است این نوع امپریالیسم در طول تاریخ همیشه وجود داشته است: امپراتوری ایران، روم، عثمانی و غیره. امپریالیسم در معنای جدید به گسترش سیطره کشورهای پیشرفته اروپایی بر بقیه جهان در 500 سال اخیر گفته می‌شود.

در زمان ویلیام اول (قرن 19)، پادشاه انگلستان، بین او و پاپ هفتم در مورد قلمرو آمریت و اعطای مناصب، کشمکش و برخورد سختی صورت گرفت. نتیجه آن شد که از آن پس دو جمعیت یا دو حزب بسیار مقتدر و در عین حال مخالف یکدیگر در انگلستان مشکل گرفت که یکی در جهت طرفداری از پاپ و کلیسا فعالیت می‌کرد و اعضای آن را با پالیست‌ها می‌نامیدند و دیگری حزبی بود که طرفدار امپراطور و نفوذ قدرت دنیوی امپراطور در مسائل اخروی بود که به امپریالیست‌ها مشهور شدند.

نظریه امپریالیسم نخستین بار توسط مورخ انگلیسی‌هابسن مطرح شد و بوسیله لینن رهبر شوروی خود تحت تأثیر اندیشه‌های مارکس بود، أخذ گشت. اثرهایش در اوائل دهه 1900 در زمان تلاش ملل غربی برای دست یافتن بر آمریکا منتشر گردید. هابسن تلاش برای استیلا یافتن بر اقوام دیگر و تحت انقیاد درآوردن آنها را امپریالیسم می‌نامد. این فرآیند از نظر او هم به توسعه اقتصادی کشورهای غربی کمک می‌کرد و هم بسیاری از مناطق دیگر جهان را به فقر می‌کشاند.[1]

 

انواع امپریالیسم

جوهره امپریالیسم، بهره‌کشی و استثمار ملتها و سرزمینهای دیگر است که هم‌اکنون نیز از راه حفظ وابستگی‌های اقتصادی و مالی ادامه یافته است که به آن امپریالیسم نو می‌گویند.[2] عده‌ای امپریالیسم را نتیجه طبیعی سرمایه‌داری و نه ضرورتی برای انباشت سرمایه می‌دانند؛ یعنی سرمایه‌داری پیشرفته بدون امپریالیسم هم می‌تواند به زندگی خود ادامه داده و روند انباشت سرمایه را تداوم دهد.[3] از این واژه برای بیان کشاکشهای قدرتهای اروپایی رقیب برای به دست آوردن مستعمره و حوزه‌ی نفوذ در آفریقا و دیگر قاره‌ها هم استفاده می‌شود. این کشاکش‌ها که از دهه 1914 – 1880 بر سیاست بین‌المللی حاکم بود، سبب شد که این دوره عصر امپریالیسم نامیده شود. هم انگلیس‌ها و هم امپریالیستهای اروپایی ادعا می‌کردند که هدفشان گسترش تمدن و رساندن دستاوردهای آن به مردمان دارای نژاد و فرهنگ پست‌تر است ولی در بنیاد این احساس رسالت برای تمامی بشریت ایمان بر برتری نژادی، مادی و فرهنگ نژادهای سفید وجود داشت.

پس از جنگ اول ایدئولوژی امپریالیسم در ایدئوژیهای فاشیم و نازیسم به کمال خود رسید. امپریالیسم نو که ذکر آن گذشت به معنای وضعیتی است که در آن کشوری با داشتن استقلال سیاسی، از دست اندازی و دخالت کشور دیگر و یا عوامل آن آسیب ببیند، مثل آمریکای لاتین که در این صورت به آن امپریالیسم اقتصادی یا امپریالیسم دلار نیز می‌گویند. و همین‌طور اگر قدرت سیاسی و اقتصادی برای پراکندگی ارزش‌ها و عادت‌های فرهنگ متعلق به آن قدرت در میان مردمی دیگر و به زبان فرهنگ آن مردم صورت گیرد امپریالیسم فرهنگی می‌گویند مثل فیلمهای آمریکایی.

نوشته شده در برچسب:امپرياليسم,ساعت توسط سرزمين شيردال| |

به نام خالق مهربان

سوسیالیسم یا جامعه‌باوری این اصطلاح که از واژه‌ی «سوسیال»، به معنای اجتماعی، در زبان فرانسه، گرفته شده است، معناهای بسیاری دارد، اما تعریف معمول این اصطلاح را در واژه‌نامه انگلیسی آکسفورد، چنین می‌توان یافت: «سوسیالیسم تئوری یا سیاستی است که هدف آن مالکیت یا نظارت جامعه بر وسایل تولید – سرمایه، زمین، اموال و جز آنها – بطور کلی، و اداره‌ی آنها به سود همگان است.» اما چنین تعریفی اختلاف نظرها و روشهای سوسیالیستها و مدعیان بی‌شمار هواداری از سوسیالیسم را در باره مفاهیم این تعریف، روشن نمی‌کند. بهرحال، یک تعریف بی‌چون و چرا از سوسیالیسم ممکن نیست، زیرا مفهووم «مالکیت و نظارت عمومی» بسیار کشدار است و بر سر آن همراییِ نهایی وجود ندارد.
مهمترین عنصر مشترکِ نظریه‌های سوسیالیست تکیه بر برتری جامعه و سود همگانی بر فرد و سود فردی است. از جهت تاریخی، سوسیالیسم طغیانی است بر ضد فردباوری (اندیدوالیسم) و لیبرالیسم اقتصادی عصر جدید. سوسیالیسم نفی این نظریه است که پیگیری نفع فردی، چنانکه هواداران سرمایه‌داری ادعا می‌کنند، خود به خود به نفع اجتماعی می‌انجامد، بلکه، به عقیده‌ی این مکتب، دخالت اکثریت و دولت، در مقام نماینده‌ی اکثریت، می‌تواند نفع عمومی را از دستبرد افراد در امان دارد.
بعضی ریشه‌های سوسیالیسم را تا نخستین نظریه‌های اخلاقی و دینی مشوقِ برابری و همکاری اجتماعی و یا آرمانشهر افلاطونی، واپس می‌برند، اما سوسیالیسم جدید، در واقع، فراورده‌ی مستقیمِ انقلاب صنعتی برای اکثریت جامعه بویِژه پرولتاریا است.

اصطلاح «سوسیالیست» به معنای جدید آن، اول بار در 1827 برای پیروان رابرت آون در انگلستان به کار رفت، و اصطلاح «سوسیالیسم» در 1838 در نشریه‌ی اُرگان پیروانِ سن سیمون برای عقاید سن سیمون به کار برده شد و پس از آن در فرانسه و انگلستان و آلمان و آمریکا رواج یافت.
نخستین سوسیالیستها کسانی بودند که به یک سیستم «اجتماعی» اعتقاد داشتند و آنچه همگی یکزبان با آن مخالف بودند نظام فردی اقتصاد موجود بود. این سوسیالیسها در زمینه‌ی پدید آوردن آرمانشهرها (یوتوپیاها) تجربه‌هایی نیز کردند. سوسیالیسم از آغاز پیدایش خود بر مدعاهای فرد در مقام عضو جامعه (نه در برابرجامعه) تکیه کرده است و این اندیشه‌ی اصلی صورتها و عنوان‌های بسیار گرفته است که از مهمترین‌ آنها آناراشیسم، سندیکالیسم، سوسیالیسم مسیحی، سوسیالیسم دموکرات و بولشویسم است. هریک از این مکتب‌ها اصولی خاص خود را دارند، اما هدف همه‌ی آنها پدید آوردن اقتصادی است که در آن جامعه، مسئولیت شیوه‌ی بهره‌برداری از ابزارهای تولید را داشته باشد.
اما در روشهای رسیدن به این هدف میان مکتبهای مختلف وابسته به این عنوان کلی اختلاف نظر زیاد وجود دارد. پرودون تحقق این هدف را در بازگشت به یک اقتصاد ساده می‌دانست که در تولید به دست جامعه‌های کوچک خودگردان باشد. از سوی دیگر، پیشوایان نخستین مکتبهای سوسیالیست – سن سیمون، فوریه، آون – انقلاب صنعتی را پذیرفتند، اما به نظر آنها نیروی تولیدی این انقلاب می‌بایست به نفع تمام جامعه به کار افتد. همچنین مارکس بر آن بود که سرمایه‌داری مانع رشد تولید است و آشفتگی اجتماعی ناشی از روش تولید سرمایه‌داری سرانجام باید به یک «برنامه کلی» بدل شود.
پیدایش مارکسیسم در نمیه‌ی قرن نوزدهم نقطه تحول بسیار بزرگی در اندیشه‌ی سوسیالیستی است، زیرا از آن پس تا این زمان کمابیش همه جنبشهای سوسیالیست به نحوی و به درجه‌ای زیر نفوذ و تاثیر آن بوده‌اند.
مارکسیسم عنوان «سوسیالیسم علمی» به خود می‌دهد، از آنجا که مبنای آن بر تحلیل اجتماعی و تاریخی و کشف قوانین «ناگزیر» تاریخ قرار دارد. انگلس، اندیشه‌های سوسیالیستهای پیش از مارکس و خود را «سوسیالیسم آرمانشهری» (یوتوپیایی) می‌خواند، زیرا که هوارادان این اندیشه‌ها در پی بنیان گذاری جامعه‌ای کامل، بیرون از شناخت ضروریات و امکانات جامعه کنونی بودند و نظرگاهشان بیشتر انساندوستانه و اخلاقی بود تا تاریخی و اجتماعی. حال آنکه، مارکسیسم می‌خواهد نشان دهد که این دگرگونی همان اندازه که ازنظر اخلاقی درست و خوشایدند است، از نظر تاریخی نیز «ناگزیر» است، زیرا «جبرتاریخ» - چنانکه مارکسیسم تحلیل می‌کند – برمی‌خیزد.
اما در میان مارکسیستها، پس از مرگ مارکس، در مورد چگونگی این «ناگزیری» و روش تحقق آن بحثهای بسیار در گرفت که هنوزهم ادامه دارد. بویژه جریان اقتصادی و اجتماعی اروپا، که به انقلاب‌ «پرولتاریایی» (چنانکه مارکس پیش بینی کرده بود) و سرنگونی سرمایه‌داری نیانجامید، تردیدهایی را برانگیخت که سبب پیدایش انواع بازنگری‌ها در مارکسیسم شد.
ظهور بولشویسم در روسیه و پیروزی آن در 1917 یک مرحله اساسی دیگر در تاریخ تحول سوسیالیسم است، زیرا از آن پس (از1920) جنبش سوسیالیستی به دو شاخه اصلی کمونیست و سوسیالیست تقسیم شد. ویژگی کمونیسم تکیه بر ماهیت انقلابی مارکسیسم و «ناگزیری» تحقق سوسیالیسم است، در حالی که سوسیالیستها (شاخه دوم) رفته-رفته از جنبه انقلابی و علمی مارکسیسم به جنبه اخلاقی سوسیالیسم و سنتهای دموکراسی غربی گراییدند، و بدینگونه جنبش سوسیالیستی به دو جناح انقلابی و بهبودخواه (رفرومیست یا اصلاح طلب) تجزیه شد و جناح اخیر عنوان «سوسیال دموکرات» گرفت. امروزه عنوان «سوسیالیست» برای کمونیستها کمتر بکار می‌رود.
سوسیالیسم و انترناسیونالیسم (جهان وطنی): جنبش سوسیالیستی، که اساس اخلاقی و نظری آن برپایه‌ی اندیشه‌های دوران «روشنگری» (قرن هجدهم) و انسان باوری و انساندوستی (اومانیسم)، که میراث آن دوران است، قرار دارد، از آغاز پیدایش خود دارای انترناسیونالیستی بود، و مارکسیسم بویژه در نیرومند کردن این جنبه سوسالیسم اثر فروان داشته است. مارکسیسم میان پرولتاریای جهانی همبستگی ذاتی می‌بیند و یکی از پایه‌های نظری آن انتر ناسیونالیسم پرولتاریایی است.
جنبش سوسیالیستی (شاخه دوم)، به عنوان یک پدیده تاریخی، عمده‌ترین جنبش چپ اروپایی است و در کشورهای اروپایی برای برقراری حق رای همگانی، بهبود جامعه و وضع اجتماعی طبقات کم دارمد و تهدیست و نظارات دولت بر اقتصاد، با موفقیت کوشیده است. اما حزبهای سوسیالیست در کشورهای اروپای شرقی پس از جنگ جهانی دوم سرکوب شدند. در «جهان سوم» نوع اروپایی جنبش کارگری موفقیتی نداشته است و در بخش عمده‌ی آسیا و آفریقا سوسیالیسم با نظام تک حزبی همراه شده است. مفهوم «توسعه اقتصادی» در این دوقاره بیشتر با کمونیسم نزدیک می‌نماید تا با سوسیالیسم. اما در غرب، تجربه‌ی رژیمهای کمونیست و استبداد فراگیر حاکم بر آنها، از جاذبه رویای سوسیالیستی مالکیت عمومی کاسته است. برای حفظ آزادی‌های سیاسی و اجتماعی انواع «اقتصاد آمیخته(مختلط)» را پذیرفته‌اند، زیرا با تجربه‌ی کشورهای کمونیست، این مسئله مطرح شده است که انحصار قدرت سیاسی (نظام تک حزبی) انحصار اقتصادی را نیز به همراه دارد، خواه انحصار دولتی باشد ( سرمایه‌داری دولتی) خواه خصوصی.
در سالهای اخیر اندیشه « رشد اقتصادی»، که همواره با اندیشه سوسیالیستی مربوط بوده است، با مسئله کمیابی منابع در کره زمین و چشم انداز انفجار جمعیت روبرو شده است. همچنین سست شدن پایه‌های اعتقاد بی‌چون و چرا به پیشرفت انگیزه‌ی بنیادی سوسیالیسم، یعنی حرکت به سوی آرمانشهر یا جامعه‌ی برابری و آزادی تا کجا با هم سازگارند؟ از اینرو، تجربه‌های تاریخی قرن بیستم سوسیالیستها را برانگیخته است که در پیش فرضهای اندیشه‌ی سوسیالیستی بازنگرند و آنها را از نو ارزیابی کنند.
در ایران اندیشه‌های سوسیالیستی پس از انقلاب مشروطه و با ظهور حزب توده ( بزرگترین و موفق ترین حزب تاریخ ایران) رواج بسیاری یافت، بطوریکه قریب به دو دهه از تاریخ ایران (دهه‌های 50 و 60) به طور مطلق تحت پوشش و استیلای فکری خود قرار داد، اما با این بوجود در ایران همواره آن نحله مارکسیستی – کمونیستی سوسیالیسم که انقلاب باور است، بیشتر مورد توجه قرار گرفته است تا نحله سوسیال دموکراتی آن، این شاید به دلیل نبود نظام سرمایه‌داری و جامعه صنعتی در ایران باشد که در این هنگامه نبود طبقه کارگر قوام یافته بیشتر کمونیستها و مارکسیست‌های اسلامی که بر توده‌های فرودست جامعه تاکید دارند موفق بوده‌اند.
بیشتر فضای فکری سوسیالیستی ایران در طول دهه‌های 40، 50 و 60 تحت تاثیر مارکسیسم – لینینیسم، کمونیست‌های حزب توده و اندیشه‌های علی شریعتی که یک مارکسیست التقاطی با اسلامگرایی بود، قرار داشت که تفاوت عمده این دو دیدگاه بیشتر در دین باوری بوده است، بطوریکه توده‌ای ها همانند اخلافشان در دیگر نقاط دنیا دین را افیون توده‌ها می‌دانستند اما اسلام‌گرایان التقاطی با مارکسیسمِ هواخواه علی شریعتی، دین باور بودند و معتقد به اسلام انقلابی بودند که میتوانست موتور محرکه انقلاب قرار بگیرد (که گرفت!).
تا قبل از انقلاب 1357 دو نحله فوق که اکثریت جامعه‌گرایان ایران را تشکیل می‌دادند برای مقابله با یکدیگر رقابت می‌کردند اما برای انقلاب کردن با همدیگر همکاری غیر مستقیم نیز می‌کردند (مثلا سازمان مجاهدین خلق و کنفدارسیون دانشجویان ایرانی) اما بعد از انقلاب 1357 و غلبه اسلامگرایان بر ارکان قدرت و سرکوب‌های دهه 60 که در آن واقعه بدنه مارکسیستی – کمونیستی انقلابی‌ها تصفیه شدند، نحله سوسیالیست اسلامی شریعتی دست بالا را گرفت و حتی توانست چندین پایه از قوای 3 گانه نظام را تسخیر کند، بطوریکه در دوران نخست وزیری مهندس میر حسین موسوی، دولت و بیشتر مجلس و قوه‌قضائیه همگی از طرفداران سوسیالیسم اسلامی یا به اصطلاح چپ‌ها بودند و اندیشه‌های اقتصاد دولتی و انحصار دولت در بازار از آن زمان شکل گرفت، منتها با وفات آیت الله خمینی و رهبری آیت الله خامنه‌ای بر کشور، این بار این راستگرایان اسلامی بودند که توانستند بعد از چندین دهه دست بالا را حکومت ایران بگیرند، هم اکنون سوسیالیستهای ایران به سه نوع درون حکومتی ( احزاب مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی، اعتماد ملی و روحانیون مبارز) اپوزیسیون داخلی (چپ نو) و اپوزیسیون خارجی ( بازمانده‌های کمونیستی حزب توده ) تقسیم بندی می‌شوند. که درون حکومتی‌ها بعد از گذر از دوران انقلابی گری بیشتر دارند متمایل به سوسیالیسم اروپای غربی (شاخه دوم مطرح شده در بالا) میشوند و برای همین دایه اصلاح طلبی را دارند (هرچند که تمایل به لیبرالیسم هم در این‌ها مشاهده می‌شود) و نوع اپوزیسیون داخلی که بیشتر بر اندیشه‌های چپ نو تاکید دارد، مارکسیستهای بازنگر هستند که به دنبال هویت خود‌اند.
محققین امید دارند که جامعه گرایان ایرانی در ابتدای قرن بیست و یکم، با درس گرفتن از نتایج و عواقب کمونیسم و مارکسیسم در قرن گذشته، به بازاندیشی و بازتعریف اندیشه‌های سوسیالیستی خود بپردازند و مانند «سوسیال ‌دموکرات‌های» اروپایی بیشتر به دنبال منافع طبقات کم درامد و تهدیست جامعه، حق رای عمومی و … باشند تا اندیشه‌های انقلابی.

نوشته شده در برچسب:سوسياليسم,ساعت توسط سرزمين شيردال| |

به نام يكتاي مهربان

عید فصح

یهودیان عیدی دارند به نام عید "فصح"  یا عید فطیر که از مهمترین اعیاد آنهاست. این عید به مدت 7 روز در ماه نیسان برگزار می شود.ماه نیسان، نخستین ماه تقویم دینی یهود و مطابق است با اسفند و فروردین و یا اواخر مارس و آوریل.

درباره اصل و پیدایش این مراسم، نظر های متعددی ابراز شده است ولی امروزه خود یهودیان، آنرا یادبود رهایی قوم بنی اسرائیل  از قید اسارت فرعون در مصر، و حرکت آنها به سوی صحرای سینا به زعامت حضرت موسی (ع) می دانند و آن را جشن سالگرد تولد  قوم بنی اسرائیل قرار دادند. در طول تاریخ ، یهود همیشه این عید را گرامی داشته و آن را برپا داشته است.

در دو شب اول عید،غذاهای خاصی (مثل سبزی جعفری که در آب نمک خیسانده شده است و شراب و ریشه گیاهان تلخ به نشانه مصائب بنی اسرائیل به هنگام اسارتشان در مصر) صرف می شود و داستان خروج بنی اسرائیل از مصر شرح داده می شود. همچنین طی این عید نان فطیر خورده می شود که به آن "مصا" می گویند و نشانه آن است  که بنی اسرائیل به هنگام خروج از مصر،چنان شتاب داشتند که فرصت ور آمدن خمیر نان نبود. در روزهای عید باید از ظروفی خاص که در طول سال به کار نرفته باشد برای آشپزی استفاده کنند. در اسرائیل قدیم، بره خدا را در اولین شب عید قربانی می کردند.

در یکی از کتاب های دینی یهودیان می نویسند:"موسی به قوم گفت این روزی را که از مصر از خانه بندگی فرعون بیرون آمدید به یاد داشته باشید،زیرا خداوند شما را با قدرت از آنجا بیرون آورد .نان ترش شده خورده نشود.شما امروزه در ماه بهار بیرون می آیید.هنگامی که خداوند تورا به سرزمین کنعانی و حیتی و اموری و حیوی و یبولی وارد کند، که به پدرانت تعهد نمود به تو بدهد،سرزمینی که شیرو عسل جاری است.این کار را در این ماه انجام بده، هفت روز فطیر بخور و در روز هفتم عید برای خداست.هفت روز نان فطیر خورده شود اما نان ترش شده نزد تو دیده نشود و خمیر مایه نزد تو، در همه حدود تو دیده نشود."  و در ادامه عبارات می افزاید: "و موقعی که پسرت فردا از تو سوال کرده و بگوید این چیست؟ به او بگو خداوند مارا با قدرت از مصر و از خانه بندگی بیرون آورد. وقتی که فرعون برای مرخص نمودن ما سختگیری کرد، خداوند همه ی نخست زادگان سرزمین مصر از نخست زاد آدم تا اول زاد حیوان را کشت. بنابراین من هم نرم های اول زاد بهائم رابه درگاه خدا ذبح می کنم و همه ی نخست زادگان فرزندانم را باز خرید می کنم." دایره المعارف ساده یهود می نویسد:  "این مراسم در طول تاریخ یهود منبع شادی  والهام بخش بود و امید آزادی از اسارت را به یهودی ها می داده است ، اما در عین حال از قرن دوازدهم میلادی، اتهام مصرف خون انسان در این مراسم،همیشه موجب وحشت و تهدید یهودیان بوده است"

 

ادامه دارد......

 

نوشته شده در برچسب:عيد فصح,ساعت توسط سرزمين شيردال| |
 
     
     
 

کمونیسم مکتبی سیاسی و اجتماعی است که در قرون نوزده و بیست ظهور کرد و بویژه در قرن بیستم از تأثیرگذارترین مکاتب سیاسی جهان بود.
تعبیرهای بسیار متفاوت و گوناگونی بین کمونیستهای مختلف در نقاط گوناگون جهان وجود دارد اما تقریباً همهٔ آنها به پیشگامی کارل مارکس (و فردریش انگلس) به عنوان نظریه پردازان اولیه کمونیسم معتقد هستند. همچنین تقریباً همهٔ آنها، حداقل روی کاغذ، به نوعی واژگونی نظام سرمایه داری از طریق انقلاب کارگران و لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و کار مزدی و ایجاد جامعه ای بی طبقه و بی دولت با مردمی آزاد و برابر و در نتیجه، پایان «ازخودبیگانگی» انسان (که کمونیست ها معتقدند در جهان سرمایه داری ناگزیر است) معتقد هستند.
در عمل، نظامها و افرادی که خود را «کمونیست» خوانده اند در شیوه ها و تئوریها و تعبیرشان از کمونیسم کاملاً متفاوت هستند و بسیاری از آنها کمونیستهای دیگر را رد می کنند و جریان خود را کمونیسم اصلی می دانند.
جنبشها و احزاب و شخصیتهایی که خود را کمونیست خوانده اند تقریباً در همهٔ کشورهای جهان ظهور کرده اند و در بسیاری از آنها قدرت سیاسی را به دست گرفته اند و حکومت تشکیل داده اند.
مهم ترین آنها دولت «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» بود که در پی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ به رهبری ولادیمیر لنین تشکیل شد و تقریباً در تمام طول قرن بیستم بر بخش اعظم سرزمینی که زمانی «امپراتوری روسیه» را تشکیل می داد حکم راند و نهایتاً در اوایل دههٔ ۹۰ از هم فروپاشید.
گرچه بسیاری (و بخصوص ضدکمونیستها) شوروی و جریان کمونیستی در روسیه را با کمونیسم یکی می دانند ولی از همان زمان تشکیل آن تا آخرین روزهای فروپاشی و بعد از آن، همواره بسیاری از دیگر کمونیستها و لنینیستها شوروی و کشورهای بلوک شرق را غیرکمونیستیو غیرسوسیالیستی می دانستند و با القابی مثل «سرمایه داری دولتی» و «فساد اداری»توضیح می دادند.
در ضمن جریانات کمونیستی دیگری تقریباً در تمام نقاط دنیاظهور کردند.
به هرحال در قرن بیست و یکم در کمتر از ده کشور «حزب کمونیستی» در قدرت است و قدرت کامل را در اختیار دارد (چین، کوبا، لائوس، کره شمالی،ویتنام،مولداوی،...) اما احزاب کمونیستی مختلف هنوز تقریباً در تمام دنیا وجود دارند و هر کدام نظریه و جایگاه و شیوه های خود را دارند. بسیاری از آنها در مبارزات پارلمانی شرکت می کنند و گاهی کرسیهایی در پارلمانهای مختلف دارند و در بعضی پارلمانها اکثریت یا اقلیت بسیار مهمی را تشکیل می دهند، بسیاری به جنگهای چریکی در کشورهای مختلف (به خصوص آمریکای لاتین) مشغول هستند، و بسیاری به عنوان احزاب اپوزیسیون برای سرنگونی دولت از طرق مختلف تلاش می کنند و بسیاری از این احزاب و جنبشها به ضرورت و امکان پذیری یک جهان سوسیالیستی اذعان دارند و برای آن تلاش می کنند.
گروه های فشار و سازمانهای خیریه بسیاری نیز خود را «کمونیست» می دانند و برای اموری مثل حقوق زنان، همجنسگرایان،پناهندگان و ... تلاش می کنند.
همچنین متفکران و ادبا و تئوریسینها و تحلیلگران سیاسی بسیاری خود را کمونیست می دانند و پیدایش یک دنیای سوسیالیستی و کمونیستی را ممکن و ضروری می دانند.

 

نوشته شده در برچسب:كمونيسم,ساعت توسط سرزمين شيردال| |

به نام پروردگار جان و خرد

ایده آلیسم :

کلمه ایده (idea) در اصل کلمه ای است یونانی که معانی مختلفی مانند شکل، ظاهر، نمونه و ... دارد. خود این واژه از لفظ یونانی دیگری به نام «ایده ئیو» که به معنای دیدن است، مشتق شده است.  اول کسی که این کلمه را در فلسفه و به عنوان اصطلاح فلسفی به کار برد، افلاطون بود که آن را به اعتبار یکی از معانی لغوی این واژه، یعنی نمونه و مثال، در مورد یک سلسله حقایق مجرد یا همان «مثل افلاطونی» استعمال نمود. در نظر افلاطون موجودات کثیر متغیر عالم محسوس، از روی «ایده ها» ساخته شده اند. افلاطون برای هر نوعی از انواع موجودات جهان، یک موجود مجرد عقلانی قائل بود که افراد محسوس یا همین موجوداتی که در جهان می بینیم، سایه و نمونه آن موجود و خود آن موجود، نمونه کامل افرادش است. حقیقت هر نوع را باید در آن موجود یافت. افلاطون این موجودات مجرد از ماده را که حقایق عالمند و تنها با سلوک عقلانی      می توان به آنها رسید، ایده خواند که مترجمین اسلامی آن را مثال ترجمه کرده اند. البته باید توجه داشت که وی منکر وجود افراد محسوس نبود، بلکه وجود آنها را متغیر و فانی می دانست. برخلاف موجودات جهان محسوس، ایده یا مثال دارای وجود لایتغیر و باقی است. در میان مسلمین، پیروان مکتب اشراق به این ایده های افلاطونی معتقد بودند.

طبق نظر افلاطون، ما نمی توانیم به موجودات جهان خارجی علم پیدا کنیم بلکه تنها آنها را با حواس درک می کنیم. ( چرا که میان ادراک و علم تفاوت وجود دارد. همه حیوانات ادراک دارند، اما علم ندارند.) علم به چیزی تعلق می گیرد که «کلی» و بیرون از زمان و مکان است و آن همان ایده یا موجود مجرد عقلانی است. به همین دلیل، افلاطون نخستین ایده آلیست خوانده می شود یعنی کسی که اصالت حقیقی محسوسات و موجودات جهان محسوس را نفی کرده و واقعیت اصلی را در جای دیگر می جوید. تا اواخر قرن هفدهم، ایده آلیسم (Idealism) تنها به همین مکتب، یعنی اعتقاد به مثل و ایده ها و یا به عبارت دیگر، اعتقاد به حقایق اصلی جهان که مستقل از ماده و دور از دسترس حواسند، گفته می شد. اما به تدریج معانی مختلفی پیدا کرد و هر مکتب فلسفی این اصطلاح را به معنای خاصی بکار برد. مثلا کانت به ایده آلیسمی معتقد بود که آن را ایده آلیسم استعلایی نام گذارد. امروزه معنی اصلی و شایع ایده همان تصورات ذهنی   ( اعم از حسی، خیالی یا عقلی) و ایده آلیسم به معنای مسلک کسانی است که تنها ایده و تصورات ذهنی را واقعی می دانند و به وجود خارجی جهان خارج و یا به عبارت دیگر به وجود جهان مستقل از ادراک قائل نیستند و قوه ادراک را چیزی بیش از تصورات مختلف که ساخته ذهن است، نمی دانند. برخی از ایده آلیست ها گام را فراتر نهادند و کلیه واقعیت های خارجی حتی وجود خود و علم به هر چیزی را انکار کردند که در یونان قدیم به سوفسطائی یا سوفیست مشهور شدند. در شماره بعد به انواع ایده آلیسم و افراد مشهور آن اشاره خواهد شد.

ایده آلیسم به معنای اصالت تصور در مقابل رئالیسم قراردارد که به معنای اصالت واقع

یا اصالت وجود خارجی موجودات جهان محسوس می باشد و ایده آلیست کسی است که جهان خارج از ذهن را منکر است.از ایده آلیست های مشهور یونان باستان می توان به پروتاگوراس و گرگیاس و از ایده آلیست های جدید به بارکلی و شو پنهاور اشاره کرد.

انواع ایده آلیسم :

ایده آلیسم را حداقل می توان در سه اعتبار در نظر گرفت:

الف) ایده آلیسم هستی شناختی: این نوع ایده آلیسم صور مختلفی دارد. تلقی افلاطون از اصالت عالم «ایده ها» و حالت سایه وار جهان محسوس نسبت به آنها، یکی از این صور است.تلقی اسقف برکلی (3571م) صورتی دیگر از ایده آلیسم هستی شناختی است که صبغه اومانیستی دارد و با آمپریسم پیوند خورده است.

ب) ایده آلیسم معرفت شناختی: این اعتبار از ایده آلیسم، شاید کاملترین صورت بیان خود را در نظریه «کانت» درخصوص «واهب الصور» بودن انسان به دست آورد. کانت ، صورت معرفت را امری عقلانی می دانست که برماده معرفت حاصل از تجربه حمل   می شد و بدینسان «نومن» یا حقیقت جهان، در پشت این صورت ها یا ایده های ذهنی القاء شده از طرف بشر، برماده معرفت حسی، پنهان می گردید. بدینسان ، کانت اگر چه به جهانی بیرون از آدمی اعتقاد داشت، اما تصویر «فنومن» (پدیدار) این جهان را حاصل صورت های ذهنی القایی آدمی می دانست و بدینسان دنیای ادراکی بشر را حاصل خودبنیادی عقلی او می پنداشت و این همان ایده آلیسم معرفت شناختی کانت است.

ج) ایده آلیسم اخلاقی: ایده آلیسم اخلاقی، به معنای اعتقاد داشتن به ایده ها و آرمان ها و حقایق اخلاقی ثابت و فضائل عقلانی یا متعالی است که زندگی بشر باید با آن ها منطبق باشد. انسان ایده آلیست، به لحاظ اخلاقی، به فضائل و رذائل وموازین ومعیارهای ثابت و مطلق واحکام جهانشمول اخلاقی وارزشی معتقد است و بنای رفتار فردی و جمعی خود را بر تطابق با آن ایده های اخلاقی قرار می دهد. ایده آلیسم اخلاقی، امکانی برای نسبی انگاری فراهم نمی آورد و انسان هایی آرمان گرا و اصول گرا و دارای شاکله های اخلاقی استوار تربیت می کند.

نوشته شده در برچسب:ايده آليسم,ساعت توسط سرزمين شيردال| |

به نام يكتاي زيبا

واژه­ي آنارشیسم ریشه در زبان یونانی دارد و تركیبی از (archos) به معنی سرور، سر، رئیس و حكومت و پیشوند (an) برای منفی كردن می­باشد. پس می‌توان سروری­ستیزی یا حكومت­ستیزی را معادل­های مناسبی برای این واژه دانست و از لحاظ لغوی آنارشی به معنی «بی­حکومتی» است.[1]

آنارشیسم در اصطلاح، جنبش‌ و نظریه‌ای سیاسی است كه عقیده دارد مرجعیت و قدرت سیاسی در هر شكلی نالازم و ناپسند است؛ لذا خواهان برافتادن هرگونه دولت و جایگزین انجمن‌های آزاد و گروه­های داوطلب به­جای آن است؛[2] زیرا مسلك آنارشیسم حكومت را تنها، موجب مصیبت‌ها و بدبختی‌های اجتماعی و مردم می‌داند.

ریشه­ي نظریات آنارشیستی را در یونان باستان می‌توان یافت، برخی از قرائت­های رواقی­گری، شباهت­هایی با اندیشه‌های آنارشیستی دارد. آنارشیسم در فاصله­ي سال­های 1840 تا 1870م شكل گرفت و در كشورهای اسپانیا، ایتالیا، سوئیس، فرانسه، اتریش، هلند، و برخی كشورهای آمریكای لاتین رواج یافت. اصطلاح آنارشیسم را نخستین­بار «پرودون» (poroudhon)، فیلسوف فرانسوی به كار برد.[3] «پرودون» معتقد بود كه با انهدام مالكیت خصوصی و دولت، انسان­ها آزاد می‌شوند و به برابری دست می‌یابند؛ پس از پرودون، «باكونین» و «كروپوتكین» روسی و «كراو» فرانسوی طرح جامعه‌ای فارغ از اجبار و زور را ریختند.   

 

آنارشیسم، ایدئولوژی سیاسی است با این اعتقاد بنیادی كه دولت باید برافتد و جامعه با شیوه‌ای داوطلبانه، بی­توسل به زور و قدرتی سركوب­گر سازمان یابد؛ چرا که آنها اعتقاد دارند دولت شیطانی است، زیرا به­عنوان منبعی از اقتدار قهری، اجباری و مطلق و نفی­کننده­ی اصول آزادی و برابری و نیز استقلال شخصی نامحدود است که در کانون تفکر آنارشیستی قرار دارد. از این­رو، دولت و نهادهای حکومتی و قانون همگی فاسد و فسادکننده هستند.[4]

آنارشیست‌ها بر خلاف هواداران هگل كه دولت را به مرتبه الوهیت بركشیدند و آزادی را تنها در اطاعت مطلق از قدرت دولت یافتند، نسبت به نهاد دولت و قدرت دولتی بدبین بوده و هرگونه موسسه مبتنی بر زور و اجبار را عامل تباهی زندگی اخلاقی و اجتماعی انسان قلمداد كرده‌اند، به­طوركلی آنارشیست‌ها با حكومت مبتنی بر زور مخالفت ورزیده‌اند، اما هرگز خواستار از میان برداشتن نهاد حكومت به­طوركلی نبوده‌اند[5] و بر خلاف آنچه معروف است، آشوب­خواه یا «هرج و مرج­طلب» نیستند و جامعه‌ای بی‌سامان نمی‌خواهند،[6] بلكه به نظامی می­اندیشیدند که بر اثر همکاری آزادانه پدید آمده باشد که بهترین شکل آن، از نظر آنها ایجاد گروه­های خودگردان است. زیرا آنارشیست­ها انسان را بالذات اجتماعی می­انگارند[7]و دولت­های فعلی را به این جهت كه تجسم زور و سلطه هستند، محكوم می‌كنند، اما به­ هر حال نهاد حكومت در جوامع بشری را مقید می‌دانند؛ ولی حكومت مورد نظر آنها باید مطلقا داوطلبانه و فاقد هرگونه قدرت كاربرد زور و سلطه بر علیه شهروندان باشد در واقع آنها اعتقاد عمیقی به نظم طبیعی و هماهنگی اجتماعی ذاتی دارند. به کلام دیگر حکومت از نظر آنها راه حلّی برای مشکل نظم نیست بلکه خود، علت این مشکل است.[8] آنان در حمایت از این موضع (خود وجود دولت علت مشکل است) دو ادعای كلی مطرح می‌كنند: نخست، كسانی كه اداره­ي بخش­های گوناگون دولت را بر عهده دارند (یعنی سیاست­مداران، كاركنان دولت، قضات، مأموران انتظامی،) در مجموع طبقه­ي حاكمی را تشكیل می‌دهند كه منافع خود را می‌جویند و بقیه­ي جامعه به­ویژه طبقه­ي كارگر را استثمار می‌كنند، دوم، تا جایی هم كه دولت می‌كوشد كه منافع عمومی و اجتماعی را تأمین كند، وسایلی كه در اختیار دارد – قوانین و رهنمودهای صادرشده از مركز و اجبارا تحمیل­شده- برای نیل به چنین هدفی كافی و موثر نیستند. به عقیده آنارشیست­ها، جامعه­ها موجوداتی فوق­العاده پیچیده­اند، و سازمانشان باید زیر و رو گردد و به نیازهای گوناگون افراد و مناطق توجه کامل شود.[9]

به نظر آنها افراد سركش را می‌توان در معرض فشار افكار عمومی قرار داد و یا از جامعه اخراج كرد ولی اعمال زور بیش از این مجاز نیست. همان­طور که گفته شد آنارشیست‌ها اعتقاد دارند كه انسان ذاتا پاك و جامعه­پذیر است، لیكن سلطه و استیلای دولتی وی را فاسد و هنجارگریز می‌سازد. به نظر آنان از میان برداشتن دولت مبتنی بر زور و سلطه، جنایت را كاهش می‌دهد، دولت خود، با راه انداختن جنگ‌ها بدترین تبه­كاری­ها را مرتكب می‌شود، با این همه آنارشیست­ها جامعه­ای بدون دولت را ترجیح می­دهند که در آن انسان­های آزاد امور خودشان را از طریق توافقات و همکاری­های داوطلبانه، که بر مبنای دو سنت رقیب گسترش یافته، مدیریت می­کنند: یکی اشتراک­گرایی سوسیالیستی و دیگری فردگرایی لیبرال. بنابراین آنارشیسم را می­توان نقطه تلاقی سوسیالیسم و لیبرالیسم تصور کرد، در واقع شکلی از سوسیالیسم افراطی و لیبرالیسم افراطی.[10]

 

گونه‌های آنارشیسم

آنارشیسم را از جهت روش عملی در براندازی حكومت، می‌توان به دو دسته انقلابی و اصلاح­طلب تقسیم كرد. انقلابی­ها؛ آشوب­گری، ترور، اعتصاب همگانی و واژگون کردن ناگهانی دستگاه دولت را پیشنهاد می­کنند و این دسته در طول قرن نوزدهم گروهی از سیاست­مداران و پادشاهان و رئیس­جمهورها را کشتند و به­ویژه در ایتالیا و اسپانیا فعالیت گسترده­ای داشتند.[11] از ترورهای مشهور آنها می­توان از قتل کارنو، رئیس­جمهور فرانسه، هومبرت، پادشاه ایتالیا، الیزابت ملکه­ی اتریش، مکنلی رئیس­جمهور ایالات متحده­ی آمریکا و... نام برد.[12]

اوج آنارشیسم در نیمه­ی اول قرن بیستم در اسپانیا طی جنگ­های داخلی این کشور (1936-1939م) بوده است، که با شکست نیروهای جمهوری­خواه حرکت آنارشیستی در اوج، افول کرد. پس از افول آنارشیست­های انقلابی این تفکر آنارشیسم اصلاح­طلب است که جای آنها را می­گیرد که بیشتر در جنبش­های مدافع صلح یا طرفداران حفظ محیط زیست یا سیاست­های سبز جلوه­گر شده است. البته به این معنی که این جنبش­ها در مواضعی از آنارشیسم الهام گرفته­اند. آنارشیسم به عللی از جمله به علت طبع آن – که اصرار به تمرکزگریزی و تشکیلاتی نبودن دارد- و نیز به علت اقدامات تروریستی انقلابیون آنها در قرن نوزدهم که باعث شد در افکار عمومی هم­پایه­ی خشونت و ارعاب و هرج و مرج­طلبی قرار گیرد و منجر به سرکوب همه­جانبه­ی آنها گردد و به علل­های دیگر، هرگز نتوانسته است سازمان پایداری برای خود برپا کند. گرچه روش "عمل مستقیم" آنارشیست­ها در افکار و اذهان بسیاری نفوذی پا بر بجا داشته است، عمل مستقیم، عملی است خودسرانه، مانند احقاق حق، یا مجازات تبه­کاران و انتقام از آنها و... بر اساس بی­اعتقادی به نهادهای سیاسی و قضایی موجود و بیرون از چارچوب قانونی و پارلمان حاکم.[13]

آنارشیسم از جهات دیگر مانند مالكیت یا عدم آن و عقیده به فردگرایی و جمع­گرایی نیز قابل تقسیم است و دو گونه­ي زیر بر همین مبنا به­وجود آمده است:

 1- آنارشیسم كمونیستی (جمع­گرا): كه در بعد اقتصادی مخالف مالكیت خصوصی است. مالكیت جمعی یا مالكیت تولیدكنندگان را جایگزین مالكیت خصوصی می‌كند و به بهره‌برداری از زمین و سرمایه، بدون دخالت دولت معتقد است. این نظریه طرفدار اقتصاد كشاورزی و صنایع روستایی و بازگشت به طبیعت است. اینها در صدد بودند که از حد بازار فراتر روند و عقیده داشتند که نیازهای اجتماعی را می­توان از طریق همکاری داوطلبانه در کارگاه­های و مجتمع­های محلی برآورد ساخت، و این مجامع را می­توان برای منظورهای خاصی به صورت فدراسیون در آورد ( مثلا سازمانی برای حمل و نقل تشکیل دهند) اما مجمع فدرال حق نخواهد داشت که به اجزای تشکیل­دهنده­اش در صورتی که از تصمیم­هایش سربپیچد، فشار وارد آورد. [14] این نظریه آنارشیستی به­وسیله «میخائیل باكونین و پیوتر کراپوتیکین» مطرح شده است.

 2- آنارشیسم فردگرایانه: بنیاد این نظریه بر فردیت است و خواهان از میان بردن مالكیت‌های بزرگ و گسترش مالكیت‌های كوچك و مبادلات آزاد و خرد هم­راه با انجمن­های خصوصی حمایت­کننده­ای که کارشان باید حفظ حقوق هر فردی باشد که خدمات آنها را خریداری می­کند.[15] علاوه­بر این، اینها مخالف هرگونه برنامه­ریزی جهت اصلاحات اقتصادی بودند و از لحاظ باور به مالكیت خصوصی معتقدند و به نوعی با لیبرالیسم قریب­الافق هستند. البته با این تفاوت که لیبرالیسم وجود دولت حداقلي را اجتناب­ناپذیر می‌شمارد. از نمایندگان این نوع آنارشیسم «پرودون» و «اشترنر» هستند.

در روزگار كنونی جریانی تازه­ای بنام نئوآنارشیسم «آنارشیسم نو» پدید آمده است كه خطوط اساسی برنامه آنها نیز به این شرح است:

 1- اجتماعی كردن وسایل تولید (در مقابل نظریه­ي كمونیسم كه در عمل به دولتی كردن وسایل تولیدی می­انجامید)؛

 2- ایجاد اتحادیه‌های آنارشیستی؛

 3- توزیع برابر نعم مادی.[16]

 

آنارشیسم و دموکراسی

آنارشیست­ها منتقدان سرسخت دموکراسی مبتنی بر انتخابات آزاد از نوع رایج در کشورهای غربی بوده­اند. انتقاد آنان را می­توان در سه نکته خلاصه کرد:

نخست: دولت دموکراتیک باز هم دولت هست، نحو­ه­ي کار کردنش نشان­دهنده­ی همان بی­توجهی به نیازهای اجتماعی است که نهادهای سیاسی خودکامه­تر نیز البته به نحوی بارزتر نشان می­دهند.

دوم: دموکرات­ها غالبا ادعا می­کنند که آنچه دموکراسی مبتنی بر نمایندگی مظهر آن است اراده و خواست مردم است که خط­مشی حکومت را می­سازد و کنترل می­کند، اما بنابر عقاید آنارشیست­ها، مفهوم اراده­ي واحد و ثابت مردمی افسانه­ای بیش نیست، مردم از حیث عقاید خویش دچار تفرقه­اند، افکارشان در حال تغییر است و عده­ای آگاه­تر از عده­ای دیگرند، این فرض که نظر اکثریت، خواست مردم را نمایان می­سازد فرض باطلی است. چرا که در دموکراسی ناگزیر اکثریت تصمیم خواهد گرفت، آن­گاه اقلیت در برابر یک انتخاب قرار می­گیرد. یا به تصمیمی که گرفته شده است سر می­سپارد یا در غیر این صورت خود را پس می­کشد و اجازه می­دهند که اکثریت به اقدام بپردازد، هیچ آنارشیستی جایز نمی­داند که اقلیت با زور و اکراه از تصمیم اکثریت پیروی کند. اجبار به اطاعت همانا برقراری مجدد قدرت سرکوب­گر است. بخاطر این آنارشیست­ها دموکراسی را استبداد اکثریت می­خوانند.[17]

اما دموکراسی مستقیم در نگرش­های آرمانی اکثر آنارشیست­ها جایی دارد اما به این شرط که تابع اصل توافق آزاد و اصل اختیار باشد.

سوم: آنارشیست­ها به مسأله­ی نمایندگی همگانی در مجالس قانون­گذاری حمله می­کنند، استدلال ایشان این است که مردم، هنگامی که برای برگزیدن نمایندگانشان فراخوانده می­شوند، به احتمال بسیار زیاد به کسانی که ظاهرا تحصیل کرده و زبان­آورند و به عبارت دیگر به اعضای بلند پرواز از طبقه­ی متوسط رأی می­دهند. اما حتی اگر اعضای طبقه کارگر بخواهند که نمایندگان را از میان گروه خود برگزینند، چندی نخواهد گذشت که این نمایندگان به سبب موقع و مقام جدید خود تا حد نوکران دولت تنزل خواهند کرد.[18]

 

مولّفه­ها و ویژگی­های آنارشیسم

"اختیارگرایی" و "خودانگیختگی" از مهم­ترین مبانی آنارشیسم است، مؤلفه­ي محوری و نقطه­ی پیونددهنده­ی آنارشیست­ها – که ستیز با هرگونه حکومت است – نیز بر همین مبنا استوار است؛ ولی ستیزه­جویی و مخالفت آنها تنها در حکومت و مرجعیت سیاسی متوقف نمی­شود.

آنها با هر نهاد و هر قدرت سازمان یافته­ی اجتماعی و دینی که بتواند یا بخواهد بر انسان­ها چیره شود مخالفند. از جمله­ی این نهادها، نهاد کلیسا به­ عنوان یک سازمانی متمرکز آمر و ناهی است. البته میان این مخالفت با الحاد و دین­ستیزی نباید رابطه (این همانی) برقرار کرد. دغدغه و حساسیت آنارشیست­ها نسبت به هر نهادی (اعم از مذهبی یا غیرمذهبی) است که بخواهد خصیصه­ی حکومت­گری بیابد.[19] از منظر آنارشیسم منشأ تشکیل حکومت در گذشته­ی تاریخ، یا از روی جهل بوده است، یا از روی طمع­ورزی و یا تحت اجبار و تحمیل گروهی سلطه­جو.

مارکسیسم نیز مانند آنارشیسم چشم به راه زوال حکومت است، اما زوال و اضمحلال آن­را پس از پایان سیر مراحل خاص خود می­داند. آنارشیسم اما مترصد و معتقد به ازاله­ی حکومت در هر زمان و هر مکان ممکن است.[20]

با وجود آن­که لبه­ی تیز حمله­ی آنارشیسم به حکومت­ها و دولت­هاست اما گفتیم که شاید نتوان آن­را - از حیث نظری – مخالف نظم و سامان­مندی اجتماع دانست. آنارشیسم از آن­جایی که انسان را موجودی ذاتا اجتماعی می­داند معتقد است اموری را که دولت­ها به زور و مشقت می­گردانند به­وسیله­ی گروه­های خودگردان و نهادهای داوطلب به وجهی وجیه­تر سامان می­یابد به همین لحاظ آنارشیست­ها در گستردن نظریه­ی "لسه فر" (بگذار بکنند) سعی بلیغ و وافری داشته­اند.

با این توضیحات آنارشیسم از "نیهیلیسم" تمایز می­یابد؛ نیهیلیسم در مفهوم عام خود به هیچ اصل اخلاقی و قانون طبیعی باور ندارد، اما آنارشیسم به انگیزه­ی اخلاقی معتقد است و حتی، بر اخلاق نظم و انسجام اجتماعی – البته به دور از الزام­های بیرونی و چهارجوب­های تحمیلی – پا می­فشارد. جامعه­ی آرمانی آنارشیستی، جامعه­ای است که با استفاده از استعداد نیک­زیستن انسان و نیک­سرشتی او و تأکید بر جنبه­های اجتماعی او، شرارت­ها به­غایت کمرنگ شود؛ و در هنگامه­ی اضطرار، نیروهای داوطلب و سیّال با به کارگیری حداقل زور با شرارت مقابله خواهند کرد.[21] البته به عقیده­ی آنارشیسم بایستی مراقب بود که این گروه­ها به نهادهای رسمی و دایمی همچون پلیس تبدیل نشود. آنارشیسم همچنین وجود برخی دیگر از سازمان­های عهده­دار خدمات اجتماعی و اقتصادی یا سیاسی را – با همان هشداری که ذکر شد – می­پذیرد.

به­طور خلاصه آنارشیسم به­عنوان یک سیستم سیاسی – اجتماعی در حقیقت سه ویژگی بارز دارد:

1) عدم وجود دستگاه دولتی و یا هر نهادی که بتواند یا بخواهد به انسان­ها چیره شود.

2) برابری و مساوات به مفهوم واقعی کلمه بین افراد جامعه.

3) عدم وجود مالکیت خصوصی.


 


[1]. هیوود، اندرو؛ مفاهیم کلیدی در علم سیاست، ترجمه­ي حسن سعید کلاهی و عباس کاردان، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1385، ص57.

[2]. بیات، عبدالرسول؛ فرهنگ واژه‌ها، قم، موسسه­ي اندیشه و فرهنگ دینی، چاپ اول، 1381، ص18.

[3]. پازارگاد، بهاء­الدین؛ مكتب‌های سیاسی، تهران، اقبال، بي تا، ص 33.

[4]. هیوود، اندرو؛ پیشین، ص 57.

[5]. بشیریه، حسین؛ آموزش دانش سیاسی، تهران، نگاه معاصر، چاپ سوم، 1382، ص144.

[6]. آشوری، داریوش؛ دانشنامه­ي سیاسی، تهران، سهروردی، چاپ اول، 1366، ص 40.

[7]. علیزاده، حسن؛ فرهنگ خاص علوم سیاسی، تهران، انتشارات روزنه، چ اول، 1377، ص39.

[8]. هیوود، اندرو؛ پیشین، ص58.

[9]. مارتین لیپست، سیمور؛ دایرة­المعارف دموكراسی، كامران فانی و نورالله مرادی، تهران، وزارت خارجه، ج 1، 1383، ص 100.

[10] بشیریه، حسین؛ پیشین.

[11]. آشوری، داریوش، پیشین، ص42.

[12]. بیات، عبدالرسول؛ پیشین، ص20.

[13]. همان، ص21.

[14]. مارتین لیبست، سیمور؛ پیشین.

[15]. شوارتس منتل، ساختارهای قدرت، ( در آمدی بر علم ساست)، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ اول، 1378، ص280.

[16]. اصطلاحات سیاسی، مركز مطالعات و تحقیقات ملی، تهران، بی‌نا، بی‌تا، ص 16

[17]. ر.ک: مارتین لیبست، سیمور؛ پیشین، ص101.

[18]. مارتین لیبست، سیمور؛ همان.

[19]. بیات، عبدالرسول؛ پیشین، ص22.

[20]. همان، ص23.

[21]. همان.

 

نوشته شده در برچسب:آنارشيسم,ساعت توسط سرزمين شيردال| |

به نام خدا

 

حماسهٔ گیلگامشیا حماسهٔ گیلگَمِشیکی از قدیمی‌ترین و نامدارترین آثار حماسی ادبیات دوران تمدن باستان است که در منطقهٔ میان‌رودانشکل گرفته است. قدیمی‌ترین متون موجود مرتبط با این حماسه به میانهٔ هزارهٔ سوم پیش از میلاد مسیح می‌رسد که به زبان سومری می‌باشد. از این حماسه نسخه‌هایی به زبان‌های اَکِدی و بابِلی و آشوری موجود است.[۱]کامل‌ترین متن آن که به ما رسیده‌است متنی است که بر الواحی از خشت نگاشته آنگاه در کوره پخته‌اند. این مجموعه شامل دوازده لوح است، هر لوح مشتمل بر شش ستون پله وار به صورت شعر که ضمن کاوش در بقایای کتابخانه آشوربانیپال پادشاه آشوربه دست آمد. هریک از این دوازده لوح یا دوازده سرود شامل شش ستون است در سیصد سطر، مگر آخرین لوح آن که آشکارا الحاقی و به وضوح از یازده لوح قبلی کوتاه تر است.

آشوربانیپال نخستین کتابخانه مدرن را در خاورمیانه بنیان نهاد، بخش‌هایی از کتابخانه او در کاوش‌های باستان‌شناسانه انگلیسی‌ها در تپه کویونجیک در استان نینوا، عراق در حدود ۱۸۵۰ میلادی کشف شد، این کتابخانه که منبعی گرانبها برای شناخت تمدن آشور و دیگر تمدن‌های میان‌رودان باستان است و آثاری چون حماسه گیل‌گمش و افسانه توفان سومری در آن یافت شده، هم اکنون در موزه بریتانیا نگهداری می‌شود.

داستان گیلگمش را «جستجوی بیمرگی» نامیده‌‏اند، انگیزه‏ای که بنیان بیشتر اسطوره‌های خاورمیانه‏ را تشکیل می‏‌دهد. گیلگمش

پادشاهی خودکامه و پهلوان بود. او که نیمه‌آسمانی است دوسوم وجودش ایزدی و یک‌‌سوم‌اش انسانی است. حماسه گیلگمش با ذکر کارها و پیروزی‌های قهرمان آغاز می‌شود به گونه‌ای که او را مردی بزرگ در پهنه دانش و خرد معرفی می‌کند. از جمله او می‌تواند توفان را پیش‌بینی کند.

گیلگمش که از چیرگی مرگبر زندگی و سرنوشت اندوهگین است، زیستن را همانند سدی‏ شکسته در برابر خود می‏‌یابد. مرگ اِنکیدو؛ دوست و همدمش، او را به بازی تقدیر کشانده، و پهلوان در جستجوی «سرزمین حیات» و «اوتنا پیش تیم» (که‏ پیشتر به بیمرگی دست یافته‌است)، آرام و آرامش‏ خویش را کنار گذشته و به جستجو روی می‌آورد.[۲]گیلگمش خسته و درمانده به خانه بازمی‌گردد و شرح رنج‌هایی را که کشیده بر گل‌نوشته‌ای ثبت می‌کند. ایزد «انلیل» به پهلوان می‏‌گوید که «ماندگاری» نصیب فناپذیران خاکی‏ نمی‏‌شود، اما ثروت و قدرت به گیلگمش خواهد رسید. در پایان حماسه، گویی که پیشگویی انلیل به‏ وقوع می‌‏پیوندد، و داستان، با سرودی در بزرگداشت‏ پهلوان حماسی پایان می‏‌پذیرد.[۳]

حماسه گیلگمش در ایران نیز شهرت دارد. نخستین ترجمه فارسی آن توسط دکتر منشی‌زاده در سال ۱۳۳۳ خ انجام شد و بعد از آن نیز ترجمه‌های دیگری منتشر شد. حماسه گیلگمش در ۱۲ لوح ذکر می‌شود. حوادث این ۱۲ لوح به طور تیتروار چنین است:

  • گیلگمش، آن که از هر سختی شادتر می‌شود...
  • آفرینش انکیدو، و رفتن وی به اوروک، شهری که حصار دارد.
  • باز یافتن انکیدو گیلگمش را و رای زدن ایشان از برای جنگیدن با خومبه به، نگهبان جنگل سدر خدایان.
  • ترک گفتن انکیدو شهر را و بازگشت وی.
  • نخستین رؤیای انکیدو
  • بر انگیختن شمش _ خدای سوزان آفتاب _ گیلگمش را به جنگ با هومبابا و کشتن ایشان دروازه‌بان هومبابا را.
  • رسیدن ایشان به جنگل‌های سدر مقدس
  • نخستین رویای گیلگمش
  • دومین رویای گیلگمش
  • جنگ با خومبه به و کشتن وی، بازگشتن به اوروک.
  • گفت‌وگوی گیلگمش با ایشتر _ الهه عشق_ و بر شمردن زشتکاری‌های او.
  • جنگ گیلگمش و انکیدو با نر گاو آسمان و کشتن آن و جشن و شادی بر پا کردن.
  • دومین رویای انکیدو
  • بیماری انکیدو
  • مرگ اانکیدوو زاری گیلگامش
  • شتاب کردن گیلگمش به جانب دشت و گفت‌وگو با نخجیر باز.
  • سومین رویای گیلگمش
  • رو در راه نهادن گیلگامش در جست‌وجوی راز حیات جاویدان و رسیدن وی به دروازهٔ ظلمات، گفت‌وگو با دروازه بانان و به راه افتادن در دره‌های تاریکی.
  • راه نمودن شمش _ خدای آفتاب_ گیلگمش را به جانب سی دوری سابی تو فرزانه کوهساران نگهبان درخت زندگی
  • رسیدن گیلگمش به باغ خدایان
  • گفت‌وگوی گیلگمش و سی دوری سابی تو؛ و راهنمایی سی دوری سابی تو، خاتونی فرزانه، گیلگمش را به جانب زورق اوتنپیشتیم. دیدار گیلگمش و اورشه نبی کشتیبان؛ به کشتی نشستن و گذشتن از آب‌های مرگ.
  • دیدار گیلگمش و ئوت نه پیش تیم دور، گیلگمش را؛ و شکست گیلگمش. آگاهی دادن اوتنپیشتیم دور، گیلگمش را ار راز گیاه اعجاز امیز دریا.
  • به دست آوردن گیلگمش گیاه اعجاز آمیز را و خوردن مار، گیاه را و بازگشت گیلگمش به شهر اوروک
  • عزیمت گیلگمش به جهان زیرین خاک و گفت‌وگوی او با سایه انکیدو. پایان کار گیلگمش.
نوشته شده در برچسب:افسانه گيلگمش,ساعت توسط سرزمين شيردال| |

به نام خدا

دلایل آغاز جنگ

به طور اساسی می‌توان ریشه جنگ جهانی دوم را در جنگ جهانی اولجستجو کرد. با شکست سه محور اصلی یعنی امپراتوری اتریش-مجارستان، امپراتوری عثمانی و امپراتوری آلمان در جنگ جهانی اولسیاست‌های سخت‌گیرانه‌ای از سوی دولت‌های پیروز جنگ جهانی اول به این کشورها تحمیل شد. بخش‌های متعددی از خاک این کشورها به کشورهای همسایه بخشیده شد. از تجزیه امپراتوری اتریش مجارستان کشورهایی نویی متولد شد.
از سوی دیگر در
آلمان رشد ملی‌گرایی افراطی به دلیل سیاست‌هایی که متفقین به وسیله معاهده ورسای به آلمان تحمیل کردند زمینه رشد نازیسم را فراهم آورد. بر اساس معاهده ورسای آلمان ۱۳ درصد از خاک خود را از دست داده بود و هیچ مستعمره‌ای نداشت. همچنین غرامت سنگینی به آلمان تحمیل شده بود و دولت تازه تاسیس جمهوری وایمارمی‌بایست این غرامت را از درآمدهای ملی به متفقین پرداخت نماید. در سوی دیگر جنگ داخلی در روسیهباعث به تشکیل شوروی شده بود.
جمهوری تازه تاسیس وایمار در آلمان به دلیل نزاع بین مخالفان و موافقان هیچ‌گاه موفقیت چشم‌گیری بدست نیاورد. در
ایتالیابنیتو موسولینی بک حکومت فاشیستی را به وجود آورده بود. موسولینی یک سیاست خارجی تهاجمی را در پیش گرفت و در چند مرحله به الجزایر و چند کشور دیگر آفریقایی حمله کرد. در آلمان حزب نازی به رهبری آدولف هیتلرتوانست در یک رای‌گیری عمومی به پیروزی در انتخابات رایشس‌تاگ دست یابد و توسط پاول فون هیندنبورگ رئیس جمهور وقت آلمان به عنوان صدراعظم انتخاب شد. هیتلر پس از ماجرای آتش سوزی رایشس‌تاگ تمامی احزاب آلمان را لغو و یک حکومت تک حزبی را ایجاد کرد.
در
چینحزب کمونیستتوانست حکومت را به دست بگیرد. در دهه ۱۹۲۰ چین دچار یک رشته جنگ داخلی شد. دولت ژاپنتمایل بسیاری به ضمیمه کردن بخش شرقی چین به خاک خود را داشت. این تهاجم باعث شد منطقه منچوریدر شمال شرقی چین به اشغال ژاپن درآید. در اروپا دولت انگلستاندر ژوئن ۱۹۳۵ توافق‌نامه‌ای با آلمان امضا کرد که باعث کم شدن محدودیت‌های دریایی آلمان می‌شد. در اکتبر همان سال ایتالیا به اتیوپیحمله کرد و آلمان تنها کشوری بود که از حمله پشتیبانی کرد ایتالیا نیز در پاسخ به حمایت آلمان موافقت خود نسبت به الحاق اتریش به آلمان را اعلام کرد.
هیتلر به تدریج سعی در کنار گذاشتند
معاهده ورسای داشت و در ادامه این سیاست منطقه راینلندرا به آلمان ضمیمه کرد و با واکنش مهمی از سوی کشورهای متفق مواجه نشد. وقتی که جنگ داخلی اسپانیا در جولای ۱۹۳۶ آغاز شد هیتلر و موسولینی حمایت قاطع خود را از ملی‌گرایان اسپانیایی اعلام کردند. از طرف دیگر شوروی از کمونیست‌های اسپانیا حمایت کرد و دو طرف به آزمایش سلاح‌های جدید خود در نبرد اسپانیا روی آوردند. در اکتبر ۱۹۳۶ دولت‌های ایتالیا و آلمان نازی معاهده‌ای به نام رم-برلین امضاء کردند. بعدها ژاپن نیز به این پیمان پیوست.

پیش زمینه جنگ در آلمان

 

پس از جنگ جهانی اول، متفقینبرای جلوگیری از وقوع جنگ بزرگ دیگری معاهده ورسای را پیشنهاد دادند. سخت‌ترین قسمت این معاهده در مورد آلمانبود. متفقین این کشور را به خاطر شروع جنگ مقصر شناختند و در این معاهده در قبال صلح، از آن غرامت جنگی و سرزمین مطالبه کردند. جمهوری وایمار، دولتی که پس از فرار ویلهلم دوم، امپراطور آلمان در این کشور تشکیل شده بود به ناچار برای انعقاد صلح با متفقین این پیمان را امضا کرد. طبق این پیمان، مردم آلمان به خاطر شروع جنگ مقصر شناخته شدند و باید غرامتی حدود صد میلیارد دلار (در آن زمان) می‌پرداختند. همچنین معاهده اندازهٔ ارتش آلمان را به صد هزار نفر کاهش داد، تمام زیردریایی‌هاو ناوهای قدرتمند جنگی (بجز شش فروند) آلمان به متفقین تحویل داده شد و آلمان دیگر حق ساخت هواپیما و تانکو دیگر جنگ افزار تهاجمی را نداشت. به جز آن مستعمرات آلمان در آفریقا، چین و حوزهٔ اقیانوس آرام، گرفته شد. ایالات آلزاس و لورن آلمان که زمانی به فرانسهتعلق داشتند به این کشور باز پس داده شدند و اراضی وسیعی از آلمان به لهستان واگذار شد. و از همه مهم تر راینلاند-فالتز، اراضی حاصل‌خیز غرب رود راین برای ۵۰ سال به متفقین سپرده شد.بسیاری از این نواحی، نواحی حاصلخیز، کانه خیز و صنعتی آلمان بود. یک تاریخدان در این باره می‌گوید:[چه کسی؟]

معاهده ورسای حدود سیزده درصد قلمرو پیش از جنگ آلمان، ده درصد جمعیتش، هفتاد و پنج درصد کانه‌های آهن آن و بیست و پنج درصد باکیفیت‌ترین معادن ذغال سنگ آن را گرفت. [۱][۲]

در آلمان چهار میلیون نفر بیکار بودند و از آن جایی که این کشور مستعمره نداشت، نمی‌توانست محصولاتش را به فروش برساند. هیتلر سال ۱۹۲۵ در کتابی به نام نبرد من(Mein Kampf) اعلام کرد که باید در فکر «فضایی برای حفظ موجودیت نژادژرمن» بود و باید برای این مهم «به شرق نگریست». او سپس برای به دست آوردن بازارهای جدید برای محصولات آلمانی مسئلهٔ نابودی «یهودیتبلشویسم» را مطرح نمود. این کار باعث شد که شرکت‌ها و کارخانه‌های بزرگ آلمانی از قبیل زیمنس، بایر، کروپ یا بُش که از نظرات هیتلرپشتیبانی کردند، صندوق‌های نازیسم را پر از پول و امکانات کردند. و همچنین کارفرمای فولادسازی تیسن ۱۰۰ هزار مارک طلا به نازی‌ها داد و هیتلر سال ۱۹۳۳ به قدرت رسید.

رشد صنعت نظامی شوروی و آلمان

آلمان و شوروی طی توافقنامه‌ای که به توافقنامهٔ مونیخ نام گذاری شد فاز جدیدی از همکاری‌های خود را آغاز کردند. هر دو کشور در راستای تقویت نیروی نظامی خود گام بر می‌داشتند و شوروی به شدت به صنایع نظامی آلمان نیاز داشت. ارسال تکنولوژی ساخت بمب‌های شیمیایی، ساخت بمب افکن، ساخت تانک‌های پیشرفته همگی تکنولوژی‌های ارسالی آلمان نازی بر اساس توافقنامه مونیخ بود. در این مرحله روابط دو کشور بسیار بهتر از قبل پی‌گیری می‌شد، آلمان مراکز ساخت تانک و سلاح در خاک شوروی ایجاد کرد و نیروهای شوروی برای آموزش نظامی به آموزشگاه‌های نظامی آلمان می‌آمدند. پس از مدتی هیتلر این همکاری‌های نظامی را آشکار ساخت و دستور ساخت سریع کشتی‌های پیشرفته نظامی را صادر کرد و در تاریخ ۱۶ مارس۱۹۳۵دستوری مبنی بر تقویت نیروهای سرویس جاسوسی آلمان به نیم میلیون نفر را صادر کرد که با اعتراضات فرانسه و انگلستان همراه بود. هزینه ساخت سلاح در آلمان نازی به شدت رو به رشد بود تا سال ۱۹۳۹ ۲۰ در صد از تمام کارگران صنعتی آلمان در صنایع نظامی به کار گرفته می‌شدند و این در حالی بود که در انگلستان تنها ۱۳ درصد از کارگران در این صنایع به کار گرفته می‌شدند همچنین هزینه‌های ساخت تسلیحات آلمان از مقدار ۲ درصد از تولید ناخالص ملی به بیش از ۲۳ درصد افزایش یافت.
استالیننیز صنایع خود را در جهت ساخت تسلیحات به حرکت در آورد وی پیش بینی کرده بود که احتمالاً جنگی عظیم بین انگلستان و آمریکاآغاز خواهد شد و احتمالآً دامنه این جنگ به کشورش نیز خواهد رسید بنابراین آلمان نازی بهترین گزینه برای وارد کردن تکنولوژی بود. اگر چه در دهه ۱۹۳۰تورم بسیار سنگینی اقتصاد شوروی را فرا گرفته بود اما استالین بیشترین بودجه را به ساخت تسلیحات اختصاص داده بود.استالیندر مقایسه تسلیحات خود با تسلیحات آلمانی و ایتالیایی در جریان جنگ داخلی اسپانیا به این نتیجه رسید که نیروی هوایی و نیروی دریایی شوروی نسبت به همتایان خود بسیار ضعیف است بنابراین تا سال ۱۹۳۷ ۱۷ درصد از تولید ناخالص ملی را به ساخت و تجهیز صنایع نظامی اختصاص داد. همچنین پرسنل نظامی خود را از ۵۶۲٫۰۰۰ نفر در سال جنگ جهاني دوم,ساعت توسط سرزمين شيردال| |

به نام خدا

جنگ جهانی اول (با نام‌های جنگ جهانگیر یکم، نخستین جنگ جهانی، جنگ بزرگ و جنگ برای پایان همهٔ جنگ‌ها نیز شناخته می‌شود) یک نبرد جهانی بود که از ماه اوت ۱۹۱۴تا نوامبر ۱۹۱۸رخ داد. بدون هیچ زمینهٔ کشمکشی، سربازان بسیاری برای جنگ تجهیز شدند و مناطق بسیاری درگیر جنگ شدند. پیش از این، هیچ وقت تلفات جنگی به این اندازه زیاد نبود. سلاح‌های شیمیاییبرای نخستین بار در این جنگ استفاده شدند. برای نخستین بار، به طور انبوه مناطق غیر نظامی از آسمان بمباران شدند و نیز برای نخستین بار در این سده کشتار غیرنظامیاندر سطحی گسترده در طول جنگ رخ داد. این جنگ به خاطر شیوهٔ جنگی سنگری نیز معروف است.

جنگ جهانی اول از مهم‌ترین اتفاقات تاریخ بشر است و به طور مستقیم و غیر مستقیم نقش بزرگی در تعیین تاریخ قرن بیستم داشته‌است. این جنگ پایانی بر نظام‌های سلطنت مطلقه در اروپا را به همراه آورد و باعث انقراض چهار امپراتوری امپراطوری اتریش - مجارستان، آلمان و عثمانی و روسیه تزاری و سلسله‌های هوهنزولرن، هابسبورگ، عثمانی و رمانوف شد. همهٔ این امپراتوری‌ها از زمان جنگ‌های صلیبیبر سر قدرت بودند.

اکثر تاریخ‌نویسان معتقدند که عدم موفقیت مذاکرات پس از جنگ و «معاهده ورسای» و تحمیل غرامت‌های بسیار به آلمان و دیگر دول شکست خورده باعث رشد فاشیسمدر ایتالیا و نازیسمدر آلمان و زمینهٔ آغاز جنگ جهانی دوم شد.

این جنگ همچنین کاتالیزوری برای انقلاب روسیه بود که بعدها جهان را تحت تأثیر قرار داد و از چینتا کوباانقلاب‌های کمونیستی را دامن زد و از طرفی زمینه‌ساز تبدیل روسیه به یک ابرقدرت جهانی شد و آغاز جنگ سردبا آمریکا را دربر داشت.

در شرق نابودی امپراتوری عثمانی باعث پیدایش دولت جدیدی به نام «ترکیه» شد. در اروپای مرکزی دول جدیدی همچون چکسلواکی و یوگسلاوی زاده شدند و دولت لهستان مجدداً شکل گرفت.

جنگ عظیمی در اروپا بین آلمان، رهبر دول محور، و نیروهای متفقین به رهبری فرانسه و بریتانیا درگرفت. دول محور که عبارت بودند از امپراتوری آلمان به رهبری «قیصر ویلهلم دوم» (۱۹۴۱ - ۱۸۵۹م)، و امپراتوری اتریش - مجارستانبلغارستان و امپراتوری عثمانینیز به نفع آن‌ها می‌جنگیدند. آلمان تا آن زمان قوی‌ترین قدرت نظامی جنگ محسوب می‌شد.

تا مدت‌ها هیچ یک از دو طرف نتوانستند به پیروزی کامل دست یابند و جنگ تا چهار سال به طول انجامید. پیش از پیروزی متفقین حدود ۱۰ میلیون نفر کشته شدند. پس از پایان این جنگ در سال ۱۹۱۹ و در کنفرانسی در پاریس، «معاهده ورسای» امضا شد و غرامت‌های بسیار سنگینی بر بازندگان جنگ تحمیل شد.

 

وحدت آلمان در فاصلهٔ سال‌های ۱۸۴۸ تا ۱۸۷۱ صورت پذیرفت و نتیجهٔ جنگ‌هایی بود که ویلهلم یکم پادشاه پروس به تحریک بیسمارک با اتریش و فرانسهبه راه انداخت. ویلهلم اول، پس از رسیدن به پادشاهی، بیسمارک را به نخست‌وزیری برگزید. اولین جنگ بین پروس و دانمارک بود که علت آن اختلاف بر سر دوک‌نشین‌های شلسویگ، هلشتاین و لونبورگ بین پادشاه دانمارک و اتحادیهٔ ایالت‌های آلمانی بود. بیسمارک از دولت اتریش دعوت نمود تا با پروس در حل اختلاف بین اتحادیهٔ ایالت‌های آلمانی و دانمارک همراهی کند و از آنجا که هر دو کشور از کریستیان پادشاه دانمارک خواستند از انضمام شلسویگ به خاک خود چشم بپوشد و پادشاه دانمارک به این امر راضی نشد آن دو کشور با ۹۰ هزار سپاه به دانمارک حمله کردند. سپاهیان کریستیان به علت کمی نیروها شکست خوردند و او درخواست صلح نمود و سرانجام به موجب عهدنامه‌ای که در وین منعقد شد دانمارک رسماً از دوک‌نشین‌های سه گانه چشم پوشید. پروس دوک‌نشین لونبورگ را تصرف کرد و اتریش ۱۵ میلیون مارک غرامت از آن دوک‌نشین گرفت و حکومت دو دوک‌نشین دیگر نیز بین دو دولت تقسیم شد.

بیسمارک پس از جنگ دانمارکدرصدد بود بین پروس و اتریش نیز جنگی ایجاد کند، ولی برای احتیاط ابتدا با ناپلئونسوم امپراتور فرانسه دوست شد و او را راضی نمود تا در جنگ بین پروس و اتریش بی‌طرف بماند و سپس با ویکتور امانوئل دوم پادشاه ایتالیا بر ضد اتریش معاهده‌ای منعقد ساخت. پس از آن، اتریش را متهم کرد که در حکومت هلشتاین از رعایت منافع مشترک دو دولت خودداری کرده‌است. همچنین موضوع تغییر وضع اتحادیهٔ دولت‌های آلمانی را پیش کشید و مجلس اتحادیهٔ ایالت‌های آلمانی به اتریش اعلان جنگ داد. جنگ سادو که آلمانی‌ها آن را کونیگراتس می‌گویند نتیجهٔ درگیری بین پروس و اتریش را مشخص نمود. بعد از آن دیگر اتریشی‌ها مقاومت جدی نکردند و در فردای جنگ سادو، فرانسو ژوزف درصدد برآمد که با ناپلئون سوم صلح نماید. به موجب معاهدهٔ پراگ، ایالات شلسویک هولشتاین، هانور الکنرال، هس و فرانکفورت ضمیمهٔ پروس گردید و پروس، که تا این زمان دو قطعهٔ جداگانه بود، به یک مملکت تبدیل شد. بعد از این، بیسمارک با ممالک واقع در شمال رودماین در مورد تشکیل یک اتحادیه جدید به مذاکره پرداخت و این هیئت به اسم ممالک مجتمعهٔ آلمان شمالی در ماه آوریل ۱۸۶۷ تشکیل گردید که شامل ۲۲ مملکت یعنی تمام ممالک آلمان به جز آلمان جنوبی (ممالک باویر و ورتامبرگ و گراندوشه باد) می‌شد.

جنگ فرانسه با آلمان

 

بیسمارک پس از غلبه بر اتریش درصدد به راه انداختن جنگ پروس با فرانسه بود. این جنگ دو علت داشت: اولاً ارادهٔ بیسمارک در تکمیل وحدت آلمان به وسیلهٔ منظم کردن ممالک جنوبی به ممالک مجتمعهٔ شمالی که برای موفقیت در این امر لازم بود احساسات ضد پروسی را در ممالک جنوبی به وسیلهٔ احساسی قوی‌تر که کینه نسبت به فرانسه (دشمن ارثی) بود از بین می‌برد؛ ثانیاً دولت فرانسه نتوانست در موقع مساعد اقدامات لازم را انجام دهد و تظاهراتی جنگجویانه داشت. دولت فرانسه از بیسمارک قسمتی از اراضی باویر در ساحل رود رن و همچنین شهر مایانس را تقاضا نمود (پنجم اوت ۱۸۶۶) و چون بیسمارک جواب داد که این تقاضا در حکم جنگ است این تقاضا پس گرفته شد؛ ولی طولی نکشید که فرانسه در ۲۰ اوت الحاق فوری لوکزامبورگ و اجازهٔ الحاق بلژیک را در موقع مساعد درخواست نمود و در مقابل: اولاً به پروس این آزادی عمل را می‌داد که در آلمان جنوبی مثل آلمان شمالی آزادانه عمل کند، ثانیاً حاضر شد با پروس قرارداد تعرضی و تدافعی منعقد نماید. بیسمارک هم پیشنهادهای ناپلئون را فوراً با شاهان باویر و ورتمبرگ اطلاع داد و آن‌ها خشمگین شده و قراردادهای نظامی با ویلهلم اول منعقد ساختند. بدین ترتیب، اهالی ایالت‌های جنوبی آلمان هم نسبت به فرانسه بدبین شدند. لوکزامبورگ ملک شخصی پادشاه هلند بود و او راضی شد به ۹۰ میلیون فرانک آن را به فرانسه بفروشد؛ اما این خبر هیجانی در آلمان برانگیخت و بیسمارک پادشاه هلند را مجبور ساخت از فروش لوکزامبورگ خودداری نماید و سرانجام این موضوع در کنفرانس لندن مورد بررسی قرار گرفت. اختلاف دیگر بر سر سلطنت اسپانیا بود که در ۱۸۶۸ نام پرنس لئوپلد پسر عم پادشاه پروس به میان آمد و این امر هم موجب نگرانی فرانسه گردید. سرانجام در روز سه‌شنبه ۱۹ ژوئیه ۱۸۷۰ ناپلئون رسماً به دولت پروس اعلان جنگ داد و در دوم اوت جنگ آغاز شد و تا شش ماه ادامه یافت. در پایان کار فرانسویان شکست خوردند. به موجب عهدنامهٔ فرانکفورت فرانسه مجبور شد آلزاس و لورن را به آلمان واگذار کند، یک میلیارد دلار غرامت بدهد و اجازه دهد آلمان استحکامات مهم فرانسه را تا زمان پرداخت غرامت در تصرف داشته باشد. شکست فرانسه در ۱۸۷۱ موجب تشکیل امپراتوری آلمان گردید، باویر، ورتمبرگ و باد به اتحادیه آلمان شمالی پیوستند و پادشاه پروس ویلهلم اول به مقام امپراتوری رسید. امپراتوری ۲۵ دولت نامتساوی و همچنین سرزمین

آلزاس و لورنرا که از فرانسه جدا شده بود شامل می‌شد. مجلس امپراتوری (رایشتاگ) با آرای عمومی انتخاب می‌شد و احزاب برجستهٔ آن عبارت بودند از محافظه‌کاران، کاتولیک‌ها، آزادی‌خواهان و سوسیالیست‌ها. بیسمارک سیاست جهاد برای تمدن را در پیش گرفت و اصلاحاتی انجام داد.

اتفاق امپراتوران سه گانه

 

دولت آلمان پس از آن که بر امپراتوری‌های اتریش و فرانسه پیروز شد قدرتمندترین دولت اروپا گردید و قوای نظامی آن بر سایر کشورها برتری یافت ولی از انتقام فرانسه بیم داشت و می‌ترسید دول بزرگ اروپا بر ضد او متحد شوند. به همین علت پس از مصالحهٔ فرانکفورت، با اتریش طرح دوستی ریخت. در سال ۱۸۷۱ در طی ملاقات ویلهلم اول و فرانسوا ژوزف این پیمان محکم شد. سال بعد الکساندر دوم تزار روسیه، که شخصاً به امپراتور آلمان علاقه‌مند بود، با آن دو دولت همراه شد و این پیمان به اتفاق امپراتوران سه‌گانه معروف شد. (اکتبر ۱۸۷۳)

جنگ روسیه و عثمانی

جنگ بین روسیه و عثمانیکه در ۱۸۷۷ آغاز شده بود به پایان رسید و روس‌ها در سوم مارس ۱۸۷۸ پیمان سن استفانورا به ترک‌ها تحمیل نمودند. برای رفع اختلاف در این مورد، کنگرهٔ برلین در ژوئیه ۱۸۷۸ بین کشورهای اروپایی تشکیل شد. تزار نسبت به بیسمارک و روشی که در کنگره اعمال کرده بود خشمگین بود و الکساندر دوم رهبر آلمان را به مانند یک خائن نگاه می‌کرد و در نتیجه، اتفاق سه امپراتور از بین رفت. همچنین در سال بعد رقابت روسیه و اتریش در بالکان موجب مداخلهٔ آلمان شد و چون اتریش از نژاد ژرمن بود آلمان از اتریش طرفداری کرد. از این رو اتحاد سه‌گانه به اتحاد دوگانه تبدیل شد. به موجب این معاهده آلمان و اتریش قبول نمودند که در هنگام لزوم به هم یاری برسانند و هیچ‌گاه جداگانه با دشمن صلح نکنند.

شکل‌گیری اتحاد مثلث

 

سه سال بعد در سال ۱۸۸۲ پیمان دوجانبه به پیمان سه‌جانبه تبدیل گردید و

ایتالیابه آن ملحق شد. بر اساس مواد محرمانهٔ این پیمان، اگر ایتالیا یا آلمان مورد حملهٔ فرانسه واقع می‌شد هر سه کشور با مهاجم وارد جنگ می‌شدند. ایتالیایی‌ها، که از قدرت دریایی ترس داشتند، اعلام کردند اگر بریتانیادر این حملات شرکت داشته باشد، این پیمان اجرا نشود. چون ایتالیا از تصرف تونس توسط فرانسه در ۱۸۸۱ ناراضی بود و از طرف دیگر آلمان به آن کشور پیشنهاد کرده بود که برای حفظ لیبی کمکش کند. در نتیجه، ایتالیا نیز مایل بود که وارد اتحاد با آلمان شود (اکتبر ۱۸۸۱). این اتحاد در ابتدا پنج ساله بود ولی بعداً در سال‌های ۱۸۸۷ و ۱۸۹۱ و ۱۹۰۲ و ۱۹۱۲ تجدید شد. در این اتحاد مثلث، آلمان بر دو دولت دیگر مسلط بود و آن‌ها غالباً تابع دستورهای آلمان بودند و در اختلافات بین اتریش و ایتالیا، آلمان همیشه واسطه بود ولی بیشتر از اتریش حمایت می‌نمود. همچنین قراردادهای مخصوصی در مورد طرابلس، آلبانی و مقدونیه و ممالک بالکان بین دولت‌های سه‌گانه امضا شد که موجب تحکیم اتحاد مثلث می‌گردید. در بین این سه دولت اختلافاتی هم وجود داشت؛ ایتالیا و اتریش در شبه جزیرهٔ بالکان و قسمت شرقی مدیترانهبا هم اختلاف داشتند و ایتالیا از اتحاد با اتریش ناراضی بود، ولی چون اتحاد با آلمان را برای جلوگیری از تجاوزات اتریش ضروری می‌دانست مجبور به تحمل بود. در سال ۱۹۱۱، که ایتالیا با عثمانی بر سر طرابلس در حال جنگ بود، این خطر وجود داشت که اتحاد ایتالیا و آلمان از بین برود؛ زیرا آلمان از دربار قسطنطنیه امتیازات خوبی گرفته بود و برای عثمانی اسلحه و مهمات می‌فرستاد. بنابر این در اتحاد مثلث وحدت واقعی بین کشورهای ژرمنی نژاد آلمان و اتریش بود و ایتالیا چندان به حساب نمی‌آمد. ایتالیا هم ظاهراً در اتحاد مثلث بود و از سال ۱۹۰۱در واقع با متحدین نبود و روش خاصی را در پیش گرفت.

مقدمات شکل‌گیری اتفاق مثلث

 

بعد از کنگرهٔ برلین، که روس‌ها از آلمانی‌ها رنجیدند، دولت فرانسه، که منتظر فرصت بود و مایل بود روسیه را به سوی خود جلب کند، از فرصت استفاده نمود؛ ولی تا زمانی که بیسمارک، بر سر کار بود این امر ممکن نشد. در سال ۱۸۹۰، بعد از برکناری بیسمارک سیاست غیرعاقلانهٔ ویلهلم دوم موجب نزدیکی فرانسه و روسیه گردید.

دولت فرانسه به تزار روس وعدهٔ کمک مالی داد و تزار هم که برای پیشبرد مقاصد سیاسی خود به سرمایهٔ خارجی نیاز داشت با این امر موافقت نمود و سرانجام در اوت ۱۸۹۱ اتحاد بین دو کشور برقرار گردید. البته بعد از شکست روسیه از ژاپن در ۱۹۰۵ اساس اتحاد فرانسه و روسیه متزلزل شد؛ ولی به هر حال، فرانسه در مقابل اتحاد مثلث به دوستی احتیاج داشت؛ همچنین، علاوه بر نیاز سیاسی، ارتباطات مالی نیز بین دو کشور برقرار شده بود و فرانسه ۱۳ میلیارد فرانک به روسیه وام داده بود.

در مه ۱۹۰۳ ادوارد هفتم از پاریس دیدن کرد و در این دیدار از نظر تحسین‌برانگیز مردم انگلیس نسبت به فرانسه و از افتخارات فرانسه در طول سالیان و از دوستی مردم انگلیس و فرانسه سخن گفت. در ماه اوت همان سال رئیس‌جمهوری فرانسه به اتفاق وزیر امور خارجه آن کشور از لندن دیدار کرد و در هفتم آوریل ۱۹۰۴ عهدنامهٔ معروف بین فرانسه و انگلیس به امضا رسید. موارد اختلاف شامل امور مربوط به ماهیگیری در پهنهٔ دریای ارض جدید، مسئلهٔ سیام، ماداگاسکار و مهم‌ترین مسئله، آزادی عمل فرانسه در مراکش و آزادی فعالیت انگلیس در مصر بود.

فرانسه پس از اتحاد با انگلیس به فعالیت در مراکش پرداخت و واکنش آلمان چنین بود که در مارس ۱۹۰۵م ویلهلم دومدر طنجه حضور یافت و نطق مفصلی را در مورد استقلال مراکش بیان نمود، هدف آلمان از این اقدام بر هم زدن اتحاد جدید فرانسه و انگلیس بود. برای حل این موضوع در ۱۹۰۶ یک کنفرانس بین‌المللی در الجزیرهبرگزار شد که در آن انگلیسی‌ها از فرانسوی‌ها حمایت کردند و کوشش آلمان برای بر هم زدن اتحاد بین انگلیس و فرانسه به نتیجه‌ای نرسید. در ۱۹۱۱ بحران دیگری بر سر مراکشبه وجود آمد. یک فروند ناو جنگی آلمانی به نام یوزپلنگ برای حفظ منافع آلمان وارد اغادیر شد و آلمانی‌ها پیشنهاد کردند که اگر کنگوی فرانسه به آن‌ها داده شود آن‌ها دیگر مزاحمتی ایجاد نخواهند کرد و سرانجام آلمانی‌ها توانستند به اراضی کوچکی در آفریقا دست یابند.

نزدیکی روس و انگلیس

دولت فرانسه با روسیه دوست بود. انگلیس هم متحد ژاپن به شمار می‌آمد و روس و ژاپن دشمن خطرناک یکدیگر بودند. اما منافع روس و انگلیس چنین اقتضا می‌نمود که روس و ژاپن به اتحاد فرانسه و انگلیس وارد شوند؛ ولی بلندپروازی روس‌ها در این تاریخ و قدرت نظامی آن و همچنین نزدیکی امپراتور روس و آلمان که روابط آن‌ها دوستانه بود مانع این کار می‌شد. مشکل اول با شکست روسیه از ژاپن حل شد. اختلافات دیگر روس و انگلیس بر دو مسئلهٔ دیگر متمرکز بود: یکی بالکانبرای تصرف بلغارها و دیگری در ایرانکه انگلیس دوست داشت این مناطق کاملاً در اختیار خودش باشد. مسئلهٔ دیگر که باعث سردی روابط انگلیس و آلمان شده بود برخورد قیصر آلمان در موضوع ترانسوالبود؛ زیرا هنگامی که پل کروگر حاکم ترانسوال می‌خواست به ترانسوال استقلال بدهد و در پی متحدی در برابر سیسیل رودز و انگلیس بود تنها قدرتی را انتخاب نمود که سرزمین‌هایی در آفریقای جنوبی داشت و آن کشور آلمان بود پس از پیروزی بوئرها تلگرافی از سوی قیصر آلمان برای او فرستاده شد با این مضمون: «من دوستانه به شما تبریک می‌گویم که شما بدون دریافت کمک خارجی گروه‌های مسلح را سرکوب نمودید و توانستید صلح و آرامش را برقرار نمایید» و این برخورد قیصر برای روابط انگلیس و آلمان عواقب جدی داشت؛ زیرا قیصر از کروگر که دشمن انگلیس بود حمایت کرده بود. مسئلهٔ دیگر صادرات روزافزون آلمانی‌ها بود زیرا در سال ۱۸۹۵ در انگلیس رساله‌ای تحت عنوان ساخت آلمان منتشر شد که خطر صادرات روزافزون آلمان را برای انگلیس تشریح می‌کرد.

مسئله دیگر که ایجاد خطر برای انگلیس می‌نمود پیشرفت نیروی دریایی آلمان بود. ویلهلم دوماز سال ۱۹۰۰ به تقویت نیروی دریایی آلمان پرداخت و علناً اظهار نمود که آلمان نمی‌تواند به نیروی زمینی قناعت کند و باید در نیروی دریایی بر همهٔ کشورها برتری داشته باشد. انجمنی به نام اتحاد دریایی آلمان تشکیل داد و به کمک آن هزینهٔ لازم را برای ساختن کشتی‌های جنگی تأمین نمود. همچنین پیشرفت‌های تجاری و صنعتی آلمان نیز باعث شکست بازار تجارت و صنعت شده بود. به هر حال، این سوال مطرح است که چرا انگلیس در بین روسیه و آلمان، اولی را انتخاب نمود: چون منافع انگلیس هم از طرف روس و هم از طرف آلمان تهدید می‌شد. از یک طرف خطر توسعهٔ نفوذ روس، و از سوی دیگر خطر نفوذ آلمان در آسیای صغیر و خلیج فارس و اتصال راه‌آهن بغداد به داخل ایران و نزدیک شدن این دو خطر به مرزهای هند به مشکلات دفاع از هند می‌افزود و سیاست انگلیس این بود که این دو دولت را با هم درگیر سازد و قوای آن‌ها را تحلیل ببرد. اما تأمل انگلیس در این بود که خود به کدام طرف ملحق شود. منافع بریتانیا حکم می‌کرد که به روس‌ها نزدیک شود زیرا عقل و درایت روس‌ها اندک و زورشان بیشتر بود؛ ولی مسئله این بود که انگلیس با تقاضاهای روسیه چگونه برخورد نماید. تقاضاهای روس در بالکان، داردانل، ایران و افغانستان. مسئلهٔ ایران و افغانستان یک امر حیاتی بود و صلاح در این بود که هیچ امتیازی در این منطقه ندهد؛ پس بهتر بود که انگلیس، روس‌ها را به سوی بالکان و داردانل سوق دهد و آن‌ها را امیدوار سازد. سرانجام، در قراردادی که در ۳۱ اوت ۱۹۰۷ در شهر سن پترزبورگبسته شد روس و انگلیس اختلافات خود دربارهٔ ایران و افغانستان را حل کردند و چون اختلافات سیاسی انگلیس و فرانسه و روسیه حل شد سه دولت تشکیل اتفاق مثلث را دادند که هدفشان جلوگیری از پیشرفت‌های سیاسی، اقتصادی و نظامی آلمان بود.

بحران‌های بالکان قبل از جنگ

 

از ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۳ جنگ‌هایی درگرفت که زمینهٔ جنگ جهانی اول را آماده ساخت. در سپتامبر ۱۹۱۱ ایتالیا به

عثمانی اعلان جنگ داد و طرابلسرا اشغال نمود و در نیمهٔ اکتبر ۱۹۱۲ جنگ به پایان رسید. در اکتبر ۱۹۱۲ تقریباً هم‌زمان با ایتالیا، بلغارستان، صربستان، یونان و مونته نگروبه عثمانی حمله نمودند و در اوایل دسامبر ۱۹۱۲ عثمانی درخواست صلح نمود. در تابستان ۱۹۱۳ جنگ دیگری بر سر غنایم به دست آمده از عثمانیدرگرفت. کنفرانس سفیران در دسامبر ۱۹۱۲ توسط گری در لندن تشکیل شد و در ۳۰ مه ۱۹۱۳ در لندن قراردادی امضا شد که ترک‌ها را وادار می‌ساخت مستملکات خود را از میدیا در ساحل دریای سیاه تا آلتوس در ساحل اژه به اروپاییان واگذار کنند.

اوضاع داخلی و تحولات آلمان پس از وحدت

 

آلمان متحد از نظر قوای مادی و معنوی بی نظیر، مجدانه به تعلیم و تربیت فرزندان خود پرداخت، در توسعه فرهنگ و ترویج علوم بر همهٔ کشورها پیشی گرفت و سعی داشت در صنعت و تجارت و بهداشت از علوم و اکتشافات جدید بهره بگیرد. از این رو، در مدت کوتاهی بزرگ‌ترین دولت صنعتی و تجاری اروپا گردید، مخترعان را تشویق نمود، صنایع شیمیایی را رونق داد، در وضع قوانین اجتماعی هم از بقیهٔ دولت‌ها پیشی گرفت و برای طبقهٔ کارگر اهمیت قایل شد. در حالی که در بقیهٔ کشورها حقی برای کارگران قایل نبودند. واقعیت دیگر این که حکومت خاندان هوهنتسولرن در این کار مؤثر بود. ملت آلمان پس از غلبه بر اتریش و فرانسه دچار غرور ملی شد و سیاست‌مداران آلمانی از روش‌های مختلف این غرور ملی را تقویت نمودند. حتی هر معلمی ناگزیر بود که در سر کلاس درس برتری نژادی ملت آلمان بر سایر ملل عالم را بیان کند و در شاگردان خود روح جنگجویی بدمد. گذشته از مجالس درس، در معابر، روزنامه‌ها و کتب و نمایشگاه‌ها این برتری نژادی به نوعی القا می‌شد. حتی نیچه یکی از معروف‌ترین فیلسوفان آلمان هم چنین عقیده‌ای داشت و در یکی از آثار خود چنین گفته‌است که: &la

نوشته شده در برچسب:جنگ جهاني اول,ساعت توسط سرزمين شيردال| |

به نام خدا

عجایب هفتگانه به هفت بنای تاریخی اطلاق میشود که از لحاظ مهندسی بسیار پیشرفته و عظیم میباشد . این ابنیه به دستور اسکندر در زمان لشگر کشی به ایران توسط یک مورخ یونانی ثبت شد ثبت این ابنیه بیشتر جنبه سیاسی داشت و منظور آن نشان دادن قدرت اسکندر به جهانیان بود به همین دلیل فقط بناهای موجود در قلمرو یونان در این بین ثبت شدند و بناهایی مانند دیوار چین و تخت جمشید که بی شک یکه تازان بی رقیب صنعت ابنیه بودند در این لیست جایی ندارند ….


1- مقبره هالیکارناسوس


در 4 قرن قبل از میلاد نه تنها بسیار پر ابهت و پر عظمت بود بلکه به صورت زیبایی با ستونها و مجسمه ها تزیین شده بود . سقف این مقبره با مجسمه هایی از اسبها تزیین شده بود اسبهایی که ارابه شاه ماسولوس و همسرش ملکه آرتمیسیا را می کشیدند . ارتفاع این مقبره مرمری به اندازه یک ساختمان 14 طبقه بود . از نقطه نظر استراتژیکی دامنه کوه درست مشرف به هالیکارناسوس و خلیج آن بود . ملکه آرتمیسیا فرمان ساخت این مقبره را در هالیکارناسوس برای همسرش در 353 سال قبل از میلاد صادر کرد . ملکه این بنا را برای قدر دانی از همسرش ساخت و به این منظور بهترین هنرمندان و مجسمه سازان آن زمان را گرد آورد . شاه ماسالوس تنها حکمران ایالتی معمولی در بین امپراطوری های عظیم ایرانی در 2300 سال پیش بود . ملکه آرتمیسیا دو سال پس از همسرش ، شاه ماسالوس که برادرش هم بود در گذشت . او در کنار شاه در مقبره هالیکارناسوس دفن شد . این بنا در حدود 17 قرن پا برجا بود و در 1400 سال بعد از میلاد بر اثر زلزله فرو ریخت .


2- مجسمه زئوس


خدای یونان در المپیا یکی از عظیم ترین مجسمه های جهان است . این اثر در 450 سال قبل از میلاد توسط مجسمه ساز معروفی بنام فیدیاس ساخته شد این هنرمند همان کسی بود که مجسمه خدای آتنا را هم برای معبد پارتنون در آتن ساخت . ارتفاع مجسمه زئوس در حدود 12 متر بود . بدن این مجسمه را از عاج فیل و ردا و موها و ریشش را از طلا ساخته بودند . این اثر ارتفاعش چنان بود که با سقف معبد زئوس بر خورد می کرد . فید یاس با این کار می خواست اقتدار و نیرومندی زئوس را نشان دهد . مجسمه زئوس در معبد زئوس که طول آن به 64 متر می رسید قرار داشت . 72 ستون خارجی این معبد که به سبک معماری قدیم یونان بودند این معبد را دارای معماری خیره کننده ای کرده بودند . سنگفرش آن نیز با مجسمه های بی نظیری تزیین گشته بود . مجسمه زئوس در حدود 850 سال در این معبد قرار داشت تا هنگامیکه بعضی از یونانیها آنرا به استانبول منتقل کردند . البته این زیاد طول نکشید چرا که محل جدید نیز در آتش سوخت و این مجسمه برای همیشه از بین رفت .


3- فانوس الکساندریا


یکی از بزرگترین شاهکارهای روزگار باستان می باشد . ارتفاع این بنا حداقل به اندازه یک ساختمان 40 طبقه امروزی بود و برای 16 قرن پا بر جا بود . بر خلاف 6 عجایب دیگر ،فانوس الکساندریا استفاده های عملی بسیاری داشت . این بنا به کشتیهای دریا نوردی کمک می کرد که اسکله ها را براحتی پیدا کنند و با ایمنی کامل داخل ان شوند . چرا که تنگه های خطر ناک دقیقا در خارج از بندر ها قرار داشتند . ارتش نیز از این فانوس برای پیدا کردن کشتیهای دشمنان استفاده می کرد . این بنا ظاهرا ساختار جامدی داشته است و برای 1600 سال باقی بوده است اما با وجود این بر اثر طوفانهای دریایی زمستان و زلزله های بسیار از بین رفته است . فانوس الکساندریا دو نوع برج دیده بانی داشت که در نوک آن قرار داشتند . این فانوس سه عنصر ساختمانی داشت ، پایه مستطیل شکل ، قطعه میانی هشت وجهی ، و قسمت بالای آن که استوانه ای شکل است و برجهای دیده بانی در آنجا قرار دارند.تقریبا ارتفاع این سه قسمت به 110 تا 180 متر می رسید . بجز اهرام مصر فانوس الکساندریا بلندترین ساختمان جهان بود البته این تا زمانیکه برج ایفل در 1889 ساخته شد .


4- در عراق باغهای معلق بابل


یکی از بحث انگیزترین عجایب هفتگانه می باشد چرا که هنوز برخی از باستانشناسان در وجود داشتن آنها شک دارند. بعد از بدست آمدن اسناد اصلی و خرابه های بر جا مانده از آن زمان وجود داشتن آنها ثابت شد البته در مقیاسی کمتر از آنچه تصور می شود . در این میان سئوالی مطرح است که این باغهای معلق چرا ساخته شده اند؟ در پاسخ این سئوال می توان گفت که موثق ترین سند حاکی از آن است که شاه نبوچاد نزار دوم که دارای شهرت مذهبی می باشد این بنای عجیب را برای خوشحال کردن همسرش در 6 قرن قبل از میلاد ساخت چرا که همسرش از دیدن چشم انداز صحرا مانند بابیلون دچار دلتنگی برای محل زندگی اش شده بودجایی که دارای کوهها و جنگلهای سرسبزی بود به همین خاطر به دستور شاه تپه مصنوعی سبز وخرمی ساخته شد که دارای درختان و گلها و گیاهان زیبایی بود . بعضی ها می گویند که یک ملکه آشوری قدرتمند باغهای معلق را برای تفریح و سرگرمی خودش ساخته است و افراد دیگری عقیده دارند که این باغها به دستور یک شاه آشوری ساخته شده است


5- معبد آرتمیس


در افوسوس (ترکیه ) یکی از زیباترین بناهای ایام گذشته بود . این بنا با داشتن 100 ستون مرمری زیبا که ارتفاع هر کدام از آنها به 15 متر می رسد یکی از عجایب هفتگانه به حساب می آید . این معبد فضایی را در بر می گرفت که تقریبا چندین برابر وسعت آکروپلیس در آتن بود . میتوان گفت که معبد آرتمیس صعود و سقوطهای بسیاری را در طی قرنها پشت سر گذاشت . این بنا در 600 سال قبل از میلاد ساخته و در550 سال پس از میلاد در آتش سوخت . بعد از آن مجددا به صورت بسیار زیباتر و عظیمتری باز سازی شد . این بنا برای دومین بار دچار حریق شد البته این بار بطور عمدی توسط فردی بنام هروستراتوس که برای به یاد ماندن نامش به این کار دست زد ،ولی این معبد دوباره به اندازه بزرگتر و بسیار بهتر از قبل ساخته شد . این معبد بسیار زیبا درونش با مجسمه های بی نظیر تزیین شده بود . این معبد پا بر جا بود تا زمانیکه بر اثر هجوم بربرها در 262 پس از میلاد برای همیشه از صفحه تاریخ محو شد و هرگز دوباره ساخته نشد . آنچه که از این معبد باقی ماند هم توسط زلزله ها کاملا از بین رفت . .


6- مجسمه عظیم الجثه رودس


ارتفاع آن با پایه اش به اندازه یک ساختمان 15 طبقه امروزی است . این مجسمه یک شاهکار برجسته معماری می باشد که بر روی جزیره رودس در حدود 280 قبل از میلاد ساخته شده است . هیچ کس به درستی نمی داند که این مجسمه شبیه چه بوده و یا در کجا قرار داشته است .نظریه بسیار مورد توجه آن است که مجسمه رودس در روی ورودی لنگرگاهی بنا شده بو ده و پاهای مجسمه در دو طرف قرار داشته است به طوریکه کشتیها از بین پاهای آن عبور می کرده اند . البته این فرضیه بسیار محتمل به نظر می رسد . این بنا مشکلات غیر قابل حل در 3 قرن پیش از میلاد را مطرح می کند . همچنین تجارت در این بندر در زمان احداث این مجسمه دارای رکود شده و این بندر از رونق اقتصادی افتاده است . این مجسمه یکی از عجایب هفتگانه به شمار می رود که برای مدت کوتاهی تقریبا 53 سال پا بر جا بوده است .

کسانی که به مصر میروند صحنه ای را به خاطر می سپارند و آن را هیچ گاه از یاد نمی برند , لحظه ای را که در نزدیکی صحرایی به نام ''کاریو'' ایستاده اند و به چشمان مجسمه ابولهول خیره مینگرند و ابولهول نیز مانند همیشه چشم به اهرامی دوخته که هزاران سال پیش به طرز اسرار آمیزی ساخته شده اند شاید جذاب ترین بنا در سراسر زمین , اهرام مصر کسانی که از نزدیک این منظره را دیده اند شاید خود را بسیار خوش شانس میدانند…


اما اهرام


این بنا شامل مجموعه ای از جالب ترین و جذاب ترین خصوصیات است , بنای اصلی 450 فوت ( در حدود 137متر) ارتفاع دارد و شامل دو بلوک سنگی میباشد که هر کدام بین 2.5 تا 50 تن وزن دارند و وزن کلی هر یک از اهرام به طور میانگین شش میلیون تن تخمین زده میشود باورکردنی نیست چهار گوشه سطح هر هرم کاملا هم تراز و بسیار ماهرانه دارای زاویه کامل 90 درجه می باشند سطوح هرم با شیب منظم و بی نظیر 52 درجه به شمت بالا کشیده شده اند و جالب اینکه این زاویه در تمام ارتفاع هرم حتی یک درجه هم تغییر نمیکند این اهرام یکی از اعضای خانواه عجایب هفت گانه دنیا به شمار میروند اما این نوشته نمیتواند شکوهو عظمت این بنای باورنکردنی را به شما منتقل کند نتها زمانی که پای در این محیط میگذارید و از این اهرام بالا میروید میتوانید احساس صعود به قله تاریخ را احساس کنید و هنگامی که وارد محوطه داخلی هرم میشوید گویی ارواح کارگرانی که سالها برای ساخت این محیط بی نظیر زحمت کشیده اند منتظر این هستند که صدای تحسین بینندگان روان آشفته آنها را تسکین دهد حسی عجیب و وحم آور احساس ورود به تاریخ و بازگشت زمان…, نمایان شدن این اهرام زیر نور سفید و خیره کننده کویر منظره ای پر ابهت و باورنکردنی برای شما ایجاد میکتد


فرایند ساخته شدن این اهرام


اجازه بدهید ابتدا با مشاهداتی که از اکتشافات حفاری به دست آمده شروع کنیماگر روزی به مصر رفتبد و اهرام ثلاثه را مشاهده کردید حتما سری به محیط حفاری بزنید و به این نکات خوب توجه کنید در همان نگاه اول متوجه خواهبد شد که این تونل ها هم مانند تمام معادنی حفاری شده اند که امروزه ما مشاهده میکنیم بیایید به محل تونلی در چند مایلی اهرام برویم شاید این مکان روزی بزرگترین معدن ستگ جهان محسوب میشده ورودی غار کاملا نشان میدهد که که این تونل عظیم توسط دست های بشر کنده شده است کنده کاری های نا منظم سطوح سنگ های گرانت نشان میدهد که ابزارهای اولیه همچو تیشه و تبر روزی دل این معادن را میشکافته است اینجا بلوک هایی از سنگ در اطراف پراکنده شده اند سنگهایی که حاشیه های ناصاف و غیر منظمی دارند کلیت معدن دارای نشانه های اشکاری از یک فرایند اصولی و طراحی شده برای برش و حمل این تکه های سنگ به خارج از معدن اسـت


احتمالا در ساخت ابزار برش سنگ مانند تیشه ها وتبر ها از مس سخت ترین فلزی که آن زمان شناخته شده بوده استفاده میشده است ( آهن سالها پس از مصر باستان کشف شد) ولی ابزار ساخته شده از مس برای استفاده بیش از صد الی صدوپنجاه بار قابلیت نداشته اند و پس از این مدت کند و از کار افتاده میشدند پس باید ستادی برای تیز سازی مجدد این ابزار وجو می داشته و آهنگران زیادی روزها به تیز کردن و صیقل دادن ابزار کار کارگزان میپرداخته اند کارگران معدن با استفاده از همین ابزارها بلوکهای سنگی بزرگی با وزن 2.5 تا 50 تن از جنس گرانیت می تراشیدند اینها در واجع آجرهای ساخت اهرام به حساب می آمدند


سنگها چگونه تا محل اهرام حمل میشدند؟


توسط نیروی انسانی ! بله باورنکردنی به نظر میرسد بیشترین تعداد بلوک ها حدود 3 الی 4 تن وزن داشته اند مصریان توسط سورتمه هایی که از چوبهای قلتان متوالی ستخته شده بودند این فطعات سنگی را تا محل اهرام جابه جا میکرده اند و این کار برای هر سنگ احتمالا بین 5 الی 7 ماه طول میکشیده است ولی قبل از این کاجرا یک خط ریل مانند بین محل اهرام تا محل حفاری سنگ ها ساخته شده است که ساخت این جاده ریلی حدود ده سال به طول انجامیده حالا میتوانید تصور کنید که چندین نسل از مردم برای حمل این قطعات زحمت کشیده اند !


البته در هنگام طغیانهای سالیانه رودخانه نیل نیز امکان حمل و نقل قطعات کوچکتر سوار بر قابق های بزرگ چوبی وجود داشته که این کار سرعت فرایند ساخت را تا چندین برابر افزایش میدهد .


در باره کارگران ساخت اهرام


کسانی که برای ساخت این اهرام کار می کردند در واقع برده نبوده اند و بر عکس تصوری که در ذهن مردم وجود داشته این افراد زیر یوغ اسارت و شلاق کار نمیکردند ! کار برای فراعنه و کمک در ساخت اهرام در مصر باستان یک رسم اجتماعی به حساب می آمد و افرادی که به سن خاصی میرسیدند موظف بودند بین 2 الی 3 سال برای اهرام کار کنند البته مخارج زندگی و خوراک و محل سکونت آنها توسط سازمان ساخت اهرام تامین میشد در واقع کار در اهرام به منزله خدمت سربازی به شمار می رفته است و این با برده داری بسیار فاصله دارد


روستایی در نزدیکی اهرام برای سکونت کارگران ساخته و پرداخته شده بود که باقی مانده آن هنوز هم بر جای مانده است


فلسفه ساخت اهرام مصر


اهرام مصر در 2500 سال پیش از میلاد مسیح توسط فرعون دوم از سلسه چهرم پادشاهی , پادشاه '' خوفو '' آغاز شد وی بنا به افسانه های مصری مامور به ساخت بنایی شد که با آستفاده از آن بتواند خاندان پادشاهی و مهم تر از آن فرهنگ و تمدن مصر را از گزند نابودی حفظ کند و به حق هم که در انجام این ماموریت بدون شک پیروز شد در واقع اهرام برای پادشاهان مصر گورهایی به شمار میرفتند اما نه یک قبرستان معمولی , موضوع از اینجا پایه میگیرد که منجمان مصری سالها نقطه ای را در آسمان مشاهده میکردند که ستارگان در طول شب گرداگرد آن به گردش در می آمدن ( در واقع فطب شمال سماوی محلی که امروزه در نزدیکی ستاره قطبی مشخص میشود ) و معتقد بودند که این محل سرای جاودانه خدایان است محل قرار گیری و تراز چینش اهرام طوری ایجاد شده که درست در زیر این نقطه قرار دارد و شکل اهرام از بالا بیان گر شعاع نور خورشید است در واقع این اهرام برای این ساخته شده بودند تا با شعاع هایی که به سمت نقطه جاودانه میفرستند خدایان را به سمت خود متوجه کنند و سرزمین مصر مورد توجه خدایان قرار گیرد و هم چنین محل برای صعود روح پادشاه به سمت نقطه جاودانه بود تا بتواند در آنجا به طور جاودانه زندگی کند و به همین علت بود همراه با پادشاه اشیا مقدسی مانند طلا , عصا و خرمن کوب مقدس دفن میشد تا پادشاه در آن سوی کهکشان توسط این اشیا به حکومت خود ادامه داده وحافظ فرهنگ مصر باشد


و اینک اهرام …!


بی شک اقراق نیست اگر بگوییم مصریان باستان از جمله بزرگترین و بی نظیر ترین منجمان , ریاضی دانان , متخصصین فیزیک , مهندسین , و در کل از بزرگنرین قدرتهای علمی تاریخ به شمار میروند با فرهنگی غنی از اعتقادات مذهبی و میهن پرستانه افرادی که عاشق کشورشان بودند و این حس بود که توانست چنین سازه های غول پیکری را بنا کند بنایی که در 2500 سال پیش از میلاد مسیح ساخته شد تا امروز 2000 سال پس از میلاد مسیح افرادی با دیدن آنها زبان به تحسین این مردم بی نظیر باز کنند اما هیف و هزاران بار افسوس که این نماد قدرت پادشاهان سالها بعد از پادشاه '' خوفو '' به یک دست مایه سیاسی تبدیل شد , بنایی که در ساخت آن حتی یک برده هم به کار گرفته نشد در اثر زیاده خواهی و جاه طلبی انسانهای ستمگر به محلی برای رواج بردای داری تبدیل شد و مکانی که میرفت به محلی برای عبادت و خدمت تبدیل شود , محلی شد برای از بین بردن شرافت انساها و بعد از آن تمامی فرمانروایانی که در آن دفن شدند نفرین شده بودند


در تاریخ افرادی مانند '' سینوحه '' بارها دست این پادشاهان ستمگر را خواندند این مرد بزرگ و ستودنی که در کتاب خود پرده از رازهای سیاسی و دست های پشت پرده ای که سالها در سایه این اهرام به مردم ظلم کردند برداشت بی شک افتخاری برای پزشکان عالم محسوب میشود مردی که نترسید و جان خود را بر سر افشاء حقایق به خطر انداخت اگر میخواهید سرگذشت اهرام را پس از ساخته شدن و سرگذشت خونهایی که بدون هیچ گناهی در این اهرام ریخته شد را بدانید من مطالعه کتاب سینوحه را به شما توصیه میکنم



7-اهرام مصر

نوشته شده در برچسب:عجایب هفت گانه,ساعت توسط سرزمين شيردال| |

به نام داناي نهان و آشكار

در اقیانوس اطلس، منطقه شگفت انگیزی وجود دارد که تاکنون، تعداد زیادی از هواپیماها و کشتی ها، بی آنکه نشانه ای از خود برجای گذارند، به طرز اسرارآمیزی در آنجا ناپدید شده اند.
این منطقه مرگبار که اصطلاحا «مثلث برمودا» یا «مثلث شیطان» نامیده می شود، از شمال به جزیره «برمودا» از باختر به « فلوریدا» و از سوی خاور به نقطه ای از اقیانوس اطلس محدود میشود. حوادث شگفت انگیزی که در این نقطه از عالم اتفاق افتاده، دانشمندان را بر آن داشته است تا در « مثلث برمودا» به مطالعه و کاوش بپردازند و در رابطه با این حوادث، نظریات گوناگون ارائه دهند، ولی این کوشش ها، تا کنون کمکی به حل معما نکرده است.

 

مثلث برمودا


در حدود ساعت ۵/۱۰ شامگاه ۲۹ ژانویه ۱۹۴۸ هواپیمای بزرگ چهار موتوره بریتانیا موسوم به « استار تایگر» هنگامی که با ۲۶ مسافر و خدمه بر فراز « مثلث برمودا» پرواز می کرد، ناگهان به طرز اسرارامیزی ناپدید شد و دیگر هیچ خبری از آن به دست نیامد.
چند دقیقه قبل، تنها یک پیام رادیویی از خلبان هواپیما دریافت شده بود که اعلام کرده بود « هوا خوب است و هیچ مانعی وجود ندارد»

با این حال، هواپیمای « استار تایگر» ناپدید گردید و معلوم نشد چه بلایی بر سر آن آمد.
در ساعت ۴۵/۷ دقیقه بامداد روز ۱۷ ژانویه ۱۹۴۹ کاپیتان با هواپیمای خود از فرودگاهی در جزیره « برمودا» به هوا برخاست تا به «کینگستون» واقع در « جامائیکا» برود، ولی این هوایما نیز هنگام عبور از فراز « مثلث برمودا» به سرونوشت هواپیمای قبلی دچار گردید.
کاپیتان ۴۰ دقیقه پس از پرواز، طی یک تماس رادیویی، وضع هوا را عالی توصیف کرد و با اطمینان گفت که به موقع به « جامائیکا» خواهد رسید.
ولی این آخرین پیامی بود که از خلبان هواپیما دریافت شد و پس از آن، فقط سکوتی اسرار آمیز بر قرار گردید.
برای یافتن این هواپیما، قطعات شکسته آن، و یا حتی آثار روغن و بنزین بر سطح آب که می توانست سرنخی به دست دهد، جستجوی گسترده ای به عمل آمد، لیکن این جستجو کاملا بی فایده بود.
پیش از ناپدید شدن این دو هواپیما، حادثه شگفت انگیزی در مثلث برمودا رخ داده بود که توجه همگان را به خود جلب کرد و در حقیقت وجه تسمیه «مثلث برمودا» از آنجا ناشی شد.
وجه تسمیه «مثلث برمودا»
در روز ۵ دسامبر ۱۹۴۵ پنج بمب افکن از نوع «اونجر» به منظور انجام یک پرواز تمرینی که پرواز شماره ۱۹ نامیده می شد، از پایگاه نظامی « فورت لودردیل» واقع در « فلوریدا» به هوا برخاستند . طبق برنامه ، آنها می بایستی یک مسیر مثلث شکل را طی کنند و دوباره به پایگاه بازگردند.

 

مثلث برمودا

قبلا ***ین بار جنین تمرینی را انجام داده بودند، از این رو این ماموریت بر ایشان دشوار نبود. از سوی دیگر، خلبانان و خدمه این پنج بمب افکن را افرادی با تجربه و ماهر تشکیل می دادندم. و همه هواپیماها مجهز به بهترین دستاه بی سیم و تجهیزات هوانوردی بودند.
در ساعت ۱۰/۲ دقیقه آن روز، هر پنج بمب افکن به هوا برخاستند و با آرایشی زیبا و سرعتی در حدود ۲۰۰ مایل در ساعت به سوی خاور به پرواز در آمدند.
در ساعت ۴۵/۳ دقیقه، حادثه وحشتناکی رخ داد. ستوان «تایلو» فرمانده این اسکادران طی تماس رادیویی با برج مراقبت فریاد زد:
- برج مراقبت … وضع اضطراری پیش آمده … انگار ما از مسیر خود منحرف شده ایم… ما قادر نیستیم زمین را ببینیم… تکرار می کنم … ما قادر نیستیم زمین را ببینیم.
مسئول برج مراقبت پرسید:
- حالا در چه موقعیتی هستید؟
- موقعیت خود را به درستی نمی دانیم … اصلا نمی دانیم کجا هستیم . به نظر میرسد راه را گم کرده ایم.
مسئول برج مراقبت از این سخن بر خود لرزید. چگونه ممکن بود پنج هواپیما، با سرنشینان پر تجربه خود، در شرایطی که هوا کاملا مساعد بود راه خود را گم کنند.
برج مراقبت گفت:
- طاقت داشته باشید. به سوی غرب پرواز کنید.
ستوان « تایلور» پاسخ داد:
- ما اصلا نمی دانیم غرب کجاست… همه دستگاه ها از کار افتاده … همه چیز شگفت انگیز است. هیچ جهتی را نمی توانیم تشخیص دهیم.
حتی اقیانوس شکل دیگری به خود گرفته است…
چند لحظه بعد، دوباره صدای ستوان« تایلور» به گوش ریسید که دیوانه وار فریاد زد:
- ما وارد آب های سفید می شویم … خطر همچون دشنه ای به سوی ما می آید… کمک … کمک …
و این آخرین پیام ستوان « تایلور» بود و صدای او برای همیشه خاموش شد.
مسئولان فرودگاه، وضع اضطراری اعلام کردند و یک هواپیمای « مارتین مرینر» با ۱۳ سرنشین و مجهز به کلیه وسایل نجات از زمین برخاست تا به جستجوی پنج هواپیمای بمب افکن بپردازد، ولی شگفت اینکه این هواپیما نیز به همان سرنوشت پنج بمب افکن دچار گردید و برای همیشه ناپدید شد.
در ساعت ۴/۷ دقیقه بعد از ظهر آن روز، برج مراقبت نیروی دریایی در « اوپالوکا» پیام ضعیفی دریافت کرد که مربوط به یکی از هواپیماهای پرواز شماره ۱۹ بود. عجیب آن بود که به موجب پیش بینی، موجودی بنزین آخرین هواپیما می بایستی تقریبا دو ساعت پیش تمام شده باشد، در حالی که هنوز در آسمان بود.

سپیده دم روز بعد، ۲۴۲ فروند هواپیما و ۱۸ فروند کشتی به جستجوی هواپیماهای گمشده پرداختند، ولی اثری از آنها نیافتند. انگار این هواپیماها، قطره ای شده و به درون اقیانوس فرو رفته بودند.

هرگاه فرض کنیم که این پنج هواپیمای بمب افکن، در آسمان با یکدیگر تصادم کرده اند، می بایستی قطعات شکسته هواپیما و یا آثار و علائمی از این تصادم پیدا می شد و از سوی دیگر هنگامی که ستوان«تایلور» وضع اضطراری اعلام کرد، برخی از خدمه هواپیما می توانستند به وسیله چتر نجات، خود را از مهلکه رهایی بخشند، یا پس از سقوط در آب از وسایل ایمنی نظیر تشک های بادی و جلیقه های نجات استفاده کنند، در حالی که معلوم نیست چرا هیچ یک از این اقدامات صورت نگرفت . هواپیمای « مارتین مرینر» که به کمک این پنج هواپیما شتافته بود، به گونه ای ساخته شده بود که می توانست روی آب بنشیند، در حالی که این هواپیما نیز بی آنکه با برج مراقبت تماس بگیرد، به طرز اسرارآمیزی ناپدید شد.
واقعیت حادثه تا به امروز کشف نشده و این ماجرا همچنان در شمار یکی از اسرار حل نشده عالم، باقی مانده است. پس از این رویداد، تعداد زیادی هواپیما و کشتی همراه با سرنشینان آنها در منطقه مثلث برمودا ناپدید شده اند که تا کنون اثری از آنها به دست نیامده است و این حوادث موجب شده که دانشمندان نظریات گوناگون در رابطه با « مثلث برمودا» ارائه دهند.
نظرات دانشمندان در ارتباط با مثلث برمودا

پاره ای از این دانشمندان بر این اعتقادند که از مثلث برمودا، دریچه ای به دنیای دیگر گشوده می شود و این کشتی ها و هواپیماها از آن دریچه به بعد دیگری که برای ما ناشناخته است منتقل می شوند.
و گروهی دیگر گناه این حوادث را به گردن موجودات فضایی می اندازند و می گویند که ساکنان کرات دیگر، کشتی ها و هواپیماها را با سرنشینانش برای تحقیق به کرات خود می برند.
برخی دیگر نیز با توجه به فرضیه فرو رفتن قاره افسانه ای آتلانتیس به زیر آب ، بر این باورند که در اعماق آب های مثلث برمودا، بلور عظیمی وجود دارد که اشعه ای قوی تر از لیزر از آن ساطع می شود و این اشعه کشتی ها و هواپیماها را ذوب می کند. در نقشه های قدیم یقاره ای به نام « آتلانتیس» به چشم می خورد که امروزه اثری از این خشکی وجود ندارد، و دانشمندان حدس می زنند بر اثر وقوع فاجعه ای که ماهیت آن هنوز بر بشر معلوم نیست، در منطقه «مثلث برمودا» به اعماق اقیانوس فرورفته باشد.

 

مثلث برمودا

موقعیت مثلث برمودا

مثلث برمودا واقعا یک مثلث نیست، بلکه شباهت بیشتری به یک بیضی (و شاید هم دایره‌ای بزرگ) دارد که در روی بخشی از اقیانوس اطلس در سواحل جنوب شرقی آمریکا واقع است. راس آن نزدیک برمودا و قسمت انحنای آن از سمت پایین فلوریدا گسترش یافته و از پورتوریکو گذشته ، به طرف جنوب و شرق منحرف شده و از میان دریای سارگاسو عبور کرده و دوباره به طرف برمودا برگشته است. طول جغرافیایی در قسمت غرب مثلث برمودا ۸۰ درجه است، بر روی خطی که شمال حقیقی و شمال مغناطیسی بر یکدیگر منطبق می‌گردند. در این نقطه هیچ انحرافی در قطب نما محاسبه نمی‌شود.

وینسنت گادیس که مثلث برمودا را نامگذاری کرده، آن را به صورت زیر توصیف می‌کند: « یک خط از فلوریدا تا برمودا ، دیگری از برمودا تا پورتویکو می‌گذرد و سومین خط از میان باهاما به فلوریدا بر می‌گردد. »

 

مثلث برمودا

مشاهدات و گزارشات

در بیشتر اتفاقات مثلث برمودا ، اکثر هواپیماها در حالی ناپدید شده‌اند که تماس رادیویی خود را با ایستگاههای مبدا و مقصدشان تا آخرین لحظه حفظ کرده‌اند و یا برخی دیگر در لحظات آخر پیامهای غیر عادی مخابره کرده‌اند که حاکی از عدم کنترل آنان بر روی دستگاه و ابزارها بوده است و یا چرخش عقربه‌های قطب نما به دور خود و تغییر رنگ آسمان اطراف به زردی و مه آلودی ، آن هم در روز صاف و آفتابی و یا تغییراتی غیر عادی در آبها که تا لحظاتی قبل آرام بوده‌اند، بدون بیان هیچ دلیل روشنی از چگونگی این وقایع.

این پیامها رفته رفته ضعیف‌تر و غیرقابل تشخیص‌تر شده و یا سریعا قطع شده‌اند. دقیقا مثل اینکه چیزی ارتباط رادیویی را قطع کرده باشد و یا چنانچه اظهار عقیده شده، در حال دور شدن و عقب رفتن از فضا و زمان بوده و دورتر و دورتر شده‌اند. در برخی موارد گزارشها حاکی از آن بود که نوری ناشناخته و غیر قابل تشریح روئیت شده است. همچنین توده سیاه و تاریکی در سطح دریا که پس از مدتی ناپدید شده ، در جریان اتفاقات مزبور گزارش شده است.

در مواردی هم گزارش شده که نقطه تاریک بزرگی در میان ستارگان در آسمان دیده شده که نوری متحرک از طرف زمین به آن قسمت وارد شده و سپس هر دو ناپدید شده‌اند. در تمام مدت دیده شدن تاریکی ، دستگاهها و سایر ابزارهای قایق‌های ناظر از کار افتاده بودند که پس از رفع تاریکی آسمان ، دوباره شروع بکار کرده‌اند.

در یک مورد هم پیامی عجیب از یک کشتی باری ژاپنی بدین مضمون دریافت گردید. “خطری همانند یک خنجر هم اکنون … به سرعت می‌آید … ما نمی‌توانیم فرار کنیم …” در هر حال بدون اینکه مشخص شود خنجر چه بود، کشتی ناپدید شد.

 

مثلث برمودا

علل واقعه

علل فرضی طبیعی

توضیحات و علل فرضی مختلفی درباره حوادث مثلث برمودا ارائه شده است که معمول‌ترین فرضیات بر اساس مرگ غیر طبیعی (زیرا هیچ جسدی تا کنون بدست نیامده است.) بنا شده است. این توضیحات عبارتند از:

جزر و مد ناگهانی دریا در نتیجه زلزله در اعماق دریا ، وزش بادهای مخرب و اختلالات جوی ، گویهای آتشفشان که موجب انفجار هواپیماها می‌شود، گرفتار آمدن در جاذبه یک گرداب یا گردباد که باعث سقوط و انهدام هواپیماها یا انحراف مسیر کشتیها و مفقود شدن آنها در آب می‌شود، تحت تاثیر نیرویی مغناطیسی قرار گرفتن و اختلالات امواج الکترومغناطیسی، ولی این دلایل توجیه قابل قبولی برای ناپدید شدن هواپیماها و کشتیهای متعدد در یک منطقه نیست.
علل فرضی غیر طبیعی

دستگیری و ربوده شدن به وسیله زیردریایی یا بشقاب پرنده‌هایی متعلق به کراتی دیگر که برای تحقیق درباره حیات و زندگی باستان و حال ما انسانها به کره زمین آمده‌اند، می‌تواند علتی غیر طبیعی برای توجیه وقایع باشد.

یکی از عجیب‌ترین پیشنهادات در این مورد بوسیله ادگار کایس ، پیشگو و روانکاو و حکیم در دهه پنجم قرن بیست ، ارائه شده است. به عقیده وی قرنها قبل از کشف اشعه لیزر ، بومیان سواحل اقیانوس اطلس از کریستال به عنوان یک منبع انرژی و قدرت استفاده می‌کردند. به نظر کاین نوعی نیروی شیطانی القا شده از سوی آنها ، در عمق یک مایلی در قسمت غرب اندروس غرق شده که هنوز در برخی مواقع باعث از کار انداختن ابزار و وسایل الکتریکی کشتیها ، هواپیماها و در نهایت نابودی آنها می‌گردد.

ام. ک. جساپ که یک فضانورد ، منجم و متخصص کره ماه است، در کتابش به نام « در مورد بشقاب پرنده‌ها » ابزار می‌دارد که ناپدید شدن کشتیهای مشهور در مثلث برمودا ، به وسیله اجسام پرنده صورت گرفته است. وی مفقود شدن خدمه آنها را نیز به اجسام مزبور ربط می‌دهد. به عقیده جساپ یوفوها هر چه هستند، حوزه مغناطیسی موقتی ایجاد می‌کنند که دارای طرحی یونیزه شده است و می‌تواند باعث متلاشی شدن یا ناپدید شدن هواپیماها و کشتیها گردد. او روی این سوال کار می‌کرد که چگونه نیروی مغناطیسی کنترل شده و می‌تواند باعث نامرئی شدن گردد. نظریه میدان واحد انیشتین او را مجذوب کرده بود. جساپ هر دو اینها را کلیدی می‌دانست برای ظهور و محو شدن ناگهانی بشقاب پرنده‌ها و ناپدید شدن کشتیها و هواپیماها. ولی مرگ امکان ادامه فعالیت و نتیجه گیری را از جساپ گرفت و تحقیقاتش نیمه تمام ماند.
گذشته و آینده برمودا

به نظر می‌رسد که این منطقه طی زمانهای متمادی گذشته نیز در افسانه‌ها به منزله مکانی ترسناک وجود داشته و حتی خیلی قبل از تاریخ کشف آن و بعد از آن تاریخ تا صدها سال با عناوین «دریایی از مقبره‌ها» ، «مثلث شیطان» ، «مثلث مرگ» ، «دریای بدبختی» ، «گورستان آتلانتیک» نامیده می‌شده است.
شومی و بدشگونی مثلث برمودا حتی در عصر فضا نیز باعث تعجب انسانهایی چون کریستف کلمب و فضانوردان آپولو ۱۳ که یکی کاشف در زمین و دیگری در فضاست، شده است.

اینکه چرا وقایع عجیب این منطقه گزارش نمی‌شود، شاید به دلیل ایجاد رعب و وحشت عمومی باشد، شاید هم چون دلیل اصلی وقایع معلوم نیست، اتفاقات مربوطه بازتاب نمی‌یابد. البته در اغلب گزارشات ارائه شده هم سانسورهایی وجود دارد که اصل وقایع را سرپوشیده نگه می‌دارد.

*
آیا این مثلث دوباره قربانیان دیگری می‌گیرد؟

*
آیا بشر موفق به کشف راز آن خواهد شد؟

و بسیاری آیاها و پرسشهای بی جواب دیگر که مسلما در ذهن شما هم وجود دارد.

گردآوری: مجله آنلاین روزِ شادی

نوشته شده در برچسب:مثلث برمودا,ساعت توسط سرزمين شيردال| |

به نام قادر توانا

اولین تانک چه زمانی وارد خدمت شد؟

چرا این هیولای جنگی عظیم الجثه را تانک نامیدند؟

لئوناردو داوینچی نخستین کسی بود که همواره قصد داشت ارابه ای غول پیکر و سنگین برای حضور در میدانهای جنگ را طراحی کند. در میان نوشته های اچ.جی. ولز در سال ۱۹۰۴ میلادی هم می توان به خوبی نشانی از وسیله ای آهنین یافت که با در هم کوبیدن صحنه های نبرد با توان عظیمی به پیش می رود. اما آنچه که هم اکنون ما به عنوان تانک می شناسیم ۹۰ سال پیش در سپتامبر ۱۹۱۶ از سوی نیروهای انگلیسی در جبهه سم (Somme) فرانسه علیه نیروهای آلمانی به کارگرفته شد در آن روز نیروهای کشور آلمان با وسیله غول پیکر و آهنینی مواجه شدند که هیچ نشانی از لوله تفنگ بر آن وجود نداشت و با قدرت بسیاری می توانست خاکریز ها و سنگرهای آنان را در هم بکوبد و پیش برود. قابلیت شلیک توپ از دو طرف آن نیز نیروهای ارتش آلمان را به شدت در این منطقه غافلگیر کرده بود.



تانک تایگر آلمان در جنگ جهانی دوم

آنچه که اکنون از تانک های گذشته برجای مانده شکل و شمایل غول آسا با چرخ دنده های حرکتی جالب آنهاست که در دوران مختلف و با تغییر و تحول های بسیار، به پیشرفت قابل توجهی دست یافته اند. نخستین بار یک کارخانه تولید تجهیزات کشاورزی آمریکایی قصد ساخت وسیله سنگینی را داشت که با حرکت زنجیره ای ریل های خود بتواند زمین های کشاورزی و زراعی را برای کشاورزان هموار کند که به سرعت از سوی نیروهای ارتش آمریکا این ایده رد شد. تا این که یک مهندس انگلیسی به نام «ارنست سونیتون» با طراحی بدیع خود از یک دستگاه تانک توانست نظر وینستون چرچیل مقام ارشد ارتش وقت انگلستان را به خود جلب کند و از آن در مقابله با نیروهای آلمانی بهره ببرد.


تانک رنوی فرانسه در جنگ جهانی اول

چرچیل با مشاهده ایده این مهندس خوش ذوق انگلیسی به سرعت با تشکیل هیأتی از سربازان و نیروهای ارتش به طور رسمی اعلام کرد که قصد تولید وسیله نقلیه مهاجمی را دارد که همراه با ویرانی، قابلیت شلیک نیز داشته باشد. از آنجا که ساخت وسیله دفاعی جدید نیازمند اسم رمزی بود که ایده آن را از دشمنان جبهه مقابل پنهان کند، آنها نام «تانک های آبرسانی بین النهرین» را برای آن انتخاب کردند که بعد از مدتی نام تانک میان همه استفاده شد. انتخاب این نام چندان هم بی مسمی نبوده است. زیرا تانک های ابتدایی شبیه تانکرهای حمل آب بودند و هیچ نشانی از تجهیزات و امکانات نظامی برخود نداشتند.


جالب آن که مهندسان انگلیسی در آن زمان تانک ها را به دوگونه نر و ماده تقسیم کرده بودند. تانک های نر دارای دو دهانه لوله ای شکل در دو طرف بودند که قابلیت شلیک از مجاری را داشت و تانک های ماده بیشتر برای هموار کردن سنگرها، خاکریز ها و گذشتن از مرز های سیم خاردار به کار برده می شدند. ۸ نفر خدمه تانک مجبور بودند تنها با حرکت دست و اشاره با هم ارتباط بگیرند. موتور تانک هم دارای قدرت ۱۰۵ اسب بخار بود که در آن زمان در نوع خود یکی از وسایل نظامی حیرت آور به شمار می رفت.


تانک A7V آلمانی ها در جنگ جهانی اول

ارتش انگلستان پس از آزمایش نخستین تانک و مشاهده قابلیت گسترده آن به سرعت مجوز ساخت ۴۹ دستگاه تانک را گرفت که در جبهه «سم» با استفاده از ۱۱ مورد از آنها ارتش آلمان را غافلگیر نمود. طولی نکشید که جنجال فراوانی در این زمینه به پا شد. روزنامه دیلی میرور یک ماه پس از این حمله شدید در نوامبر ۱۹۱۶ اولین تصویر تانک های حاضر در میدان را برای همه به معرض تماشاگذاشت که در آن زمان مبلغی در حدود یک هزار پوند (در حدود ۳۵ هزار پوند کنونی) برایشان هزینه دربرداشت. با این رو نمایی تمامی نیروهای نظامی کشورهای حاضر در صحنه جنگ سعی در دستیابی به این تجهیزات پیشرفته را داشتند که توانستند به سرعت نیز آن را در اختیار بگیرند. از آن پس تاکنون تانک ها در میادین جنگ و جبهه ها مهم ترین وسیله تخریب و پیش روی نیروهای نظامی به شمار می آیند.

تانک t-90 روسی

T-90 آخرین محصول از سری تانکهای روسی با عنوان T- می باشد که در آن شاهد ارتقا قدرت آتش، حرکت و انتقال و زره می باشیم. این تانک توسط شرکت نیژنی تاجیل روسیه ساخته می شود. در حال حاضر T-90 در نیروی زمینی روسیه و هند به خدمت گرفته شده است. در فوریه 2001 هند قراردادی برای خرید 301 فروند از این تانک را امضا کرد که از این تعداد 124 تانک در روسیه ساخته و بقیه در هند مونتاژ شد. اولین تانک در سال 2004 به هند تحویل داده شد. همچنین T-90 های مونتاژ شده در هند نیز با نام بهیشما شناخته می شوند. این تانک توسط سیستمهای خود محافظتی و نمایشگرهای فروسرخ ساخته شده در فرانسه و بلاروس (روسیه سفید) تجهیز شده است. در ژانویه 2005 اعلام شد که 91، T-90 دیگر نیز در نیروی زمینی روسیه به خدمت گرفته خواهد شد.




تسلیحات

تسلیحات T-90 شامل توپ 125 میلیمتری 2A46M بدون خان می باشد که قادر به شلیک انواع تسلیحات مانند توپ های HEAT (توپ انفجاری بسیار قوی زد تانک)، APDC (توپ زد زره)، HE-FRAG خرده های انفجاری قوی بعلاوه ی گلوله های انفجاری با فیوزهای زمانی می باشد. . این توپ دارای سیستم پر کن خودکار است و آن را بدون پیاده کردن برجک تانک براحتی می توان پیاده کرد. علاوه بر توپ 125 میلیمتری T-90 می تواند موشک هدایت شونده زد تانک 9M119 رفلکس ( کد ناتو AT-11 اسنایپر) را شلیک کند. برد این موشک 100 تا 4000 متر بوده که در عرض 11.7 ثانیه می تواند به دورترین فاصله مجاز خود برسد. از این سیستم موشکی برای مقابله با زره های واکنشی و حتی اهداف هوایی کم ارتفاع مانند هلیکوپتر تا برد 5 کیلومتر استفاده کرد. این سیستم موشکهای 9M119 یا 9M119M که دارای هدایت نیمه فعال لیزری است شلیک می کند. وزن این موشکها 23.4 کیلوگرم است. همچنین T-90 با مسلسلهای 7.62 میلیمتری و 12.7 میلیمتری زد هوایی تجهیز شده است. یک قبضه مسلسل کلاشنیکف AKS-74 نیز در قسمت انبار تانک نگهداری می شود.

 

Image has been scaled down 6% (756x494). Click this bar to view original image (800x522). Click image to open in new window.

 



زره
T-90 با زره های معمولی و زره های انفجاری واکنشی (ERA) محافظت می شود. سیستم کمک رسانی دفاعی Shtora-1 ساخت روسیه نیز به پایداری تانک کمک می کند. این سیستم شامل پارازیت اندازهای گرمایی، سیستم هشدار دهنده لیزری با چهار دریافت کننده لیزری، سیستم نارنجک انداز دودی برای استتار تانک بعلاوه سیستم کنترل کامپیوتری می باشد. همچنین در T-90 از تجهیزات حفاظتی ش.م.ر(شیمیایی،میکروبی،رادی� �اکتیو) استفاده شده است.



کنترل آتش
T-90 دارای سیستم کنترل آتش اتوماتیک 1A4GT می باشد که شامل سیستم کنترل آتش روز 1A43 توپچی، آلت نشانه روی گرمایی TO1-KO1 توپچی دارای برد 1.2 تا 1.5 کیلومتری تشخیص هدف و نمایشگر PNK-S فرمانده است. خود سیستم 1A43 نیز شامل آلت نشانه روی/ فاصله یاب با کانال هدایت موشک، اندازه گیر باد، کامپیوتر 1V528 و تثبیت کننده تسلیحات 2E42-4 می باشد. آلت نشانه روی PNK-4S فرمانده شامل آلت نشانه روی روز/شب با برد تشخیص هدف 800 متر در روز و 700 متر در شب می باشد. راننده نیز با نمایشگر فروسرخ دید در شب TVN-5 مجهز می شود.



رانش
T-90 از موتور V-84MS با قدرت 840 اسب بخار پیستونی چهار زمانه نیرو می گیرد. این موتور از انواع سوخت مانند کروسین (نفت سفید) و بنزین بعلاوه دیزل می تواند استفاده کند. در مجموع 1600 لیتر سوخت را این تانک می تواند حمل کند که منابع آنها با زره های مناسب محافظت می شوند.
====
تانک تی نود روسی . تانک t90 روسی

تانک لئوپارد 2

درسال 1998 میلادی مجله بسیار معروف MilitaryOrdnance تانک لئوپارد 2مـدل A5را بعنوان بهترین تانک رزمی جهان انتخاب نمود. تانک M1A2 ایالات متحده در رده دوم و تانک T-90روسها دررده هفتـم قرارگرفتند.


قدرت تحرک بالا وقدرت آتش سهمگین به همراه زره قطور و مستحکم تانک لئوپاردیاد هیولاهای زرهی گذشته آلمانها همچون سری تانکهای TIGERرادر ذهن زنده می کند.

تانک لئوپارد اولین بار در سال 1963توسط شرکت کراوس مافی آلمان غربی طراحی وتولید گردید بیش از 6000 دستگاه از این تانک که به لئوپارد1 معروف شد،به بسیاری از کشورهای عضو ناتو همچون بلژیک، دانمارک،یونان،ایتالیا،کان ادا،هلند،نروژ،ترکیه،واستر الیا صادر گردید که از بعضی از این کشورها هنوز در حال خدمت می باشد.تانک لئوپارد1 به یک تانک بسیار موفق دردهه 60و70میلادی تبدیل شد.جنگ افزارهای تانک لئوپارد1را یک توپ 105 میلیمتری ودو قبضه مسلسل MG-3کالیبر 7.62ملیمتری تشکیل می داد که یکی موازی با توپ ودیگری روی برجک نصب شده بود.یکی از دلایل اصلی پرطرفدار بودن این تانک توانایی آن در درگیری با آتش موثر حین حرکت بود.در اوخر دهه 1970،در آلمان غربی فعالیت های فشرده ای برای تولید یک تولید یک تانک رزمی جدید آغازشد.هدف از طراحی و تولید این تانک جدید تقویت ارتش آلمان غربی درمقابل ارتش آلمان شرقی ودیگر کشورهای عضو پیمان ورشو بود که به تانک های پشرفته روسی همچون سـری تانک های T-64 و T-72 مجهز شده بودنـد.این تانک به سفارش وزارت دفاع آلـمان غـربی وتوسط کارخانجات کراوس مافی وگمان(Krauss-Maffei Wegmann)(KMW) طراحی و تولید گردید وبه لئوپارد2 معروف شد.تولید تانک لئوپارد 2 از سال 1979 میلادی آغاز شد.تانک لئوپارد2 از نظر خصوصیات ظاهری و مشخصات فیزیکی از تانک لئوپارد 1بزرگتراست و از لحاظ سیستم های ناوبری وکنترل آتش نیز تفاوت عمده ای با تانک لئوپارد1 دارد.



بدنه تانک از سه بخش تشکیل شده است:
1-اتاقک راننده که در جلوی بدنه قراردارد،
2- بخش فرماندهی و کنترل که در وسط بدنه قرار دارد،
3-بخش موتور که در انتهای بدنه قرار دارد.
اتاقک راننده به سه عدد پریسکوپ مجهز شده است و فضای سمت چپ راننده برای ذخیره سازی مهمات درنظر گرفته شده است.یک دوربین با زاویه دید 65 درجه افقی وعمودی درپشت تانک نصب شده که به کمک یک صفحه نمایشگر تلویزیونی به راننده کمک می کند تابتواند در جهت عکس نیز حرکت کند.به کمک این سیستمها راننده میتواند بدون کاستن از سرعت تانک ویا تعویض دنده سریعاٌ تغییر مسیر بدهدودر زمینهای ناهموار سرعت خود را حفظ کند.برجک در وسط تانک قرار گرفته است.طبق اصلاحات وبرنامه های بهینه سازی انجام گرفته برروی تانک،نسل سوم زره های کامپوزیتی(زره مرکب)بر روی تانک نصب شده وزره قسمت جلویی و جانبی برجک به کمک تکه هایی از زره پیش ساخته تقویت شده است که این تکه هابرروی زره اصلی نصب شده اند.تقویت زره تانک موجب حفاظت بیشتر در مقابل در مقابل حملات راکتهای ضد تانک وگلوله های ثاقب APFSDS و گلوله های HEATبا خرج شکلدار، گردیده است.همچنین این تکه ها مثل یک عایق صوتی وحرارتی برای تانک ایفای نقش میکنند.


جایگاه فرمانده تانک مجهز به یک پریسکوپ مستقل PERI-R 17 A2 میباشد.پریسکوپ PERI-R 17 A2یک پریسکوپ متعادل با میدان دید وسیع می باشد که مجهز به سیستم های پیشرفته ی دید درشب وتعیین هدف است.این پریسکوپ قابلیت گردش 360درجه ای دارد.یک نمایشگر ویژه تصویر ارسالی از پریسکوپ را نمایش می دهد.
در صورت به خدمت گرفتن سیستم کنترل آنش می توان از این پریسکوپ برای شلیک نیز استفاده کرد.جایگاه توپچی به یک سیستم نشانه روی اولیه ومتعادل از نوع EMES 15 با قدرت بزرگنمایی دو برابر مجهز است. این سیستم نشانه روی به یک سیستم مسافت یاب لیزری ویک دوربین نشانه روی حرارتی از نوع آشکار ساز مادون قرمز مجهز است.ازسیستم مسافت یاب لیزری می توان درماموریت های ضد بالگرد نیز استفاده کرد.
اتاقک خدمه به یک سیستم آشکار ساز انفجار و یک سیستم اطفا مجهز شده است .یک دیوار ضد آتش ، اتاقک را از بخش جدا می کند تادر صورت آتش سوزی ویا انفجار احتمالی بخش موتوربه خدمه تانک آسیبی وارد نشود.
تانک به یک سیستم مکانیاب جهانی(GPS)و یک سیستم ناوبری خودکار تشکیل شده است.بعلت افزایش قطر زره برجک ،وزن برجک افزایش یافته است بنابر این سیستم الکترو هیدرولیکی گرداننده برجک با یک سیستم الکتریکی قویتر و مطمئن تر جایگزین شده است.


سلاح اصلی تانک لئوپارد 2 یک توپ 120 میلیمتری لوله کوتاه وبدون خان بنام L-44است.مدل A6EXبه یک توپ 120 میلیمتری فاقد خان بنام L-55مجهز شده اند که طول لوله آن افزایش یافته است. افزایش طول لوله به توپ این قابلیت را داده است تا درصد بیشتری انرژی موجود در لوله را برای بالا بردن سرعت ونفوذوبردگلوله،صرف کند.این توپ مجهز به به سیستم فشنگ پران اتوماتیک می باشد.تانک M1A2 آمریکایی دقیقا از توپ تانـک لئـوپـارد 2 استـفاده میکند وایالت متحده این توپ 120 میلیمتری راتحت لیسانس آلـمان تولید می کند.این خود از توان بالای این صلاح حکایت میکند.این توپ تقریبا باتمامی مهماتهای فعلی 120 میلیمتری و مهمات جدید نفوذ کننده ی APFSDSسازگار میباشد.با افزایش قدرت آتش توپ اصلی،تانک قادر است تا با اهداف پروازی در ارتفاع پایین نیز درگیر شود.تانک برای هدف قرار دادن اهداف کوتاه پرواز از گلوله های ویژای استفاده می کند که ایالات متحده آنها را طراحی کرده و ساخته است.

علاوه بر توپ اصلی تانک به دو قبضه مسلسل MG3کالیبر7.62 میلیمتری مجهز میباشد که یک مسلسل بصورت موازی با توپ و دیگری روی برجک تانک نصب شده است.
موتو تانک یک موتو دیزلی بنام MTU MB 873 است که 1500 اسب توان تولید میکند. لازم به ذکر است که یک موتور دیزلی دیگر به نام MTU MT 883 نیز بر روی تانک آزمایش شده است که توانی معادل 1650اسب دارد.با کمک این موتورها تانک می توند بیشینه سرعتی معادل 72 کیلو متر بر ساعت دست پیدا کند.



تا کنون بیش از 3200 دستگاه از این تولید شده که علاوه بر ارتش آلمان به کشورهایی همچون اتریش، دانمارک، هلند،نروژ،سوئیس و اسپانیا صادر گردیده است.

تانک لئوپارد2 تنوع گسترده ای دارد.مدلهایA1تا A4 این تانک تفاوت اندکی باهم دارند ولی مدل های A5و A6EXبا دیگر مدلها متفاوتند.مدل A5 تانک زره قطورتری داردو زره بخش جلوی برجک و بخش جانبی تانک تقویت شده است.مدل A6EXکه جدید ترین وپیشرفته ترین مدل تانک می باشد به سیستم کنترل آتش وسیسمتم شلیک پیـشـرفته تری مجهز شـده اسـت.مدل A6EXهمچنین به یک موتور کمکی،یک سیستم حفاظتی ضد مین جدید و یک سیس تهویه مطبوع مجهز میباشد.
====
تانک لئوپارد 2

تانک تایگر ، ببر آلمانی

تانک تایگر یکی از معروفترین و در عین حال هولناک ترین تانک های جنگ جهانی دوم بود و یکی از شاهکار های مهندسی نازی ها در مورد اسم این تانک باید گفت که تانک تایگر هم در واقع از سری تانک های میانوزن پانزر بود اسم PzKpfw VI Tiger I مخفف Panzerkampfwagen VI Ausf. E Tiger I است در آلمان با نام Sonderkraftfahrzeug 181 یا بطور مخفف SdKfz 181 مشهور بود


طراحی و تولید تایگر به 1941 بر میگردد با وجودی که تانک های پانزر3 و4 از نظر اقتصادی و نیز برتری در نبرد به صرفه بودند ستاد ارتش آلمان برای تانکی سنگین تر اعلام نیاز نمود.



بر این اساس طراحی و تولید این تانک به سه شرکت پورشه . دایملر بنز . MAN سپرده شد برنامه بر اساس تانکی با وزن حداقل 35 تن و با توپ 75 میلیمتری قرار بود ساخته شود امر دیگری که به تولید تایگر سرعت بخشید ورود تانک های سنگین T-34 شوروی به جبهه های شرقی بود که کار را برای یگان های زرهی آلمان سخت میکرد زره T-34 از تمام پانزر های در خدمت نیروی زمینی آلمان ضخیم تر بود و پایایی بیشتر در میدان نبرد داشت این تانک 45 تن وزن داشت و از یک توپ 88 میلیمتری بهره میبرد (همانطور که میدانید شوروی یکی از بزرگترین تولید کنندگان تانک بود و هست) البته برای مقابله با این تانک تا پیش از این از تانک های سنگین Panther tank, استفاده میشد که چندان مورد علاقه نبودند و کیفیت بالایی نداشتند سر انجام در 20 آوریل 1942 در سالگرد تولد آدولف هیتلر اولین تانک تایگر رسما وارد خدمت شد البته ارسال آن به جبهه ها تا 1943 بدلیل پاره ای اصلاحات بطول انجامید تانک تایگر پس از ورود به میادین نبرد به کابوسی برای متفقین بدل شد تایگر بر تمامی تانک های انگلیسی و تانک های شرمن انگلیسی برتر بود از نظر نظر و توپ بر تانک های سنگین T-34 شوروی نیز سر بود تایگر بخاطر طزه مستحکم خود بخصوص برای جنگ های شهری مناسب مینمود بیشتر آنتی تانک های آن زمان توان تخریب بدنه ی تایگر را نداشتند که این خود برتری بی چون چرا برای تایگر بحساب می آمد.


زره تایگر در بخش بدنه به 80 میلیمتر و در برجک و قسمت جلو به 100 تا 120 میلیمتر میرسید . همچنین زره تایگر در برابر توپ های 76 میلیمتری با فاصله ی بیش از 800 متر مقاوم بود

تایگر در جبهه های جنگ بسیار موفق نشان داد تنها در 23 جون 1944 بیش از 109 تانک شرمن شکار تایگر شد درحالی که تنها 17 تانک تایگر از دست رفت با این وجود تایگر تنها جنگ را بدرازا میکشاند چرا که با تمام برتری بسیار دیر به جبهه اعزام شده بود و سرنوشت جنگ پس از نرماندی جایی برای امید نداشت(یکی از دلایل آن گرانی بیش از اندازه ی تایگر بود که باعث شده بود بیشتر نقش تانک فرماندهی را به عهده گیرد کمتر یگانی بطور کامل با تایگر مجهز شده بود بیشتر یگانها از تعداد زیادی پانزر با پشتیبانی تایگر تکمیل شده بودند.



تایگر ابتدا به یک توپ 88 میلیمتری ضد تانک با 92 گلوله مجهز بود که بعد ها با توپ های 122 میلیمتری تعویض شد توپ 88 میلمیتری KwK 36 L/56 مجهز به گلوله های ضد زره بر روی تایگر بسیار موفق نشان داد و مدتها توپ اصلی این تانک باقی ماند




با فشار های هیتلر تایگر پیش از موعد مقرر وارد جبهه های شرق شد و برای اولین بار در 1942 در نبرد لیننگراد شرکت کرد(این تانک با این وجود تا 1943 بطور کامل تکمیل نشد) نتیجه فاجعه بار بود تعداد زیادی از تایگر ها گرفتار یگانهای آنتی تانک فلک 36 شده و نابود شدند و یک تایگر به دست روسها افتاد که منجر به اصلاح بسیاری از تانک های روسی بر اساس تایگر شد.

گویی روند دیر رسیدن یا اشتباهات فرماندهان در گزینش مناطق مناسب برای تسلیحات پایانی نداشت سرانجام تایگر به آفریقا نزد رومل نیز ارسال شد اما هم بسیار دیر و هم بسیار نامناسب از این رو که این تانک ابدا مناسب شنزار نیود چراکه بسیار سنگین و کند بود سرعت این تانک در بهترین حالت به 36 کیلومتر در ساعت میرسید که این بسیار کند تر از تانکهای معمول پانزر 3 و 4 بود و این مشکل به همراه مشکلات خدماتی بخصوص کمبود تجهیزات در نوامبر 1943 خود را بخوبی نشان داد و یک فروند تایگر نیز بدست انگلیسی ها افتاد.

اما همیشه هم این طور نبود در 7 جولای 1943 یک تانک تایگر از گردان سیزدهم پانزر مستقر در پالتون با یک گروه 50 تایی T-34 در جنوب Kursk درگیر شد نتیجه ی درگیری شگفت انگیز بود تانک مذکور پس از انهدام 22 دستگاه تانک بدون هیچ آسیبی به پایگاه خود بازگشت

اما نبرد نرماندی خطر این تانک را به متفقین یاد آور کرد تایگر ها در نرماندی به آسانی روزانه تعداد زیادی تانک ام 4 شرمن آمریکایی را شکار میکردند بگونه ای که هر تایگر بیش از 5 شرمن را هدف قرار میداد(اگر پشتیبانی هوایی و همچنین برتری هوایی نبود نیروی زمینی متفقن در اولن ساعات براحتی مذمحل میگشت) در نرماندی در تنها 6 هفته 227 تانک متفقین هدف تایگر قرار گرفت و نابود گردید.



در 14 آگوست 1944 یک فروند تایگر توانست یک تانک انگلیسی به همراه 15 تانک شرمن را منهدم کند

در کل کمتر 4000 تایگر تولید شد که بیشتر آنها تا پایان جنگ نابود شدند اما رقم خیره کننده ی 9850 شکار تانک در عوض از دست دادن 1700 تانک را بدست آوردند

در آخرین سال جنگ هیتلر نامیدانه از تایگر های باقی مانده که امکان تهیه لوازم یدکی برای آن بود برای دفاع از اطراف برلین استفاده کرد با وجود تعداد کم بسیار قوی ظاهر شدند و مشکل زیادی برای تایگر ها ایجاد کردند حتی تانک های ام10 موسوم به tank destoryer هم حریف تایگر نشد تنها ضد هوایی های فلک 36 که بعنوان آنتی تانک استفاده میشد دشمن واقعی این تانک زیبای آلمانی بود



مشخصات:

ابعاد:طول 6.3 متر عرض 3.7 متر ارتفاع 3 متر
وزن 57 تن
زره 100 تا 120 میلیمتر
تسلیحات:
یک توپ 88 میلیمتری KwK 36 L/56 با 92 گلوله ر 2 تیر بار 7.92 میلیمتری MG34 با 4800 گلوله
برد:120 کیلومتر

البته این تانک نقاط ضعفی هم داشت که تو این عکس نشون داده شده

 

تانک لکلرک


تانک "Leclerc" تانکی رزمی اصلی ارتش فرانسه است که به افتخار ژنرال فیلیپ لکلرک از فرماندهان فرانسه در جنگ جهانی دوم بدین نام نامگذاری شده است.کاربران اصلی این تانک ارتش فرانسه و امارات متحده عربی هستند .این تانک در سال 1991 ساخته شد و در سال 92 به خدمت نیروی زمینی ارتش فرانسه درآمد و با طراحی کاملا نوین جایگزین پلت فرم AMX30 شد که در بیشتر تانک های فرانسه تا قبل از آن استفاده میشد. در حال حاضر فرانسه 406 و امارات 388 دستگاه از این تانک را در اختیار دارد.

تانک "Leclerc" تانکی رزمی اصلی ارتش فرانسه است که به افتخار ژنرال فیلیپ لکلرک از فرماندهان فرانسه در جنگ جهانی دوم بدین نام نامگذاری شده است.کاربران اصلی این تانک ارتش فرانسه و امارات متحده عربی هستند .این تانک در سال 1991 ساخته شد و در سال 92 به خدمت نیروی زمینی ارتش فرانسه درآمد و با طراحی کاملا نوین جایگزین پلت فرم AMX30 شد که در بیشتر تانک های فرانسه تا قبل از آن استفاده میشد. در حال حاضر فرانسه 406 و امارات 388 دستگاه از این تانک را در اختیار دارد.



نخستین زمزمه های جایگزینی پلت فرم AMX30 در سال 1964 بلند شد که در آن زمان این کار زود تشخیص داده شد. بنابراین تا سال 1971 که شوروی نسل جدید تانکهایش را معرفی کرد این قضیه مسکوت گذاشته شد. بالاخره در سال 1975 کارگروهی برای تشخیص نیازهای تانک جدید ارتش فرانسه تشکیل شد و در سالگرد تشکیل آلمان غربی فرانسه در طرح مشترکی وارد طراحی مشترک تانک با این کشور گردید. این طرح به علت اختلاف نظرهای بنیادی بین دو طرف شکست خورد و استفاده از طرح تانک های M1 ، لئوپارد یا مرکاوا نیز پذیرفته نشد.




مانند بسیاری از پروژه های آن زمان در "لکلرک" نیز روی سیستم کنترل آتش ، زره ضخیم و مقاوم در برابر موشک های ضد تانک تاکید شده بود.این تانک در رده تانک های 50 تنی قرار داشت و مشکل اصلی برای ساخت آن قیمت تمام شده اش بود که با سفارش امارات مبنی بر خرید 436 دستگاه از این تانک این مشکل نیز مرتفع گردید و خود فرانسه نیز درخواست 426 دستگاه را ارائه کرد.پروژه لکلرک در سال 1986 آغاز شد و از بین شش طرح ارائه شده نمونه فعلی در سال 1990 برای ساخت انتخاب شد چهار نمونه اول ساخته شده برای تست انتخاب شدند که در موتور و سیستم تعلیق آنها ضعف هایی مشاهده شد تانک لکلرک در بچ های متعدد ساخته شد که هر سری نسبت به سری قبل دارای مزیت هایی بود به عنوان مثال سری هفتم دارای گیربکس بهسازی شده ، سیستم داده پردازی پیشرفته و قابلیت مشاهده محیط مطلوب تر بود. در سری هشتم سیستم های الکترونیکی پیشرفته تر اضافه شد و در بچ نهم سیستم دید در شب و اسکن حرارتی ساخت ساژم نصب گردید. در سال 2005 سیستمی برای لکلرک طراحی شد که میتوانست اهداف دوست را از دشمن تشخیص دهد و در صورت نشانه روی بر هدف خودی هشدار دهد.



اسلحه :
این تانک از یک توپ 120 میلیمتری استفاده میکند که در تئوری با نمونه های به کار رفته در M1 و لئوپارد یکی است اما واقعا از قابلیت های آنها برخوردار نمیباشد. لوله توپ با یک لایه عایق حرارتی روکش شده و بعد از هر بار شلیک کمپرسورهای هوای فشرده دود حاصل از انفجار را از لوله خارج میکنند. سیستم گلوله گذاری خودکار نیز تعداد خدمه تانک را به 3 نفر کاهش داده است. برجک لکلرک دور سیستم گلوله گذار خودکار قرار گرفته تا مشکلات متعارف این سیستم در تانک های دیگر وجود نداشته باشد.این گلوله گذار توانایی شلیک 12 گلوله در دقیقه را دارد و در کل 22 گلوله در آن جای میگیرد و در هر لحظه 18 مقر ان قابلیت پر شدن را دارد. میتوان همزمان 5 نوع مختلف گلوله را در آن جای داد البته به شرط این که گلوله های هم نوع کنار هم چیده شده و پس از هر شلیک نوع گلوله تغییر نکند. گلوله های این تانک از نوع نفوذ دو مرحله ای با هسته محکم تیتانیومی برای نفوذ در زره تانک است که دور آن را موادی با خاصیت انفجاری بالا گرفته که پس از نفوذ کامل گلوله در زره هدف منفجر میشود.




لکلرک میتواند با سرعت 50 کیلومتر در ساعت به سمت هدفی در 4 کیلومتری شلیک کند و سرعت گلوله های کالیبر 44 آن در مقایسه با گلوله های کالیبر 55 تانک های آلمانی و انگلیسی بیشتر است که ضعف قدرت گلوله را تا حدودی جبران میکند.
لکلرک همچنین از یک مسلسل 12-7 میلیمتری هم محور با توپ به اضافه یک مسلسل 7.62 میلیمتری به عنوان ضدهوایی بهذره میبرد.

حفاظت :
سراسر بدنه و برجک لکلرک از ورقه های فولادی جوش خورده پوشیده شده است که روی زره اصلی تانک پوشیده شده و در عین مقاومت به سادگی قابل تعویض یا تعمیر هستند. زره اولیه لکلرک از مقاومت کافی در مقابل موشک های هوا به هوا برخوردار نبود که با جایگزین شدن توسط زره مقاوم تر این مشکل رفع شد و زره ان با نمونه های اولیه تانک لئوپارد 2 قابل مقایسه گردید.



در اوایل دهه 90 زره این تانک با زره تانک های سنگین تر قابل مقایسه بود اما با گذشن زمان و استفاده از زره های فضایی در ساختار نمونه های صادراتی تانک هایی مثل لئوپارد 2A5 سازندگان لکلرک نیز تصمیم گرفتند از نمونه زره های تانک های لئوپارد 2A4 یا چلنجر 2 استفاده کنند و در سال 2001 از آلیاژ تیتانیوم – تنگستن در این تانک استفاده کردند.
کنترل آتش و مشاهده :
لکلرک از سیستم های شناسایی و ارتباطی دیجیتال بهره میبرد تا حرکت سایر تانک ها را در میدان نبرد بررسی کرده و فرمان های لازم را به طور خودکار به سیستم کنترل آتش بدهد. سیستم کنترل آتش لکلرک هم توسط توپچی و هم توسط فرمانده تانک به طور مستقل میتواند کنترل شود. این سیستم میتواند مکان هدف را در لحظه اصابت گلوله تخمین زده و گلوله را به جایی شلیک کند که هدف در چند ثانیه بعد در آنجا قرار دارد.سیستم مشاهده تانک قابلیت دید در شب را داشته و میتواند همزمان 6 هدف را رهگیری کند. این سیستم تقریبا با نمونه به کار رفته در تانک انگلیسی چلنجر 2 یکسان است.

پیشرانه :
لکلرک از یک موتور 8 سیلندر دیزلی به قدرت 1500 اسب بخار و یک جعبه دنده خودکار هیدرومکانیکی بهره میبرد که 5 دنده جلو و 2 دنده عقب دارد.حداکثر سرعت این تانک در جاده 72 کیلومتر و در خارج از جاده 55 کیلومتر است. برد این تانک به طور عادی 550 کیلومتر است که با نصب مخازن خارجی سوخت تا 650 کیلومتر نیز افزایش می یابد. موتور این تانک به توربوشارژر مجهز است که با استفاده از دود خروجی از اگزوز کار میکند و قادر است در صورت خاموش شدن موتور اصلی توان لازم برای تمام سیستم ها را تامین کند. با وزن 56 تن لکلرک یکی از سبک ترین تانک های MBT در جهان به شمار می آید. این ویژگی باعث شده نسبت توان به وزن این تانک بالا رود (27 اسب بخار برای هر تن) و آن را تبدیل به یکی از سریع ترین تانک های MBT جهان نموده است. (شتاب 0 تا 32 کیلومتر در 5 ثانیه )




اگزوز این تانک در عقب خنک کاری میشود تا امواج حرارتی ساطع شده از ان کاهش یابد. مخزن سوخت لکلرک 1300 لیتر گنجایش دارد و دو مخزن هرکدام 200 لیتری نیز در پشت برجک قابل نصب است که در صورت این کار شعاع چرخش برجک محدود میشود و نصب این مخازن در میدان نبرد توصیه نمیگردد. گیربکس لکلرک به سیستمی مجهز است که قدر میباشد آن را با شتاب 7 متر بر مجذور ثانیه متوقف کند که این سرعت توقف در لحظاتی که تانک مورد حمله قرار گرفته موثر است.

لکلرک تا به حال در نبرد قابل ذکری شرکت نکرده و بارزترین حضور آن را میتوان ارسال 15 دستگاه از این تانک به کوزوو در شمار نیروهای حافظ صلح سازمان ملل دانست که توسط کادر فرانسوی هدایت میشوند. همچنین 13 تانک لکلرک در حال حاضر توسط نیروهای حافظ صلح یونیفل در جنوب لبنان به کار برده میشود.
کاربران :
فرانسه : 406 دستگاه به اضافه 20 دستگاه ذخیره
امارات : 388 دستگاه به اضافه 46 دستگاه ذخیره و 2 مدرس راننگی تانک

تانک چیفتن

تاریخچه:

تانک چیفتن (Chieftain)طراحی تکمیلی از ارتقای نمونه تانک های ‏Centurion‏ است که در دوران بعد از ‏جنگ جهانی دوم ساخته شد .انگلیسی ها در طول دوران جنگ متوجه شدند که ‏تانکهایشان در مقایسه با سایر تانک ها از حفاظت و شلیک مناسبی برخوردار نیست واین ‏مساله منجر به افزایش میزان تلفات وخسارات در هنگام رویارویی باتانک های پیشرفته ‏غربی دیگر می گردید .

اگرچه تانک های ‏Centurion وسایل نقلیه دردسترسی بودند ، با این حال ‏اتحاد جماهیر شوروی در اواسط دهه 1950 تانک سنگین ‏T-10‎‏ را ساخت .‏‎ ‎تانک ‏Conqueror‏ در مقابله با ‏T-10‎‏ ساخته شد ولی انگلیس هنوز هم به طرح های جدیدتری ‏نیاز داشت . به همین دلیل کشورهایی مانند آلمان غربی و فرانسه به دنبال اولین نمونه ‏های سبک ازتانک های 1960 بودند .

تانک های چیفتن طراحی گردید تا بتواند حفاظت ‏مناسبتری را تامین کند و همچنین بتواند به توپ های 120 میلیمتری مجهز شود . بعدها ‏قابلیت تحرک تانک های سنگین کاهش پیداکرد . می توان گفت که این مساله اصلی ترین ضعف تانک های چیفتن بوده است . این مساله نهایتا به بروز محدودیتـهایی در توان ‏موتورهای تانک منجر گـردیـد . موتور درنـظر گرفته شـده برای این تـانک از مسیرهای ‏چندگانه ای برای تغذیه سوخت برخوردارند ولی با این حال میزان خروجی که به دست ‏می دهند از حد انتظار بسیار پایین تر است.‏



طراحی تانک
طرح چیفتن شامل بدنه و برجک سنگین و شیب دار می باشد تا در موقعیت های ‏سراشیبی(تا 30 درجه شیب) ، مناسب ترین تکیه را داشته باشد . درایورهای تانک در ‏هنگام سرازیری به صورت خمیده درمی آیند که این امر باعث کاهش ارتفاع تانک می ‏شود . در سمت چپ برجک چراغ های جستجوی ماوراء قرمز در محفظه زرهی قرار ‏دارند . سیستم ترمز مشابه نمونه های ‏Horeman و برای حفاظت از حرکت و تامین ‏حفاظت در برابر حملات شدید دارای صفحات جانبی بود .‏

چیفتن به مانند رقبای اروپایی خود ، بازار صادرات خوبی را به ویژه در خاور میانه به دست ‏آورد . چیفتن ثابت کرد که توانایی نبرد و همچنین ارتقاء توسط تجهزات اضافی را داراست . ‏تانک های چیفتن تا اوایل دهه 1990 ارتقا یافتند و جایگزین تانک های ‏Challenger شدند . ‏آخرین نسخه چیفتن تا 1995 توسط ارتش انگلیس استفاده شد و متشکل از زرهstillbrew ‎ بود و نام خود را از ‏Col still‏ و‏John Brewer‏ عضو سازمان مهندسی و وسایل نقلیه زرهی ‏‏(‏MVEE‏) گرفته بود . آخرین نسخه چیفتن ازیک سیستم هدایت شلیک(‏IFCS‏) و دید نظارتی ‏توپچی (‏TOGS‏) پیشرفته استفاده می کرد .‏

اولین مدل چیفتن در سال 1967 معرفی گردید و حداقل به شش کشور صادر شد که ‏شامل ایران ، کویت ، عمان و اردن می باشد . بیشترین فروش خارجی این تانک متعلق به کشور ایران بود که ‏تعداد 1000 تانک چیفتن یا ‏MK5(P)‎‏ را پیش از انقلاب وارد کرد و بنابراین اصلی ترین تجربه ‏جنگی این تانک در جنگ ایران وعراق در سال های 1980 تا 1988 بوده است.‏

بهینه سازی
یک تیر بارM2HB‏(برونینگ) کالیبر 0.50 هم محور لوله توپ بر روی تانک های چیفتن اولیه و برخی ‏تانک های اصلاح شده نصب گردید . ایران وکویت تیربارهای کالیبر0.50 را حفظ کردند . گلوله ‏های ‏HESH‏ در تفنگ تانک قابل استفاده است و به عنوان گلوله نافذ به کار می روند . ایران ‏توانسته است که در این تانک از یک سیستم تهویه هوا برای عبور از زیر آب تاعمق پنج ‏متر برروی این تانک نصب نماید .


انواع مختلفی از سیستم های هدایت آتش و سایت های حرارتی در تانک های چیفتن ‏وجود دارد . 324 تانک چیفتن با سیستم های حرارتی ‏TOGS‏ بهینه سازی گردیده اند .‏
دور بین های حرارتی ‏‎1R26‎‏ می توانند به همراه دوربین های دید در شب ‏‎1R18‎‏ استفاده ‏شوند و می تواند با فرمت ‏TOGS‏ رقابت کنند .‏
حسگر های ‏GECقسمت های مختلفی دارند ، مانند :‏
حسگرهای حرارتی تانک ، ترمینالهای حسی چند منظوره و دور بین های دید در شب ‏SS100/110‎، یک سیستم بهینه سازی شده تسلیحات که دارای توپ ‏L30‎کالیبر ‏‎120‏میلیمتری است که درتانک های ‏CHALLENGER 1 ‎‏ استفاده شده بود ، در برنامه های ‏بهینه سازی تانک های چیفتن به کار گرفته شده است.

در جدید ترین تانک های تولید شده ، موتور ، سایت و سلاح های کمکی توسط سیستم ‏NBC ‎‏ اصلاح گردیده است . ‏MK6-11‎بهینه شده مدل های قدیمی تر چیفتن است و دارای ‏سیستم ‏IFCSمی باشد .‏MK11‎و ‏MK12‎‏ شامل سایت دیده بانی توپخانه (‏TOGS‏)می باشد .‏
خلید/ شیر 1‏:
مدل اردنی شامل سلاح و برجک و کالبد تانک چیفتن می باشد اما چرخ دنده های ‏گردشی و موتور بهینه شده ‏Challenger 1 ‎‏ را به کارگرفته است . سیستم هدایت آتش ‏پیشرفت هایی را نیز داشته است و شامل یک کامپوتور محاسبه بالستیک جدید می شود.‏
دیگر وسایل نقلیه پشتیبانی که بهینه شده تانک ها هستند ، شامل بلدوزرها ، پدافند ‏هوایی ، مین روب و سیستم های توپخانه است.

تسلیحات
مدل -استقرار- نوع مهمات
توپ ‏‎120‎‏ میلیمتری مدل ‏L11A5‎‏- تغذیه دستی با برجک گردان -64 گلوله از نوع ‏APFSDA-T-HESH
‎ ‎تیربار 7.62 مدل ‏L8A1‎‏ هم محور با لوله توپ اصلی -6000 گلوله‏
تیربار 7.62 مدل ‏L37A1‎‏ گردان برروی برجک -200 گلوله


سیستم های هدایت آتش:
سیستم کنترل آتش : قابلیت شلیک در حال حرکت تمرکز برروی هدف
ثبت کننده مرکزی :2 محور‏
مسافت یاب لیزری : مدل یاک
جویند مادون قرمز : دارد

مشخصات فنی تانک چیفتن مدل ام کا 5 (‏MK5‎‏)‏
کشور سازنده : انگلستان
رده وسیله زرهی : تانک متوسط
تاریخ ورود به خدمت : 1967 میلادی‏
تعداد خدمه : 4 نفر(فرماند-توپچی-گلوله گذار-راننده)‏
وزن : 51 تن‏
ابعاد(طول،عرض،ارتفاع) : 10.795 * 3.51 * 2.9 متر‏
موتور : 750 اسب بخار دیزلی‏
برد عملیاتی : 400-500 کیلومتر‏
سرعت اقتصادی در جاده : 48 کیلو متر در ساعت‏
عمق قوطه وری : 1.1 متر(5 متر برای مدل بهینه شده در ایران با ‏لوله های هواکش)‏
نیروی وارده وزن بر سطح : 900 گرم بر هر سانتی متر مربع‏
قطر زره در ضخیم ترین قسمت : 300 میلیمتر
سیستم ‏NBC‏ : دارد
اختفاء دور : دارد

 

تانک چلنجر 2

"تانک چنلجر2" جدید ترین تانک زراد خانه ارتش انگلستان بحساب می آید که جایگزین سری تانک های چلنجر1 این کشور شده است.زره چابهام نسل جدید این تانک شهرت فراوانی دارد و در نتیجه مقاومت زیاد این زره، این تانک لقب مقاوم ترین تانک ناتو را یدک می کشد. تانک چلنجر2 علاوه بر ارتش انگلستان در ارتش عمان نیز عملیاتی است.
طراحی و ساخت تانک چلنجر نخستین بار توسط کارخانجات اسلحه سازی سلطنتی انگلستان (ROF) انجام شد.
طراحی تانک چلنجر نتیجه سفارشی از سوی ایران برای ساخت نمونه ی بهسازی شده ای از تانک چیفتن با نام پروژه ی شیر ایران بود. پس از درخواست ایران مبنی بر ساخت تانکی پیشرفته مشابه تانک چیفتن که در ارتش آن کشور در حال خدمت بود، کارخانجات اسلحه سازی سلطنتی انگلستان کار ساخت تانک را بصورت دو پروژه مجزا با مشخصه های FV4030/2(شیر1) و 4030/3(شیر2) آغاز کرد.اما در پی سقوط رژیم شاهنشاهی ایران عملاٌ سفارش ساخت این تانک از سوی ایران منتفی گردید. ظاهراٌ روند ساخت تانک جدید متوقف شده و پایان یافته بود ولی بعد ها وقایعی به وقوع پیوست که روند ساخت تانک را مجدداٌ احیا نمود.



پس توقف پروژه ی مشترک تانک MBT-70 بعلت مشکلات مالی، ارتش انگلستان که به نتایج این پروژه بسیار امیدوار بود تصمیم گرفت تا پروژه تانک شیر ایران را از کارخانجات اسلحه سازی سلطنتی خریداری کند و آن را به عنوان گزینه ی اصلی خود برای ساخت یک تانک رزمی جدید ادامه دهد. با خرید این پروژه از سوی ارتش انگلستان این پروژه به پروژه چلنجر تغییر نام داد.
تانک چلنجر1 دارای یک طراحی انقلابی بود که در آن از جدیدترین فناوری های نظامی عصر خود استفاده شده بود. یکی از معروفترین این فناوری ها زره چابهام بود که حفاظت به مراتب بیشتر از دیگر تانک ها به تانک چلنجر می بخشید. این زره هموژن نورد خورده (RHA) که ساختار آن بسیار پیچیده و محرمانه بود آنقدر پر قدرت بود که بعد از آن بعنوان استانداردی برای سنجش مقاومت زره دیگر تانک ها استفاده گردید. لازم به ذکر است که این زره در پروژه های دیگری همچون تانک آبرامز ایالات متحده نیز به کار گرفته شد که این امر توانایی بالای آن را ثابت می کند.



اما زره خوب بتنهایی عامل برتری یک تانک رزمی به حساب نمی آید. این ادعا در مورد تانک چلنجر دقیقاٌ به اثبات رسید. در سال 1987 میلادی و طی رقابت زرهی اترش کانادا برای خریداری یک تانک زرمی جدید، تانک چلنجر در مقایسه با دیگر رقبای غربی اش آنچنان عملکرد وحشتناکی از خود بجا گذاشت که ارتش انگلستان نیاز خود را به یک تانک رزمی جدید را مطرح کرد. طی مراحل سنجش تانکهای رزمی شرکت کننده در مناقصه، تانک چلنجر1 در بین دیگر تانک های شرکت کننده بیشترین اصابت مستقیم در اثر گلوله ی دشمن را ثبت کرد که این امر مصیبت بار بود.این نقص به همراه سیستم های کنترل آتش و هدف یابهای ضعیف تانک باعث شد تا این تانک در بین دیگر رقابایش کند ترین سرعت آتش را داشته باشد.بدین ترتیب تانک چلنجر1 در انتهای جدول رده بندی تانک های رزمی شرکت کننده قرار گرفت. بعلت این حضور ضعیف، پیشنهاد ها به سوی بکار گیری ویژگی های منحصر به فرد تانکهای آبرامز ایالات متحده،لکلرک فرانسه و لئوپارد2 آلمان منعطف شد. سر انجام بخش طراحی سیستم های دفاعی شرکت ویکرز طراحی جدیدی از تانک را با نام چلنجر برگزید.اگرچه نام تانک جدید مشابه تانک قبلی بود ولی این تانک تنها چهار درصد با تانک قبلی وجه تشابه داشت و 150 مورد عملیات بهسازی بر روی آن انجام گرفته بود.


علیرغم همه ی این مشکلات تانک چلنجر1 در نبردهایی همچون جنگ خلیج فارس و نبردهای بالکان بکار گرفته شد و عملکرد قابل قبولی در مقابل نمونه تانک های بلوک شرق از خود بر جای گذاشت. طی جنگ خلیج فارس 180 دستگاه تانک چلنجر1 به عربستان سعودی منتقل شد و در خطوط مقدم نبرد بکار گرفته شد. مقامات ارتش انگلستان ادعا کرده اند که واحدهای زرهی ارتش انگلستان توانسته اند تا 300 دستگاه خودروهای زرهی عراقی را بدون آسیب دیدگی حتی یک تانک چلنجر1 نابود نمایند.همچنین تانک چلنجر1 طی جنگ خلیج فارس از خود رکوردی بر جای گذاشت که در تاریخ نظامی تانکهای رزمی بی نظیر بوده است. این تانک موفق شد تا از فاصله چهار هزار متری یک دستگاه تانک عراقی را هدف قرار داده و منهدم نماید. لازم به ذکر است که تانک چلنجر1 در راستای ماموریت صلح بانی در بوسنی نیز بکار گرفته شده است. از سال 1998 روند جایگزینی تانک چلنجر1 با مدل بهسازی شده ی آن یعنی چلنجر2 آغاز گردید و تا سال 2002 میلادی به اتمام رسید.

روند طراحی تانک چلنجر2 در آگوست 1989 میلادی به اتمام رسید و در فوریه سال 1990، اولین نمونه آزمایشی آن تکمیل گردید. در این نمونه ی آزمایشی ، از جدید ترین فناوری آنزمان استفاده شده بود.در اوایل آگوست سال 1990 هفت دستگاه نمونه آزمایشی و پس از آن دو دستگاه دیگر آماده گرید.از نه دستگاه نمونه آزمایشی، هفت دستگاه آن در لیدز و دو دستگاه دیگر در نیوکاسل ساخته شدند. همچنین یک برجک اضافی در لیدز ساخته شد تا از آن برای آزمایشات شلیک و اثر برخورد گلوله ی دشمن بر روی زره استفاده شود. این نمونه های آزمایشی از جهاتی با یکدیگر تفاوت داشتند ولی در همه ی آنها 156 مورد بهینه سازی انجام شده بود.عملیات بهسازی طوری طرح ریزی شده بود تا امکان انجام برخی از این بهسازی ها بر روی تانکهای چلنجر1 در محلهای نگهداری آنها امکانپذیر باشد.



شرکت سیستمهای دفاعی ویکرز که در آنزمان مسئولیت پروژه را بر عهده داشت در سپتامبر سال 1990 تانک چلنجر2 را در معرض نمایش گذاشت. (لازم به ذکر است که بعد ها سرکت بی ای ایی سیستمز با خریداری شرکت ویکرز مسئولیت پروژه راعهده دار شد).

پس از بررسی های انجام شده از سوی ارتش سلطنتی انگلستان این تانک برای خدمت در ارتش مناسب تشخیص داده شد. در ژوئن سال 1991 میلادی دولت انگلستان درخواست خرید 127 دستگاه تانک چلنجر 2و 13 دستگاه تانک آموزشی به ارزش 520 میلیون پوند را ارائه کرد.در سال 1993 تولید تانک در کارخانجات ویکرز در لیدز آغاز شد و اولین مرحله ی سفارش در جولای سال 1994 آماده تحویل گردید. در 16می سال 1994 ارتش انگستان آزمایشات تکمیلی تانک چلنجر2 را آغاز کرد. پس از اتمام آزمایشات متفاوت مقامات ارتش از عملکرد تانک ابراز رضایت کردند.در جولای سال 1994 وزارت دفاع انگلستان سفارش دیگری را برای خرید تانک ارائه کرد. این سفارش که ارزش آن بالغ بر یک میلیارد و دویست میلیون پوند بود شامل 259 دستگاه تانک چلنجر2،نه دستگاه آموزشی بعلاوه ی پشتیبانی آموزشی و لجستیکی میشد.فرآیند تولید از همان سال آغاز شد.
تولید تانک در کارخانجات لیدز تا سال 1999 به اتمام رسید ولی کار تولید در نیوکاسل همچنان ادامه پیدا کرد تا آنکه در سال 2002 آخرین سری از تانکهای تولید شده نیز به ارتش انگلستان تحویل داده شد.در سال 1993 سلطان نشین عمان هجده دستگاه تانک چلنجر2 را سفارش داد و در سال 1997 سفارش خدید بیست دستگاه تانک دیگر را ارائه کرد. ارزش این معاله 240 میلیون پوند برآورد شده است.



در سال 1999 وزارت دفاع انگلستان تایید کرد که تانک چلنجر2 توانسته است طی سخت ترین آزمایشات مطابق شرایط میدان نترد بهتر از هرتانک دیگری در سراسر جهان به اهداف مورد نظر دست یابد.با این حال برخی از کارشناسان مسائل نظامی معتقد بودند که این ادعا بیشتر بمنظور بازاریابی برای فروش تانک مطرح شده است. با روشن شدن جزئیات بیشتری از این آزمایشات، توانمندیهای تانک چلنجر2 بر همه گان آشکار گردید و از آن بعنوان یکی از بهترین تانکخای رزمی تام برده شد.

جزئیات از این قرار بود:
یک اسکادران مرکب از از دوازده دستگاه تانک چلنجر2 که خدمه ی آنها گلچینی از بهترین و با تجربه ترین پرسنل ارتش انگلیس بودند، موفق شدند تا آزمایشات زرهی تکمیلی واحدها موسوم بهATDU را با موفقیت به اتمام برساند.این اسکادران با پوشش دادن 5040 کیاومتر طی 84 نبرد شبیه سازی شده و شلیک 2856 گلوله از انواع مختلف مهمات 120 میللیمتری و 84000 گلوله ی کالیبر 7.62 میلیمتری مسلسل کار خود را به اتمام رساند. هر روز نبرد شبیه سازیس شده 33 کیلومتر پیشروی در زمینهای ناهموار، 27 کیلومتر حرکت در سطوح جاده ای و شلیک 34 گلوله ی توپ 120 میلیمتری و 1000 گلوله مسلسل موازی با توپ اصلی را شامل میشد.



این آزمایشات اعتبار از دست رفته ی تانک چلنجر را به آن بازگرداند ولی با این حال در بازار فروش جهانی توفیق چندانی نصیب تانک نشد.علیرغم آزمایش تانک توسط کشورهای قطر ، عربستان سعودی و یونان هیچکدام از انی کشورها تمایلی به خرید تانک چلنجر2 از خود نشان ندادند. علت این امر رقابت فشرده در بازار جهانی و حضور رقبای سرسختی همچون سری تانکهای ابرامز ، لئوپارد2 ولکلرک بود. بدین ترتیب عمان به عنوان تنها مشتری خارجی تانک چلنجر2 باقی ماند و آخرین سری از سفارشات عمان در سال 2001 میلادی به ارتش آن کشور تحویل داده شد.

بدنه تانک چلنجر2 از سه بخش تشکیل شده است: اتاقک راننده که در جلوی بدنه قرار دارد، بخش فرماندهی و کنترل که در برجک قرار گرفته و بخش م

نوشته شده در برچسب:تانک ها,ساعت توسط سرزمين شيردال| |

به نام خالق توانا

برخى واژه ها جادویى اند «فرعون» از جمله این واژه هاست. ولى به راستى فرعون چگونه آدمى بوده، چیزى در بین آسمان و زمین، نیل و صحارى به براى نخستین بار در فرانسه در یک نمایشگاه تاثیرگذار، که توسط «انستیتوى جهان عرب» برگزار شده، موضوع شناخت کامل پادشاه مصر و رازهاى آن به صورت جدى مطرح مى شود. صدها قطعه نایاب، برخى آثار و ابنیه تاریخى، جملگى سرشار از زیبایى افسون کننده و پر از رمز و راز در معرض دید مردمى قرار گرفته که افسون و جذبه مصر باستان برایشان حد و اندازه اى ندارد. اکسپرس در این مقاله در پى کلیدهاى این دنیاى رازگونه است، جایى که تقدس و افسانه پردازى انسان ها شانه به شانه یکدیگرند، هنر و سیاست کاملاً با یکدیگر هماهنگ اند، عظمت و صمیمیت با یکدیگر همسرند، و انسان با طبیعت در صلح و آشتى است دنیایى که از ازلیت با ما سخن مى گوید.در اینجا به اسراری درباره فراعنه می پردازیم از آنجا که اسرار زیادی درباره فراعنه وجود دارد و همه آنها جالب و بر اساس اکتشافات جدید در حال بررسی دوباره هستند موضوع جالبی برای تحقیق بسیاری از اندیشمندان و مصرشناسان و... می باشد ما سعی می کنیم در این مقالات به جمع آوری این اسرار بپردازیم.

پادشاه جوان مصر که آخرین بازمانده نسل سلطنتی پرقدرتی در این کشور به شمار می رفت،در حالی از دنیا رفت که هنوز سالهای زیادی از عمر او نگذشته بود.فرعون جوان باید قرنها در مقبره خود باقی می ماند تا قرنها بعد گروهی از باستان شناسان بتوانند آرامگاه او را پیدا کنند و مومیایی فرعون معروف مصر را در حالی بیابند که آسیب چندان زیادی به مقبره او وارد نشده بود.با کشف مومیایی این فرعون،عصر جدیدی در شناخت اسرار مصر باستان آغاز شد؛اما همانند هر یافته جدیدی که در علم مطرح می شود،پرسشهای بسیار زیادی را نیز با خود به همراه آورد.آیا فرعون جدید به قتل رسیده بود؟آیا بقایای جسد مومیایی شده او رازهای مرگ فرعون را با خود به همراه داشت؟اینها پرسشهایی است که زمان به آنها پاسخ می دهد.در تاریخ مصر باستان دوره های اوج فراوانی را می توان سراغ گرفت.شکوه معماری اهرام،اوج طراحی معابد،طراحی تقویم دقیق بر مبنای طلوع ستاره شباهنگ و دهها مورد دیگر؛اما همه این اوجها در قالب حکومت هایی رخ داد که در راس آن شخصی به نام فرعون قرار داشت.پادشاهان بزرگ مصر علی رغم تغییرات بنیادی،کودتاها و حملات نظامی و... همواره خود را در ساختار حکومتی فراعنه وارد می کردند و ادامه حکمرانی خود را در این قالب انجام می دادند،حتی وقتی ایرانیان در زمان هخامنشیان مصر را ضمیمه قلمروی حکمرانی خود کردند،سلسله ای به نام فراعنه ایرانی را بنیان گذاشتند.این سلسله فراعنه از دوران اساطیری آغاز می شود و تا پایان دوره تاریخی ادامه یافت،اما در این میان برخی سلسله ها به واسطه پادشاهان قدرتمند آن سلسله ها،با تغییرات بنیادینی که در آن رخ داده است،مورد توجه ویژه قرار دارد.یکی از مهمترین دوره های سلطنتی مصر باستان سلسله ای است که به عنوان هجدهمین سلسله عصر طلایی مصر از آن نام برده می شود.این پادشاهی در بازه 1539 تا 1075 پیش از میلاد بر سرزمین نیل حکم می راند و پادشاهان برجسته ای در این دوره حکمرانی کردند،یکی از پرقدرت ترین فراعنه این سلسله،آمون هوتپ سوم بود که به مدت 4 دهه بر مصر حکمفرمایی کرد؛اما جانشین او سرمنشاء تغییرات وسیعی در حکمرانی مصر شد،این فرعون سنت مذهبی مصری را که تا آن زمان بر پرستش آمون استوار بود،تغییر داد و پرستش آتون(قرص خورشید)را جایگزین آن کرد و نام خود را به آخن آتون(خدمتگزار آتون)تغییر داد.این فرعون پایتخت خود را از شهر باستانی تبس به شهر تازه ساز آخت آتن(یا به نام امروزی آن آمارنا) منتقل کرد و با یکی از زنان پرقدرت تاریخ مصر ازدواج کرد تا نام ملکه نفرتی تی در تاریخ مصر جاودانه شود،اگرچه نفرتی تی فرزند پسر نداشت،اما همسر دوم او فرزندی آورد که جانشین فرعون پرقدرت مصر آخن آتون شود.فرعون بعدی که به نام توت عنخ آمون شناخته می شود هیچ گاه مانند اجدادش سلطنت طولانی نداشت و در حالی که یک سال مانده بود تا دومین دهه زندگی اش را سپری کند جان خود را از دست داد تا یکی از رازهای بزرگ تاریخی شکل بگیرد.

3300 سال پس از آن که دوره سلطنت توت عنخ آمون به پایان رسید،گروهی از کاوشگران غربی وارد مصر شدند و تمرکز خود را بر جستجوی مقبره های فراعنه ای متمرکز کردند که از دستبرد دزدان آثار عتیقه جان سالم به در برده بود،هوارد کارتر،یکی از برجسته ترین این کاوشگران بود که در سالهای دهه 1920 موفق به انجام یکی از پرهیاهوترین کشفهای باستان شناسی شد.هوارد کارتر موفق شد در یکی از مقبره های قدیمی را در دره شاهان(آرامگاه فراعنه مصر)باز کند و با اتاق سالم و دست نخورده ای روبه رو شود که در میانه آن تابوتی عظیم قرار داشت.این تابوت چند لایه،جنازه مرد جوانی را مراقبت می کرد که با دقت ویژه ای مومیایی شده بود و در چندین لایه محافظ نگهداری می شد.هوارد کارتر درون این مقبره به پادشاه توت می نگریست.اگرچه این کشف بسیار باارزش تلقی می شد،اما از حاشیه نیز در امان نماند و داستان معروف نفرین فراعنه بسرعت بر اصل ماجرا سایه انداخت.مرگ مشکوک چند نفر از اعضای تیم اصلی کاوش باعث دامن زدن به قدرت جادویی فراعنه شد،اما این داستانی نبود که به این سادگی ها پایان پذیرد.در سال 1968 گروهی از پژوهشگران پزشکی که با بهبود روشهای تشخیص پزشکی عصر جدیدی را آغاز کرده بودند،به بررسی یک بیمار کهنسال پرداختند که با استفاده از ابزارهای رادیوگرافی به اسرار مرگ توت عنخ آمون پی ببرند.این گروه با احتیاط کامل جنازه فرعون مصر را از جعبه ای که هوارد کارتر او را در آن قرار داده بود،خارج کردند و زیر دستگاه تابش اشعه x بردند.یافته های اولیه پرتوی x مدارکی را از وضعیت استخوانی فرعون قدیم مصر آشکار می کرد که باعث شد بسیاری از محققان فرضیه قتل وی را تایید کنند.بر مبنای این داده ها،آثاری از یک ضایعه برخوردی در پشت جمجمه کشیده فرعون به چشم می خورد و همین امر دلیل شاید واضحی برای اثبات فرضیه قتل فرعون بود.به هر روی ،فرعون بار دیگر آرام گرفت تا این که قریب به 40سال بعد بار دیگر آرامش پادشاه بر هم خورد و این بار دانش آغاز هزاره سوم به یاری باستان شناسان آمد.عقربه های ساعت 6 بعدازظهر روز 5 ژانویه ۲۰۰۵ را نشان می داد که بار دیگر گروهی از دانشمندان به سراغ فرعون پرآوازه مصری رفتند شاید در طول تاریخ فراعنه هیچیک از آنها معروفیت فرعون جوان را به دست نیاورده اند.گروهی از محققان مصری مومیایی توت عنخ آمون را وارد یک دستگاه اسکن پیشرفته پزشکی کردند تا این بار اطلاعات باارزش تری به دست آورند.این بار نمای دقیق تری از آناتومی بدن این فرعون به دست آمد.بر مبنای نتایج این CT-Scan جدید مشخص شد،در قسمت جمجمه علاوه بر قسمتی که در تصویرهای اشعه X خود را نشان می داد در دو نقطه دیگر نیز ضایعه ای استخوانی وجود دارد و در حوالی سینوسها،در نزدیک گوش و در پشت گردن با حالت جمع شدگی مواد مواجه هستیم.این بررسی ها به جای این که نظریه قتل را تایید کند،بیشتر آن را زیر سوال می برد.تمام این آسیبها امکان داشت در حین جابه جایی فرعون در زمان کشف مومیایی از سوی گروه کارتر رخ داده باشد.برمبنای ساختار دندانها که در این اسکن به طور کامل و بوضوح مشخص شدند،سن توت عنخ آمون هم به طور دقیق تعیین شد،توت عنخ آمون در هنگام مرگ تنها 19سال سن داشته است و همانند همه اعضای خانواده سلطنتی از جمجمه های کشیده برخوردار بوده است.اعضای این خانواده بنا بر دلیلی که درباره آن مناقشه است،در دوره کودکی که جمجمه نازک و شکل پذیر بوده سر را در بین تخته های ویژه ای می گذاشتند تا به جای شکل طبیعی حالتی کشیده به خود گیرد و روی سایر استخوان ها نیز از عارضه ای غیرطبیعی نشان داشت.در ناحیه اتصال استخوان پا و همچنین در ناحیه گردن ضایعه ای به چشم می خورد که با توجه به سلامت اجزای اسکلت بعید است مربوط به یک بیماری فرعون باشد و بیشتر احتمال می رود نتیجه آسیبهایی باشد که در حین جابه جایی جنازه به آن وارد شده باشد.بررسی دقیق اندام 68/1 متری توت عنخ آمون واقعیات تازه ای درخصوص سلامت فرعون جوان آشکار کرد اما مهمترین دستاورد هنوز باقی بود.بر مبنای داده های این Scan پیشرفته،گروهی از دانشمندان،شروع به بازسازی چهره فرعون کردند،برجستگی های گونه،ساختار ماهیچه ای و اضافه کردن بافتهای فرسوده شده با کمک یک رایانه پیشرفته،باعث شد کم کم چهره افسانه ای این فرعون پس از 3300سال آشکار شود.با کمک دانش قرن 21رازهای دوره کهن شکل گرفتند و خود را آشکار کردند.اگر چه چهره نهایی اعلام شده با بسیاری از باورها تطابق کامل نداشت،اما به هرحال غیر از رنگ پوست همه چیز آن واقعی بود،دانشمندان هیچ مدرکی که بتواند رنگ واقعی پوست فرعون جوان را مشخص کند،نداشتند و به همین دلیل تصاویر رسم شده از مقبره فراعنه،مرجع انتخاب رنگ پوست قرار گرفت.اگر حالت جمجمه،حالت چشم و گونه ها همه مبتنی بر واقعیات بودند؛اما به هرحال رنگ چهره فرعون همیشه در هاله ای از ابهام قرار خواهد داشت...

کاهنان دربار فراعنه در تمدن مصر باستان، در زمره مرموزترین شخصیت های تاریخ به شمار می روند تا جایی که در خصوص زندگی برخی از آنان کتاب هایی مستقل به چاپ رسیده است.

هوش و فراست این دولت مردان در سایه تمدن مصر، تنها به دایره نفوذ انکارناپذیر آنان در ساختار حکومت فراعنه ختم نمی شو؛ بلکه با تسلط آنان برخی از علوم مانند، فیزیک و شیمی با استفاده از نوع معماری و مواد مهلک و سمی، مقبره فراعنه رابه مرگ بارترین مکان ها برای هر فرد متجاوز به قبر فراعنه تبدیل می کردند تا جایی که هرفرد راه یافته به گنجینه های مدفون در مقابر، اگر از تله های گوناگون چون فرو ریختن سقف با حرکت خود و با برداشتن سنگی از قبور عبور کند، گرفتار قارج های سمی می شود که در فضایی بسته انتظار هر راهزنی را می کشد.

تبحر معماران مصر باستان در مهندسی اهرام تا بدان جا بود که وقتی یکی از رهبران شوروی سابق حضور در مقبره یکی از فراعنه در اهرام ثلاثه را در برنامه های خود قرار داده بود. سروسی جاسوسی شوروی سابق (کاگ ب) با نتیجه گیری از آخرین داده های دانشمندان در خصوص تمرکز انرژی در نقطه مرکزی آرامگاه، دیدار وی را لغو کرد.

امروز آمیزه ای از واقعیت های اثبات شده علمی با برخی از حوادث و اتفاقات روزمده زندگی، به سوژه ای جذاب برای نویسندگانی مبدل شده است که مخاطبین خود را برای لحظه ای در فضای افسانه و حقیقت رها می سازند.

در هفدهم فوریه سال 1923 م. در شهر لوکسور1 مصر، حدود بیست نفر در برابر یک دیوار سنگی گرد آمده بودند. این دیوار چندین هزار سال پیش تعبیه شده بود تا آرامش ابدی فرعون جوان «توتن خامون»2 را حفظ کند.

در حدود بیست نفر شاهد، پشت سر اردکارنارون3 و هوارکارتر4 باستان شناسان انگلیسی که سرنوشت خارق العاده شان موجب شد تا در سراسر جهان مشهور شوند، صف کشیده بودند. اندکی از یساعت دوی بعدازظهر گذشته بود. چند دقیقه بعد، هئوارکارتر تخریب این دیوار را که راه ورودی مقبره را بسته بود، آغاز کرد.

بازوی کارتر بالا رفت. در دست راست او یک چکش سنگین بود و با دست چپش مته بزرگی را گرفته بود تا این دیوار اسرارآمیز را سوراخ کند. حاضرین جملگی می لرزیدندو لردکارنارون ناخودآگاه به فکر کتیبه ای افتاد که بر روی گل آخری نقش بسته بود. چند هفته پیش این کتیبه را یافته و با زحمت بسیار موفق به خواندن متن آن شده بودند. در این کتیبه، ظاهرا به پیدا کنندگان مقبره چنین اعلام خطر شده بود:

«هرکسی که آرامش فرعون را بر هم زند، عفریت مرگ بال های خود را بر او خواهد کوفت». کارتر، سوراخی را به اندازه دو برابر قطر بازوی خود ایجاد کرد و مقبره را به مدد یک لامپ برقی روشن کرد. جزئیات درون فضای آرامگاه را دیگر می شد به روشنی دید. درخشش اشیاء، چشمانش را زد. همه جا روی دیوارها و روی زمین آکنده از طلا بود. آرامگاه زرین در برابر دیدگان بهت زده باستان شناسان می درخشید. این دو مرد شکاف دیوار را وسیع تر کردند. صندوق زرین عظیمی تقریبا همه فضای مقبره را انباشته بود. در یک سوی آن دو در فقل تعبیه شده بود که بدون زحمت و سروصدای زیاد باز شدند. در درون این صندوق، یک جعبه دیگر آن هم طلایی وجود داشت؛ اما بر روی درهایی که در صندوق قرار گرفته بود، مهر و موم دست نخورده ای دیده می شد که معلوم بود از زمان تدفین فرعون تا این زمان، هیچ کس آن چه را که پشت این مقبره در بسته پنهان شده، ندیده است.

این دو باستان شناس، با دقت هر چه تمام تر، درهای سرداب را بستند و دوباره راه آن را مسدود کردند.

در میان حاضرانی که در بحر مکاشفت فرو رفته بودند، هیچ کس یک کلمه صحبت نمی کرد. در آن جا، یک وزیر، چندتن صاحب منصب عالی مقام دولت، باستان شناسان، دانشمندان، بازرس های کل اداره باستان شناسی مصر و دو زن وجود داشتند. در این جمع بیست نفری، سیزده نفر آنها در مدت چند ماه به طرز خشونت بار و مرموزی از بین رفتند...

در حدود چهل روز بعد، هوارکارتر از قاهره تلگرامی دریافت کرد به او خبر داده شده بود که لردکارنارون شدیدا بیمار است. هوارکارتر که در لوکسوربود، زیاد به این تلگرام اهمیت نداد؛ ولی به زودی تلگرام دومی با این عبارت رسید: لردکارنارون به طور جدی بیمار است و تب شدیدی دارد.

کارتر با شتاب فراوان به سوی پایتخت مصر روانه شد.

دوازده روز بود که لردکارنارون با تب های بسیار شدید دست و پنجه نرم می کرد. در اطاقی که در هتل کنتینانتال داشت، گرما غالبا به چند درجه می ریسید. پسر لردکارنارون برای دیدن و مواظبت دائمی پدر به مصر رسید. در همان شب ورود، در ساعت دو و ده دقیقه کم شب، توسط پرستار از خواب بیدار شد. پدش مرده بود. به اطاق پدر دوید و در لحظه ای که می خواست وارد اطاق شود، ناگهان همه چراغ ها خاموش شد.

خواهر لردکارنارون اشک می ریخت و آخرین کلماتی که لرد بر زبان جاری کرد، وافعا عجیب بودند: «صدایش را می شنیدم به دنبالش راه افتاده ام...» در همان لحظه ای که لرد در قاهره مشغول جان دادن بود. هزاران کیلومتر دورتر، یعنی در انگلستان و در منزل خانوادگی کارنارون ها، سگ کوچک لرد شروع به نالیدن کرد و آن گاه بر روی دو پای خود ایستاد و سپس مرد.

چند روز بعد، باستان شناس آمریکایی آرتورمیس5 که به کارتر کمک کرده بود تا دیوار اطاق فرعون راخراب کند، احساس خستگی کرد. پیش از آن که حتی پزشکان بتوانند کوچک ترین اظهار نظری کنند، عقلش را از دست داد و در همان هتلی که لرد از دنیا رفته بود، او نیز جان داد.

در همان زمان ها، میلیاردر معروف آمریکایی جرج جی گلوله6 که شدیدا از مرگ دوست قدیمی خود لردکارنارون متأثر شده بود، به وسیله کارتر، مقبره توتن خامون را تماشا کرد و فردای آن روز، تب وحشتناکی او را انداخت. پزشکان نظر دادند که بر اثر نارسایی قلبی مرده است. مرگی که به هر حال عجیب و غریب بود و چهار هفته بعد از اعلامیه او در انکار نفرین فراعنه روی داد؛ یعنی همان روزی که در موزه قاهره که توسط جمال محرز اراده می شد اشیای گران بهایی را که از مقبره توتن خامون به دست آمده بود. قرار می دادند؛ به ویژه ماسک طلایی این فرعون را که بیست و پنج لیور سنگینی داشت.

در تاریخ سوم نوامبر 1962 م. یک پروفسور پزشکی و زیست شناسی دانشگاه قاهره، تعد از مطالعه تمام نظریه ها و طرح نظریه داریواکتیویته و همی طور مسمومیت محیط مقبره فرعون به علت بسته بودن کامل، خود را برای اعلام نظریه جنجال آفرین در باب این به اصطلاح نفرین آماده می کرد. پرفسور عزالدین طاها، این حقه اسرارآمیز را شکسته بود. روزنامه نگاران سراسر جهان به سالن کنفرانس هجوم آوردندو پروفسور رشته کلام را به دست گرفت.

«چندمی سال است که من تعداد فراوانی از باستان شناسان و کارکنان موزه ها را مورد معاینه قرار می دهم. در تمام موارد مشاهده کرده ام که در بدن مریض های من ویروسی وجود دارد که موجب تورم مجاری تنفسی شده و تب های بسیار شدیدی را موجب می شود: لذا توانسته ام در انسبیتوی میکروب شناسی دانشگاه قاهره، یک سلسله ویروس های خطرناکی را که موجب ناخوشی های گوناگون است و بین آنها ویروس آسپرژینوس نیژر7 نیز بود، مشخص کنم. این ویروس می تواند به طور غیر عادی در درون مومیایی ها، در مقابر و اهرام، حدود حداقل سه تا چهارهزار سال زنده بماند...» .

پرفسور طاها چنین نتیجه گرفت: «این کشف، یک بار برای همیشه این فکر خرافی را در هم می کشند که جستارگرانی که در مقابر باستانی کار کرده اند، ویر تأثیر نفرین مرده باشند. امروز هنوز هم کسانی هستنات که به تأثیر نیروهای فوق طبیعی باور دارند9 ؛ ولی ما بر این مزخرفات خط بطلان می کشیم».10

شب سوم نوامبر 1962 م. بسیاری از کسانی که درتماس با مومیایی فراعنه، مقابر و اهرام بوده اند، از سخنان پرفسور طاها تسکین یافتند و ترسشان از میان رفت. روزنامه نگاران چکیده های فراوانی از کنفرانس طاها تهیه کرده و منتشر نمودند. «ما بر این مزخرفات خط بطلان می کشیم» و البته که این حرفها چرند و پرند بود. توجیه مرگ اسف بار حدود سی نفر محقق، فقط از جهت علمی مقدور است و نظریه پرفسور طاها قابل نقض و رد نبود.

چند روز بعد، پرفسورطاها در جاده بین قاهره و سوئز اتومبیل می راند. او پشت فرمان بود و در کنارش دو نفر از همکاران علمی او نشسته، از این مزخرفات سخن می گفتند که ناگهان، درحالی که اتومبیل پرفسور طاها در هفتاد کیلومتری مشرق قاهره مشغول رفتن بود، بدون هیچ دلیلی به طرف دست چپ منحرف شد و این اتومبیل در این جاده خلوت با اتومبیل دیگری بی دلیل تصادف کردو پرفسور طاها و دو همکارش بی درنگ به قبل رسیدند؛ ولی مسافران اتومبیل دیگر فقط جراحات اندکی برداشتند. تشریح جسد پرفسور طاها یشان داد که او نیز قربانی نارسایی قلبی شده است!

نوشته شده در برچسب:اسرار مصر,ساعت توسط سرزمين شيردال| |

به نام خدايي كه اشك را آفريد تا سرزمين وداع آتش نگيرد

سفر در زمان چطور انجام ميشود؟ تونل زمان چیست؟

سفر در زمان چطور انجام ميشود؟

يكي از جالبترين افكار بشر، ايده جابجايي در بعد زمان است.

البته اگر از يك بعد ديگر به قضيه نگاه كنيم همه ما مسافر زمان هستيم. همين الان كه شما اين را ميخوانيد، زمان در حول و حوش و به پيش ميرود و آينده به حال و حال به گذشته تبديل ميشود. نشانه اش هم رشد موجودات است. ما بزرگ ميشويم و ميميريم. پس زمان در جريان است.

آلبرت اينشتين با ارائه نظريه نسبيت خاص نشان داد كه اين كار از نظر تئوري شدني است. بر طبق اين نظريه اگه شيئي به سرعت نور نزديك شود گذشت زمان برايش آهسته تر صورت ميگيرد. بنابراين اگر بشود با سرعت بيش از سرعت نور حركت كرد، زمان به عقب برگردد. مانع اصلي اين است كه اگر جسمي به سرعت نور نزديك بشود جرم نسبي ان به بينهايت ميل ميكند لذا نميشود شتابي بيش از سرعت نور پيدا كرد. اما شايد يه روز اين مشكل هم حل شود. بر خلاف نويسنده ها و خيالپردازها كه فكر ميكنند سفر در زمان بايد با يك ماشين انجام شور، دانشمندان بر اين عقيده هستند كه اينكار به كمك يك پديده طبيعي صورت ميگيرد. در اين خصوص سه پديده مد نظر است: سياهچاله هاي دوار، كرم چاله ها و ريسمانهاي كيهاني.

سياهچاله ها: اگر يه ستاره چند برابر خورشيد باشد و همه سوختش را بسوزاند، از انجا كه يك نيروي جاذبه قوي دارد لذا جرم خودش در خودش فشرده ميشود و يك حفره سياه رنگ مثل يه قيف درست ميكند كه نيروي جاذبه فوق العاده زيادي دارد طوري كه حتي نور هم نميتواند از ان فرار كند.

 

اما اين حفره ها بر دو نوع هستد. يه نوعشان نمي چرخند لذا انتهاي قيف يك نقطه است. در انجا هر جسمي كه به حفره مكش شده باشه نابود ميشود. اما يه نوع ديگر سياهچاله نوعي است كه در حال دوران است و برا همين ته قيف يه قاعده داره كه به شكل حلقه اس. مثل يك قيف واقعي است كه تهش باز است. همين نوع سياهچاله است كه ميتواند سكوي پرتاب به آينده يا گذشته باشد. انتهاي قيف به يك قيف ديگر به اسم سفيدچاله ميرسد كه درست عكس ان عمل ميكند. يعني هر جسمي را به شدت به بيرون پرتاب ميكند. از همين جاست كه ميتوانيم پا به زمانها و جهان هاي ديگر بگذاريم.

 


كرم چاله : يك سكوي ديگر گذر از زمان است كه ميتواند در عرض چند ساعت ما را چندين سال نوري جابجا كند. فرض كنيد دو نفر دو طرف يك ملافه رو گرفته اند و ميكشند. اگر يك توپ تنيس بر روي ملافه قرار دهيم يك انحنا در سطح ملافه به سمت توپ ايجاد ميشود.

اگر يك تيله به روي اين ملافه قرار دهيم به سمت چاله اي كه ان توپ ايجاد كرده است ميرود. اين نظر اينشتين است كه كرات آسماني در فضا و زمان انحنا ايجاد ميكنند؛ درست مثل همان توپ روي ملافه. حالا اگه فرض كنيم فضا به صورت يك لايه دوبعدي روي يه محور تا شده باشد و بين نيمه بالا و پايين ان خالي باشد و دو جرم هم اندازه در قسمت بالا و پايين مقابل هم قرار گيرد، آن وقت حفره اي كه هر دو ايجاد ميكنند ميتواند به همديگر رسيده و ايجاد يك تونل كند. مثل اين كه يك ميانبر در زمان و مكان ايجاد شده باشد. به اين تونل ميگويند كرم چاله.


اين اميد است كه يك كهكشاني كه ظاهرا ميليونها سال نوري دور از ماست، از راه يك همچين تونلي بيش از چند هزار كيلومتر دور از ما نباشئ. در اصل ميشود گفت كرم چاله تونل ارتباطي بين يك سياهچاله و يه سفيدچاله است و ميتواند بين جهان هاي موازي ارتباط برقرار كند و در نتيجه به همان ترتيب ميتواند ما را در زمان جابجا كند. آخرين راه سفر در زمان ريسمانهاي كيهاني است. طبق اين نظريه يك سري رشته هايي به ضخامت يه اتم در فضا وجود دارند كه كل جهان را پوشش ميدهند و تحت فشار خيلي زيادي هستند. اينها هم يه نيروي جاذبه خيلي قوي دارند كه هر جسمي را سرعت ميدهند و چون مرزهاي فضا زمان را مغشوش ميكند لذا ميشود از انها براي گذر از زمان استفاده كرد.

 


تونل زمان : واقعيت يا خيال ؟

حالا اينها رو گفتيم ولي چند اشكال در اين كار است. اول اينكه اصلا نفس تئوري سفر در زمان يك پارادوكس است. پارادوكس يا محال نما يعني چيزي كه نقض كننده(نقيض) خودش در درونش است. يك مثال :اگه خدا ميتواند هر كاري را انجام دهد پس آيا ميتواند سنگي درست كند كه خودش هم نتواند تكانش دهد؟ اين يك پارادكس است چون اگر بگوييم آري پس انوقت با اينكه خدا هركاري را ميتواند انجام دهد متناقض است و اگر بگوييم نه باز هم همان ميشود يعني خدا هر كاري را نميتواند انجام دهد. يك مثال ديگر اين است كه اگر من در زمان به عقب برگردم , به تاريخي كه هنوز بدنيا نيامده بودم پس چطور ميتوانم انجا باشم. يا مثلا اگر برگردم و پدربزرگ خودم را بكشم پس من چطور بوجود اومده ام؟ يك راه حلي كه براي اين مشكل پيدا شده است، نظريه جهانهاي موازي است. طبق اين نظريه امكان دارد چندين جهان وجود داشته باشد كه مشابه جهان ماست اما ترتيب وقايع در انها فرق ميكند. پس وقتي به عقب برميگرديم در يك جهان ديگر وجود داريم نه در جهاني كه در ان هستيم. طبق اين نظريه بينهايت جهان موازي وجود دارد و ما هر دستكاري كه در گذشته انجام بدهيم يك جهان جديد پديد مي ايد.

نوشته شده در برچسب:سفر در زمان,ساعت توسط سرزمين شيردال| |

به نام خالق زمين و زمان

سفر در زمان غیرممکن است، مگر آن‌که...

دانش های بنیادی - رؤیای سفر در زمان سال‌هاست که ذهن انسان را به خود مشغول کرده؛ اما شبیه‌سازی مهبانگ با استفاده از متامتریال، نشان می‌دهد تا زمانی که آنتروپی در جهان رو به افزایش است، حرکت پیکان زمان معکوس نخواهد شد.

محبوبه عمیدی: اگر از علاقمندان به سفر در زمان باشید، حتما سری «بازگشت به آینده»، دکتر امت براون و خودروی دلورین او را که یک ماشین‌ زمان تمام‌عیار بود، به خاطر می‌آورید. آزمون تازه محققان دانشگاه مریلند که ب؟     

 

 

 

 آلبرت انیشتین (1879-1955) مقاله زیر را شش سال قبل از مرگش در سن هفتاد سالگی برای اولین شماره مجله مانتلی ریویو نوشت. در این هنگام از زمانی که او درجه دکترای خود را در فیزیک با طرح نظریه نسبیت و برابری ماده و انرژی گذراند 44 سال می‌گذشت. تئوری نسبیت اینشتین تاثیر عظیمی بر علم گذاشت و نتایج جدیدی و عمیقی را درباره طبیعت و فضا، زمان، حرکت، ماده، انرژی و روابطی که بر آنها حاکم است، عرضه کرد. به زبان ساده، تئوری او از جمله مطرح می‌کرد که میزان حرکت ساعت در فضا با افزایش سرعت کاهش می‌یابد و اینکه انرژی و ماده برابر و قابل تبدیل به یکدیگرند. این فرمول فرصتی برای تحقیقات بعدی روی اتم فراهم کرد و سرانجام با انفجار اتم به اثبات رسید.

 

اطلاعات به دست آمده از امکان دسترسی هیتلر به بمب اتمی، نگرانی زیادی را در آستانه جنگ جهانی دوم ایجاد کرده بود. اینشتین به عنوان یک شهروند آلمانی، همراه با عده دیگری از دانشمندان اروپایی از چنگ هیتلر گریخته بود. تردیدی نداشت که اگر بمب به دست دیکتاتور آلمان بیفتد، برای رسیدن به اهداف خود کوچکترین تردیدی در تخریب جهان به خود راه نخواهد داد. از این رو وقتی دانشمندان فیزیک مهاجر، نامه‌ای را در مورد استفاده از بمب اتمی به اینشتین دادند و از او خواستند که وی از شهرت خود استفاده کرده و آن را با امضای خود برای فرانکلین روزولت رئیس جمهور آمریکا بفرستد، او چنین کرد.

 

تصور انیشتین این بود که ایالات متحده و بریتانیا جوامعی دموکراتیک هستند و دستیابی به بمب اتمی از طرف آنها فقط برای آزادی انسان به کار خواهد رفت. دولت ایالات متحده با استفاده از فیزیکدانان مهاجر و دانشمندان بریتانیایی، طرح محرمانه «مانهاتان» را در سال 1939 پی ریخت و دانشمندان به کار مطالعه و ساخت بمب اتمی پرداختند. سرانجام ایالات متحده در 16 ژوئیه 1945 اولین بمب اتمی را در کشاکش جنگ در صحرای الاموگوردو در نیومکزیکو آزمایش کرد. با انفجار این بمب، دمای سطح زمین در محل انفجار به صدمیلیون درجه فارنهایت، یعنی سه برابر حرارت داخل خورشید و ده‌هزار برابر دمای سطح آن، رسید. تمامی اشکال حیات، از روییدنی‌ها تا جانداران، به شعاع 5/1 کیلومتری مرکز انفجار کاملا نابود شدند. پس از انفجار، ژنرال لزلی گرووز مدیر طرح مانهاتان به معاون خود گفت: «جنگ به پایان رسید. یک یا دو بمب اتمی کار ژاپن را تمام خواهد کرد.»

 

پرزیدنت هاری ترومن که در کنفرانس پتسدام شرکت کرده بود، از موفقیت این انفجار مطلع شد و متعاقب آن به ژاپن اولتیماتوم داد. کمتر از دو ماه بعد، ایالات متحده دو بمب اتمی خود را به ترتیب در روزهای 6 و 9 اوت در هیروشیما و ناگازاکی منفجر کرد. نتایج دهشتناکی که این بمبها به جا گذاشتند تا آن زمان برای بشریت ناشناخته بود.

 

انفجار بمب با انفجار تصورات خوشبینانه اینشتین نسبت به دولتمردان ایالات متحده و بریتانیا مقارن بود. اینشتین که شاهد نادیده گرفتن درخواستهای دانشمندان در مورد عدم استفاده از بمب اتمی علیه ژاپن بود، عمیقا دریافت که اگر دانشمندان به دور و برکنار از فعالیت اجتماعی، تنها به کشفیات علمی خود دل خوش کنند، به ابزار خطرناک و بی اراده ای در دست سیاستمداران بی تقوا و بازیگر تبدیل خواهند شد. اینشتین از آن پس با همه شهرت جهانی، بیشترین تلاش خود را معطوف به استقرار یک دولت جهانی کرد. او توصیه می کرد که نمایندگان این دولت، مستقیما از طرف ملتها انتخاب شوند و امیدوار بود از طریق چنین سازمانی بتوان صلح و امنیت جهان را تامین کرد.

 

در عین حال وی از این امر غافل نبود که حاکمیت سرمایه در جهان سرمایه داری،‌کنترل اطلاعات و دخالت تعیین کننده در انتخابات، نهادها و سازمانهای اجتماعی را به گونه ای شکل می دهد تا سود بیشتری به دست آورد. و نیز به صور پیچیده ای، به طور مستقیم یا غیر مستقیم از آگاه شدن مردم برای استفاده از حقوق طبیعی شان جلوگیری می کند. در نتیجه فقر، فحشا و فساد را گسترش می دهد و با نهادینه کردن جهل، به فلج کردن وجدان و آگاهی افراد جامعه می پردازد.

 

اینشتین به جز استقرار نظام سوسیالیستی، راهی برای نجات انسان از فاجعه نظام سرمایه داری، که انسان را در تمام سطوح به ابزار بی اراده ای تبدیل می کند، نیافت. از این رو در سال 1939 در میان طوفانی از تهمت‌ها و حملاتی که به اتهام کمونیست بودن در ایالات متحده به وی نسبت داده شد، نظرات خود را شجاعانه درباره سوسیالیسم برای اولین شماره مانتلی ریویو نوشت. مقاله زیر ترجمه ای از این نوشته است.

ا شبیه‌سازی مهبانگ در فضایی بند‌انگشتی اجرا شده، نشان می‌دهد رؤیایی سفر در زمان در دنیای ما محقق نخواهد شد و باید به تماشای ماشین‌های زمان در آثار علمی‌تخیلی اکتفا کنیم.

به گزارش نشنال‌جئوگرافی، ایگور اسمالیانینو و یو- جو هانگ از دانشگاه مریلند، با استفاده از خواص متامتریال، دستگاهی ابداع کرده‌اند که نشان می‌دهد «پیکان زمان» تنها در یک جهت حرکت خواهد کرد و قادر نیست با بازگشت مجدد روی مسیر پیشین، اثر بروز وقایع و رخدادها را از میان ببرد.

متامتریال برای ایجاد فضای سه‌بعدی
دستگاه شبیه‌سازی که توسط محققان دانشگاه مریلند ساخته شده، با 20 میلی‌متر طول از قرار گرفتن رشته‌های طلا و پلاستیک به تناوب در کنار یکدیگر ایجاد شده و ساختاری دارد که می‌تواند جهت پرتوهای نور را منحرف کند.

ماده به کار گرفته‌شده در این دستگاه نوعی متامتریال است که در سال‌های اخیر انواع دیگر آن برای تولید شنل نامرئی یا ابرعدسی‌ها که می‌توان به وسیله آنها طول‌موج‌های کوتاه‌تر از طول‌موج مرئی را تماشا کرد، استفاده شده‌اند.

متخصصان اخترفیزیک نیز با استفاده از خواص این ماده به ایجاد سیاهچاله‌ مصنوعی و شبیه‌سازی جهان‌های موازی دست زده‌اند.
شیوه استفاده محققان دانشگاه مریلند از این ماده نیز جالب‌توجه است. به دلیل خاصیت منحصربه‌فرد متامتریال در انحراف نور، معادلاتی که عبور ذره در زمان را نشان می‌دهند، مشابه معادلاتی خواهند بود که حرکت فوتون‌ها و دیگر ذرات کوانتومی مانند پلاسمون‌ها -ذراتی که از ارتعاش الکترون‌های آزاد در محیط پلاسما شکل می‌گیرند- را توضیح می‌دهند.

اسمالیانینو می‌گوید: «در این نوع مواد، حرکت پلاسمون‌ها بسیارشبیه به حرکت ذرات در فضای مینکووسکی (چهاربعدی) خواهد بود. در نتیجه این ابزار مدل کوچکی از جهان 4بعدی را ایجاد خواهد کرد که حرکت افقی در سطح متامتریال معرف حرکت سه‌ بعد فضایی و حرکت عمودی مشابه حرکت بعد چهارم یعنی زمان خواهد بود».

جهان بی‌نظم‌تر از آن است که به زمان فرصت بازگشت بدهد
اسمالیانینو و هانگ، برای آزمون نهایی و شبیه‌سازی مهبانگ در متامتریال از پرتو لیزر سبز استفاده کردند. این پرتو با تحریک اتم‌های طلا باعث تولید پلاسمون‌ها شد و پلاسمون‌ها مانند آن‌چه در مهبانگ پیش‌بینی می‌شود، تنها از یک نقطه به اطراف منتشر شدند اما هر چه بیشتر از یکدیگر فاصله می‌گرفتند، بی‌نظمی در آنها واضح‌تر می‌شد.

مطابق قانون دوم ترمودینامیک، آنتروپی (بی‌نظمی) در سیستم‌های بسته با گذشت زمان افزایش می‌یابد و این دقیقا اتفاقی است که در این سیستم نیز رخ داده است.

اگر سفر در زمان در دنیای ما ممکن باشد، باید در این مدل پلاسمون‌ها بتوانند عینا مسیری را که پیش از این طی کرده‌اند، دوباره طی کنند. آنتروپی سیستم، عبور از مسیر پیشین را غیرممکن خواهد کرد و می‌دانیم که این آنتروپی با گذشت زمان باز هم در حال افزایش است.

نتیجه اینکه اگر این آزمایش بی‌نقص باشد، باید رؤیای سفر در گذشته و آینده را برای همیشه فراموش کنیم. اما این آزمایش مخالفانی هم دارد که استفاده از متاتریال و خواص آنرا چندان صحیح نمی‌دانند، به شبیه‌سازی‌های رایانه‌ای و نتایج حاصل از آن اعتماد بیشتری دارند یا از نظر آنها این آزمون بسیار پیش‌پا‌افتاده طراحی شده است.

آندریاس آلبریخت، کیهان‌شناس دانشگاه کالیفرنیا که یکی از این مخالفان است، ایده جالبی دارد، او می‌گوید: «سفر در زمان تنها به نقطه‌ای بستگی دارد که دارید روی آن زندگی می‌کنید. شاید این سفر در جهان ما غیرممکن باشد اما می‌توانید جهان دیگری را تصور کنید که آنتروپی آن مرتب در حال افزایش و کاهش است. در این جهان فنجان‌های شکسته به حالت اول‌شان برخواهند گشت، پیرها جوان می‌شوند و همه چیز باز هم طبیعی است. فکر نمی‌کنید بهتر باشد ما هم کمی ذهنیت‌مان در مورد گذشته، حال و آینده را تغییر بدهیم».سفر در زمان یک واقعیت؟

 

 

            

 

       یکی از جالبترین افکار بشر، ایده جابجایی در بعد زمان است.
 

 

البته اگر از یک بعد دیگر به قضیه نگاه کنیم همه ما مسافر زمان هستیم. همین الان که شما این را میخوانید، زمان در حول و حوش و به پیش میرود و آینده به حال و حال به گذشته تبدیل میشود. نشانه اش هم رشد موجودات است. ما بزرگ میشویم و میمیریم. پس زمان در جریان است.

آلبرت اینشتین با ارائه نظریه نسبیت خاص نشان داد که این کار از نظر تئوری شدنی است. بر طبق این نظریه اگه شیئی به سرعت نور نزدیک شود گذشت زمان برایش آهسته تر صورت میگیرد. بنابراین اگر بشود با سرعت بیش از سرعت نور حرکت کرد، زمان به عقب برگردد. مانع اصلی این است که اگر جسمی به سرعت نور نزدیک بشود جرم نسبی ان به بینهایت میل میکند لذا نمیشود شتابی بیش از سرعت نور پیدا کرد. اما شاید یه روز این مشکل هم حل شود. بر خلاف نویسنده ها و خیالپردازها که فکر میکنند سفر در زمان باید با یک ماشین انجام شور، دانشمندان بر این عقیده هستند که اینکار به کمک یک پدیده طبیعی صورت میگیرد. در این خصوص سه پدیده مد نظر است: سیاهچاله های دوار، کرم چاله ها و ریسمانهای کیهانی.

سیاهچاله ها: اگر یه ستاره چند برابر خورشید باشد و همه سوختش را بسوزاند، از انجا که یک نیروی جاذبه قوی دارد لذا جرم خودش در خودش فشرده میشود و یک حفره سیاه رنگ مثل یه قیف درست میکند که نیروی جاذبه فوق العاده زیادی دارد طوری که حتی نور هم نمیتواند از ان فرار کند

 

.    

 

 

 

      اما این حفره ها بر دو نوع هستد. یه نوعشان نمی چرخند لذا انتهای قیف یک نقطه است. در انجا هر جسمی که به حفره مکش شده باشه نابود میشود. اما یه نوع دیگر سیاهچاله نوعی است که در حال دوران است و برا همین ته قیف یه قاعده داره که به شکل حلقه اس. مثل یک قیف واقعی است که تهش باز است. همین نوع سیاهچاله است که میتواند سکوی پرتاب به آینده یا گذشته باشد. انتهای قیف به یک قیف دیگر به اسم سفیدچاله میرسد که درست عکس ان عمل میکند. یعنی هر جسمی را به شدت به بیرون پرتاب میکند. از همین جاست که میتوانیم پا به زمانها و جهان های دیگر بگذاریم.

 

        

 

 

 

        کرم چاله : یک سکوی دیگر گذر از زمان است که میتواند در عرض چند ساعت ما را چندین سال نوری جابجا کند. فرض کنید دو نفر دو طرف یک ملافه رو گرفته اند و میکشند. اگر یک توپ تنیس بر روی ملافه قرار دهیم یک انحنا در سطح ملافه به سمت توپ ایجاد میشود.

اگر یک تیله به روی این ملافه قرار دهیم به سمت چاله ای که ان توپ ایجاد کرده است میرود. این نظر اینشتین است که کرات آسمانی در فضا و زمان انحنا ایجاد میکنند؛ درست مثل همان توپ روی ملافه. حالا اگه فرض کنیم فضا به صورت یک لایه دوبعدی روی یه محور تا شده باشد و بین نیمه بالا و پایین ان خالی باشد و دو جرم هم اندازه در قسمت بالا و پایین مقابل هم قرار گیرد، آن وقت حفره ای که هر دو ایجاد میکنند میتواند به همدیگر رسیده و ایجاد یک تونل کند. مثل این که یک میانبر در زمان و مکان ایجاد شده باشد. به این تونل میگویند کرم چاله.

 


این امید است که یک کهکشانی که ظاهرا میلیونها سال نوری دور از ماست، از راه یک همچین تونلی بیش از چند هزار کیلومتر دور از ما نباشد. در اصل میشود گفت کرم چاله تونل ارتباطی بین یک سیاهچاله و یه سفیدچاله است و میتواند بین جهان های موازی ارتباط برقرار کند و در نتیجه به همان ترتیب میتواند ما را در زمان جابجا کند. آخرین راه سفر در زمان ریسمانهای کیهانی است. طبق این نظریه یک سری رشته هایی به ضخامت یه اتم در فضا وجود دارند که کل جهان را پوشش میدهند و تحت فشار خیلی زیادی هستند. اینها هم یه نیروی جاذبه خیلی قوی دارند که هر جسمی را سرعت میدهند و چون مرزهای فضا زمان را مغشوش میکند لذا میشود از انها برای گذر از زمان استفاده کرد.

تونل زمان : واقعیت یا خیال ؟

حالا اینها رو گفتیم ولی چند اشکال در این کار است. اول اینکه اصلا نفس تئوری سفر در زمان یک پارادوکس است. پارادوکس یا محال نما یعنی چیزی که نقض کننده(نقیض) خودش در درونش است. یک مثال :اگه خدا میتواند هر کاری را انجام دهد پس آیا میتواند سنگی درست کند که خودش هم نتواند تکانش دهد؟ این یک پارادکس است چون اگر بگوییم آری پس انوقت با اینکه خدا هرکاری را میتواند انجام دهد متناقض است و اگر بگوییم نه باز هم همان میشود یعنی خدا هر کاری را نمیتواند انجام دهد. یک مثال دیگر این است که اگر من در زمان به عقب برگردم , به تاریخی که هنوز بدنیا نیامده بودم پس چطور میتوانم انجا باشم. یا مثلا اگر برگردم و پدربزرگ خودم را بکشم پس من چطور بوجود اومده ام؟ یک راه حلی که برای این مشکل پیدا شده است، نظریه جهانهای موازی است. طبق این نظریه امکان دارد چندین جهان وجود داشته باشد که مشابه جهان ماست اما ترتیب وقایع در انها فرق میکند. پس وقتی به عقب برمیگردیم در یک جهان دیگر وجود داریم نه در جهانی کهدر ان هستیم. طبق این نظریه بینهایت جهان موازی وجود دارد و ما هر دستکاری که در گذشته انجام بدهیم یک جهان جدید پدید می اید        

 

نوشته شده در برچسب:سفر در زمان چگونه ممكن است,ساعت توسط سرزمين شيردال| |

به نام يكتاي هميشه پيروز

وافن‌اِس‌اِس‌ها (به آلمانی: Waffen SS:یعنی گروه مسلح) یکی از شاخه‌های نظامی آلماندر جنگ جهانی دوم بودند. گرچه از امکانات کمی بهره می‌بردند (بجز اس‌اس‌های هیتلری) اما با استفاده از همین امکانات کم وحشت را در دل دشمنان می‌انداختند. هم در دو جبههٔ شرق و غرب اروپا نام لشگرهای وافن اس‌اس وحشت در دل دشمنان می‌انداخت؛ یعنی به عبارت دیگر شوروی وهم متفقین غرب می‌دانستند یک وافن اس اس تا آخرین قطرهٔ خون خود از کشورش دفاع می‌کند؛ بدون اینکه ترسی از تجهیزات دشمن داشته باشد. به خاطر همین وافن اس اس‌ها در جنگ علاوه بر اینکه تأثیر گذار بودند؛معروف هم شده بودند. لشگرهای مختلف وافن اس اس از آغاز جنگ تا پایان جنگ، تقریباً در همهٔ جبهه‌ها حضور داشتند وعدهٔ زیادی از سربازان وافن اس اس جان خود را در همین جبهه‌ها از دست دادند.

رهبری این شاخه را هاینریش هیملر به عهده داشت                                              

در سال‌های پس پایان جنگ جهانی اول پس از شکل‌گیری جمهوری وایمار احزاب مختلفی سر کار آمدند هر حزببرای بیرون کردن دیگری از گروه‌های فشار استفاده می‌کرد و رهبران احزاب مختلف برای کنار زدن حزب مخالف خود از هیچ کاری کوتاهی نمی‌کردند. پس حزب‌ها نیاز به محافظان(بادی‌گارد) داشتند و بسته به نوع نام حزب‌ها اسم‌های گوناگونی داشتند. آدولف هیتلر نیز از این قاعده مستثنی نبود و حزب او نیاز به محافظان داشت. همین کار باعث شد به دستور شخص آدولف هیتلردر سال ۱۳۰۲ خورشیدی گروه Stabwache (تلفظ:اشتاب وَخِه) گارد صاحب منصبان برای محافظت از سران بلند پایه حزب ناسیونال سوسیالیست تشکیل شد.رهبری این گروه مثل همیشه به وفادارترین کسان به حزب به یوزف برختولد و یولیوس شرک واگذار شد تا کار محفاظت از افراد را به عهده گیرند. بعدها این گروه ۲۰۰ نفره نامی بس ترس آور برای دشمنان شد که به نام نیروهای وحشت آدولف هیتلر یاStossTrupp (تلفظ:اشتوس تروپ) خوانده می‌شد.

در سال ۱۳۰۲ که آدولف هیتلر به جرم کودتا به زندان افتاد؛ حزب ناسوینال سوسیالیست هم تعطیل گشت و گروه اس‌اس هم نیز منحل گشت. پس از آزادی آدولف هیتلر از زندان دستور تشکیل گروه محافظتی جدید به نام گروه محافظت با نشان Schutzstaffen (تلفظ:شوتز اشتافن) را داد که به اس‌اس معروف شد. گروهی که بعدها جایگاهی مهم در تاریخ آلمان یافت.

تا سال ۱۳۰۶ گروه اس‌اس زیر نظر مستقیم حزب قرار داشت؛ اما از آنجا که هیتلر قدرت شناخت، استعداد درونی، ذاتی و توانایی افراد را داشت بر آن شد هاینریش هیملر را به فرماندهی کل اس‌اس گماشت. هیلمر تصمیم گرفت از اس اس سازمانی بزرگ بسازد.

نیروهایی که هاینریش هیملر ویاران او برای اس‌اس استخدام می‌کردند گلچینی بودند از بهترین، نیرومندترین و وفادارترین جوانان آلمانی که هم از دید جسمی، روحی، ذهنی وعقیدتی برتر بودند.

حزب در کنار اس‌اس یک سازمان دیگر را داشت به نام اس‌آ SA که توسط ارنست روهمیکی از دوستان هیتلر اداره می‌شد. این گروه در سال ۱۹۳۲ دارای چهارصدهزار نفر عضو بود. ارنست روهم که تشنهٔ قدرت بود علیه دوست قدیمی خود یعنی آدولف هیتلر دست به تحرکاتی زد؛ همین امر باعث شد به هیملر وی را از میان برداشت و در شب ۹ تیرماه همان سال تمام سران بلند پایه اس آرا از میان برداشت. این شب به شب خنجرهای برهنه معروف شد. آمارهای آن شب تعداد کشته شدگان سران مخالف را ۸۴ نفر می‌گویند و تمام اموال آنها به جرم خیانت به کشور مصادره شد.در روزهای قدرت گیری اس‌اس، رهبر این گروه شروع به ایجاد لشگرهایی کردند که کار آنها بیشتر تشریفاتی بود تا جنبه نظامی داشته باشد. از جملهٔ این گروه‌ها می‌توان از لشگر محافظان شخصی هیتلر نام برد که در زمان آغار جنگ و نیاز به افراد نخبه، تبدیل به یک واحد موتوریزهبه نام اس‌اس آدولف هیتلر شد. این لشگر با اینکه زیر گروه اس‌اس بود، اما ساختار و سازهٔ کاملاً متفاوت داشت. افراد این گروه در حضور آدولف هیتلر سوگند یاد می‌کردند و زیر دستور او کار می‌کردند. دیگر گروه دیگر اس‌اس که اینگونه بود می‌توان به آراس‌دی یاد کرد، که توسط هاینریش هیملر به وجود آمده بود و انتخاب سربازهای آن از برترینهای اس‌اس و گشتاپو برگزیده شده بودند.

با آغاز سربازگیری اس‌اس، مدارس ویژه‌ایی برای همین کار در بادتولزت و براونشوایگ تشکیل گشت تا افسران سربازان آینده وافن اس‌اس را تربیت کنند.[نیازمند منبع] هیملر ستوان پاول هاوزر را به عنوان مسئول و ناظر این آموزشگاه‌ها گماشت. از اقدامات ستوان می‌توان به ایجاد دو هنگ جدید به نام ژرمانیا و دویچلند اشاره کرد که بعدها تبدیل به تیپ و بعد به لشگر زرهی رایش و لشگر وایکینگ گشت.

آموزشگاه‌ها بر آموزش اعتقادی تاکید زیادی داشتند و این آموزش‌ها تا به حدی بود که کارشناسان جنگ جهانی دوم این را یکی از علت‌های ضعف وافن اس‌اس برمی شمارند.

اما کارشناسان معتقد هستند اگر لشگرهای گوناگون وافن اس‌اس را آنگونه که ورماخت را تجهیز کرده بودند؛ تجهیز می‌کردند. صفحه جنگ گونهٔ دیگر ورق می‌خورد.

با قطعی شدن حمله به لهستان هنگ‌های فرعی به هم پیوستند تا لشکرهای جدیدی به وجود آورند. در سال ۱۳۱۹ خورشیدی طی توافقی بین ارتش آلمان و اس‌اس ؛ عنوان رسمی وافن اس‌اس رسما به این گروه‌ها و لشکرها اطلاق شد.وافن اس‌اس تقریباً در هر نبردی حضور داشتند. از حمله به لهستان تا نبرد پیش دستی بارباروسا، کورسک، فتح خارکف، هجوم به یونان، فتح کیف و حتی نبردهای تن به تن شهری استالینگراد و همچنین محافظت از مرزهای مناطق اشغالی. روزهای پایانی جنگ سربازان کوچک یعنی سربازان نوجوانی که عضو وافن اس‌اس شده بودند از شهرهای آلمان در برابر مهاجمان دفاع می‌کردند و مهم‌ترین حضور این سربازان کوچک را می‌توان به میدان جنگ برلین، مقر حضور هیتلر اشاره نمود که دو لشکر محافظان اس‌اس و لشکر جمجمه مقاومت بسیاری در مقابل حملهٔ ارتش‌های شوروی به برلین از خود نشان دادند. سربازان کوچک از داخل کانال‌های فاضل آب حرکت می‌کردند و پشت سر سربازان روسی و تانک‌های آنها در می‌آمدند و آنها را نابود می‌کردند (تانک‌های T-۳۴ روسی از پشت دارای زرهی ضعیف‌تر بود وبا یک پانزر فوست به راحتی از پای در می‌آمد). سربازان کوچک باعث شدند گرفتن برلین برای ژنرال ژوکف به مدت ۲ هفته به عقب بیفتد.

هیملر که دوست داشت وافن اس‌اس فقط برای آلمانی‌ها نباشد[نیازمند منبع] و یک لشکر چند ملیتی برای مبارزه با کمونیسم داشته باشد یا به گفته خودش : «سرتاسر اروپا را از قوم خدانشناس بلشویک پاک کند».[نیازمند منبع]از آنجا که هیتلر به این کار راضی نمی‌شد و به چند ملیتی بودن تعدادی چند از لشکرهای ورماخت راضی بود و هیچ تمایلی به چند ملیتی شدن وافن اس‌اس نداشت، [نیازمند منبع] سرانجا هیملر او را به انجام این کار قانع کرد.[نیازمند منبع] در سال ۱۳۱۹ خورشیدی این عمل تصویب گشت. لشکر چند ملیتی با نام لشگروایکینگ به وجود آمد و فرماندهی آنرا بر عهد سرتیپ فلیپس اشتاینر سپردند.[نیازمند منبع]

به زودی زود دواطلبانی از سراسر جهان به این لشگر پیوستند. این داوطلبان از کشورهایی چون هلند، فرانسه، دانمارک، اسپانیا، بلژیک، فنلاند، آذربایجان، ارمنستان، اوکراین، رومانی، یونان، هند و.... در بین این دواطلبان تعداد زیادی نیز از روسیه بودند واین به خاطر مبارزه با گروه‌های دوستار شوروی و کمونیسم بود که تعدادی از این سربازان به خاطر تسویه حساب شخصی دست به جنایات‌های مخفی زدند که به وافن اس اس هیچ رابطه‌ای نداشتاین سپاه بزرگ دارای یونیفرمی شبیه به نیروی ورماخت بود ولی دارای رنگ‌های گوناگون، سیاه پرکاربرد ترین رنگ بود و این هم به خاطر اینکه وحشت آور باشد. همچنین لشگر‌های مختلف از آرم‌های مخصوص به خود را مورد استفاده قرار می‌داند. برای فرق بین نیروی ورماخت و وافن اس اس اس، اس اسی‌ها از بازوبندی با نشان پرچم آلمان نازی استفاده می‌کردند والبته این بازوبند را به هر کسی نمی‌دادند. همچنین به اینان نیز چند مدال مخصوص به خود علاوه بر مدالهای شجاعت و فداکاری تعلق می‌گرفتمتاسفانه لشگرهای مختلف وافن اس اس را آنگونه که باید تجهیز نکردند و به آنها سلاح‌های درجهٔ پایین می‌داند و عموماً از سلاح‌های ساخت جمهوری چک، فنلاند وکشورهای دیگر می‌دادند. البته لشگر ژرمانیا(به معنی کشور آلمان) دارای سلاح‌های به روزدر زمان خود بود و همین باعث کارا بودن این لشگر می‌شد. گرچه لشگر‌های دیگر به تجهیز ژرمانیا نمی‌رسیدند ولی این از کارکرد آنها نکاست و در ادامه باید گفت هر چیز گنجایش خود را دارد بنابراین لشگر که خوب تجهیز نشود نمی‌توان از آن به اندازه یک لشگر تا دندان مسلح انتظار داشت

نوشته شده در برچسب:وافن اس اس ها,ساعت توسط سرزمين شيردال| |

به نام داناي توانا

انسان توانایی های بسیاری دارد، مغز او پیچیده است و بسیاری از توانایی های آن هنوز برای بشر واضح و روشن نیست. کارهای روزمره انسان برگرفته شده از مغز اوست، این کارها گاهی جنبه ظاهری و گاهی جنبه ماوراء الطبیعه دارد.از قرن گذشته تا کنون ابر قدرتها فعالیتهای زیادی در زمینه انرژی باطنی و قدرتهای زهنی و روانی انسان در جهت رسیدن به اهداف سیاسی و نظامی انجام داده اند این فعالیتها شامل جاسوسی با روشهای غیر معمول، اثر گذاری بر اجسام و افراد از راه دور و ساخت و بکارگیری سلاح های سایکوترونیک (روتن الکترونیکی) می باشد. با دسیابی به این توانایی می توان بدون درگیری مستقیم بر مغز رهبران دشمن مسلط شد و به راحتی هر دستوری را به آن ارسال کرد و یا این دستورات را به مغز افراد دشمن داده و کاری را که مطلوب است با آنها انجام داد، همچنین بدون حضور فیزیکی در جلسات سری دشمن از صحبت ها و نتایج آن با خبر شد و یا انرژی انفجار بمب های هسته ای را در هر نقطه دنیا به صورت آنی ارسال کرد.

از دیرباز تا کنون بشر علاقه وافری برای دستیابی به قدرتها و انرژی های ماوراء الطبیعه داشته است. غیب گویان با بدست آوردن اطلاعات از راه دور و پیش گویی آینده، جادوگران با احضار ارواح و طلسم کردن افراد و یا شکستن طلسم دیگران جزو اولین کسانی بودند که به روشهای علوم فرا روانی دست پیدا کردند. در اساطیر یونان باستان و حماسه ای "ایلیاد" کشتی های "آکایی ها" توسط "کالچاس" طالع بین به سمت تراوا هدایت می شدند. البته این افراد همیشه هم از قدرت خود با نیت شر استفاده نمی کنند بلکه در بسیاری از اوقات از این انرژی با نیت خیر به منظور درمان بیماریها و هیپنوتیزم افراد استفاده می گردند. خون آشامان هم در دوران خود با انجام کارهای ماوراء الطبیعه خود شر، وحشت و ترس را بر پیکره جامعه ها وارد نمودند.گفته می شود که آلمان نازی با شروع جنگ جهانی دوم و بهره گیری از تمامی علوم در جهت نظامی از پدیده های ماوراء الطبیعه یا PSI)) هم بهره جست. هیتلر می خواست با جمع کردن (مدیومها) در یک مرکز فرا روانی و تلفیق علم و جادو، جنگ را به به کنترل خود درآورند. انگیسی ها نیز با آگاه شدن از این موضوع سعی کردند که با امکانات موجود و از افراد ماوراء الطبیعه خود (مدیوم) برای پیدا کردن زیردریایی های آلمانی استفاده کنند.

پدیده ماوراءالطبیعه (PSI) شامل ادراک فرا حسی (FSP) و روان جنبشی (PK) است.در ادراک فراحواسی اطلاعات و اخبار از طریق راههای غیر قابل توضیح به دست می آید مانند تله پاتی (ارتباط ذهنی بین افراد)، غیب گویی (بدست آوردن اطلاعات از راه دور)، پیش گویی (آگاه شدن از وقایع و اتفاقات آینده).در روان جنبشی نیز عوامل غیرقابل توضیح بر ماده اثر می گذارد مانند حرکت اشیاء با نگاه کردن به آن توسط افراد مدیوم. تاکنون بسیاری از دانشمندان سعی بر این داشتند  تا به وجود مادی این قدرت ها پی ببرند که تحقیقات آنها نتیجه ای در بر نداشت زیرا که این پدیده وجود مادی ندارد.

پدیده ماوراء الطبیعه پس از جنگ جهانی دوم برای مقاصد سیاسی،نظامی،اطلاعاتی و ...توسط کشورهای ابر قدرت به کار گرفته شد.سازمان اطلاعاتی انگلیس نیز در بعضی از امور با همکاری افراد مدیوم ماموریت های خود را انجام می دهد.یکی از ماموران سابق سازمان اطلاعاتی جاسوسی آمریکا (CIA) به نام ویکتورمارچتی در یک اظهار نظر باورنکردنی چنین می گوید که پنکوفسکی یکی از برجسته ترین جاسوسان غربی در شوروی سابق بود،وی در سال 1962 شناسایی،دستگیر و اعدام شد. مارچتی میگوید پس از مرگ پنکوفسکی نیز از طریق یک مدیوم با احضار روح پنکوفسکی اطلاعات نظامی را از وی می گرفتند.

شوروی سابق نیز در زمینه سلاح های سایکوترونیک پیشتاز معرکه بود،زیردریایی یو اس اس ترشر (کوسه ماهی) در تاریخ 10 آوریل 1962 با 129 خدمه در اقیانوس اطلس به طرز عجیبی ارتباطش با بیرون قطع شده و نیروی دریایی آمریکا بعد از جستجو لاشه این زیردریایی را با 129 خدمه آن که کشته شده بودند پیدا کرد.بعدا منابع موثقی خبر دادند که این زیردریایی توسط یک سلاح سایکوترونیکی شوروی سابق و در حضور خروشچف هدف قرار گرفته است،سلاح فوق می تواند بمب اتمی را منفجر کند و انرژی آن را به فرابعد زمان و مکان فرستاده و در هر مکان از دنیا که مورد نظر است انرژی فوق را فرود آورده و آزاد نماید.در تاریخ 11 آوریل 1962 دقیقا یک روز پس از حادثه غرق شدن زیردریایی کوسه ماهی روسها دومین آزمایش سلاح سایکوترونیکی خود را باز هم در حضور خروشچف انجام دادند، در این آزمایش آنها با استفاده از سلاح فوق انرژی انفجار یک بمب اتمی را در محلی در کف اقیانوس اطلس و نزدیک مثلث برمودا منتقل کردند که آزمایش موفقیت آمیز و در آن نقطه قارچی از آب به ارتفاع یک مایل به هوا پرتاب شد.خروشچف از انجام آزمایشات فوق بسیار خوشنود و حتی گفته شده که کلید شلیک دو آزمایش را شخص خروشچف فشار داده است.خروشچف در ژانویه 1960 درباره این سلاح ها چنین می گوید: ابر اسلحه ای که فقط در اختیار دانشمندان شوروی است می تواند تمامی آثار حیاط را بر روی زمین نابود کند.حدود سال 1967 آمریکایی ها متوجه شدند که روسها سالانه حدود 500 میلیون دلار برای تحقیقات فرا روانی هزینه می کنند.آمریکایی ها نیز تلاش مضاعفی را برای دستیابی به این پدیده انجام دادند.موسسه تحقیقاتی (SRI) که در سانفرانسیسکو واقع شده و بیش از 2700 دانشمند برجسته (بسیاری از نخبگان و برندگان جایزه نوبل) مشغول به تحقیق در زمینه های علمی گوناگون است.در زمینه پدیده (PRI) نیز مشغول به تحقیق می باشند، رابرت گیتس رئیس سلبق (CIA) در تاریخ 28 نوامبر 1995 در شبکه تلویزیونی (ABC) گفت (CIA) از سال 1972 با صرف هزینه بالایی در مرکز تحقیقاتی (SRI) مشغول به تحقیقات در خصوص پدیده (PSI) است.

 

 

 

 

 

 

 

نوشته شده در برچسب:دانشمندان فرا بشري,ساعت توسط سرزمين شيردال| |

به نام خداوند آسمان و زمين

سـتـارگـان

فـاصـلـه سـتـارگان

 

«به فواصل ستارگان سوگند ياد می کنمــ سوگندی که وقتی فواصل را دانستيد سوگند بسيار بسيار بزرگی خواهد بود ــ که اين قرآن قرآنِ پرباری است».

(اگر «لا» بر سر فعل اُقـسِمُ برای نفی باشد شايد به اين خاطر باشد کـه ستارگان در آن جائی که ما آنها را می بينيم نيستند بلکه بر اثر کج شدن مسير نور تحت تأثير نيرویجاذبه، ما آنها را در جای ديگری می بينيم. و هـمينطور به اين خاطر که برخی از ستارگانی که آنها را می بينيم فعلاً وجود ندارند بلکه هزاران و ميليونها سال پيش مرده اند و ما فقط نور آنـهـا را می بينيم. ولی «لا» ظاهـرا حرف تأکيد است).

نکات آيات: 1ــ فواصل ميان ستارگان سرسام آور است. 2ــ روزی انسان فواصل ستارگان را اندازه خواهد گرفت و آنها را  خواهد دانست. 3ــ قرآن کتاب پرباری است.

1ــ فواصل ميان ستارگان سرسام آور است:

در زمان محمد انسان می دانسته که ستارگان خيلی از ما دورهستند. ولی اينکه فـاصله آنها بسيار بسيار زياد است (يعنی سرسام آور است) طبعاً کسی چيزی نمی دانسته است. (بسيار بسيار بزرگ بودن سوگند در آيه، بمعنی: بسيار بسيار دور بودن ستاره ها است).

ـــــ  فاصله خورشـيد تا نزديکترين ستاره تقـريباً 4 سال و 4 ماه نوری است. يعنی نور که 300000 کيلو متر در ثانيه ميرود، 4 سال و4 ماه طول ميکشد تا به آن ستاره برسد.

ـــــ سيروس کـه يکـی از نزديکترين ستاره ها به خورشيد است 8،7 سال نوری دور است. نوری کهما از آن می بينيم تقريباً 9 سال پيش آن ستاره را ترک کرده است.

مواقع نجوم بمعنی فاصله ستاره ها نسبت به همدیگر نیز هست. چنانکه در تصویر میبینیم ما آنها را نزدیک بهم می بینیم، در حالیکه اینطور نیستند. بلکه فاصله های سرسام آوری از هم دارند.

2ــ روزی انسان فواصل ستارگان را اندازه خواهد گرفت و آنها را  خواهد دانست:

فعلاً انسان  فواصل ستارگان رااندازه گيری می کند و آنها را می داند.

3ــ قرآن کتاب پرباری است:

تا اينجا بخشی از پرباری آنرا ديديم و در ادامه بيشتر خواهيم ديد.

 

شليک شدن يا شليک کردن ستاره

 

« وآسمان نزديک (نزديکترين آسمان) را با ستارگان آراسته نموديم وهمينطور آنها را شليکی به شيطانها قرار داديم».

نکات آيه:

1ـــ آسمانی که می بينيم آسمان نزديک به ما است:

در عـلـم نـجـوم زمان محمد سـتـارگـانی کـه بـا چـشـم ديـده می شدند نهايت مرز هستی بودند. در حاليکه قرآن ستارگانی که می بينيم را در آسمان نزديک به ما قرار می دهد. و اين به معنیاست که هـسـتی خـيلی فـراتـر از آنچه کـه ما آنـرا با چشم می بينيم هست. و اين نيز چيزی است که امروزه در عصر تـلـسکـوپ درستی آن به اثبات رسيده است.

2ـــ ستارگان به شيطانها شليک می شوند:

در رابـطـه با شيطانهای مورد نظر آيه ما فعلاً چيزی نمی دانيم ولی دررابطه با اينکه آيـه می گويد: ستارگان  شليک می شوند" درست است. انسان فعلاً با تلسکوپ عکسهائی از ستارگان گرفـته که: منفجر و شليک می شوند، يا در بخشی از آنها انفجاری رخ می دهد و توده های گاز و مواد مذاب ديگر از آنها شليک می شوند.

سال 1987 ستاره شناسان انفجار يک ستاره در يکی از کهکشانها را مشاهده کردند (تصوير). اين ستاره  170000سال پيش منفجر شده. تصويری کهمی بينيم نيز مربوط به وضعيت آن در چند سال پس از انفجار آن است.

 

سقوط ستاره در چاله

 

« سوگند به ستاره وقتيکه از بالا به گودال فرو می افتد (يا فرو می ريزد)». 

«هَوی» فعل گذشته از مصدر هُوِیّ است. «هُویّ»: بمعنی:فرو افتادن يا فرو ريختن از بالای زمين يا از روی زمين به درون زمين است. يعنی افتادن به درون گودال و چاله و چاه و غيره. («خُرُور» بمعنی: فرو افتادن با سر يا پيشانی است ـ «حَطّ» بمعنی: فرود آمدن يا فرود آوردن يا فرو نهادن است (مانند فرود آمدن هواپيما و پرنده) ـ «هُبُوط» بمعنی: دچار اشکال و ايراد شدن و از بالا به زمين فرو افتادن يا سرنگون شدن است. برخی اشتباهاً از اين واژه برای فرود آمدن هواپيما استفاده می کنند. برای بيان فرود آمدن هواپيما ميايست از جمله از واژه حَطّ استفاده شود) ـ « سقوط» بمعنی: فرو افتادن چيز بدرد نخور يا چيزِ بحال خود رها و ول  می شود است. مانند: سرنگون شدن يک رژيم بدرد نخور يا ميوه خراب شده ـ نزول بمعنی: پائين آمدن است ـ و اِنهيار بمعنی: فرو ريختن ناشی از پوکی است).

نکته آيه "فرو افتادن يا فرو ريختن ستاره در چاله" است:

وقـتی ستاره ای خيلی بزرگ باشد، (بيش از 100000 برابر زمين باشد) نيروی جاذبهو فـشار در ستاره نوترونی آنقـدر زياد می شود که نـوترونها تحت فـشـار خرد می شوند و ماده در هم می شود و به چاله تبديل می شوند. (نوترون ذره بدون بار الکتريکی است که جرم آن تقريباً مساوی پروتون است و در کليه هـسته های اتمی بجز هسته هيدروژن وجود دارد).

چاله ها چنان نيروی جاذبه قـوی دارند که حتی نور نـيـز نمی تواند آنهـا را ترک کند. به اين خاطر ديده نمی شوند و چاله سـياه ناميده شده اند، (آدم می تواند آنها راهنگامی که گاز مارپيچ (به شکل تصوير) به درون آنها سقوط می کند آنها را ببيند. چون گاز هنگامی که داغ می شود تشعشعات پردرخشش زيادی از خود ايجاد می کند). اين چاله ها ستارگان اطراف را به طرف خود می مکند یا می بلعند و در خود فـرو می برند. و به اين شکل به تعبير قـرآن ستاره در چاله سقوط می کند.

(علت اينکه قرآن «مکيده شدن یا بلعیده شدن ستاره توسـط چاله سـياه» را «فرو افتادن ستاره در گودال» تعبير کرده اين است که سمت فرو افتادن (يعنی سمت پائين) سمت کشش نيروی جاذبه است، و سمتی که ستاره توسط نيرویِ جاذبه چاله سياه کشيده می شود نيز همان سمت پائين می شود. به اين دليل «مکيده شدن ستاره» توسط چاله سياه را «فرو افتادن يا فرو ريختن ستاره  در چاله» ناميدهاست).

 

مخفی های پاک کننده فضا

 

«سوگند یاد می کنم به آنکه در هم شکسته و پنهان می شود ـــ آنکه سطح را پاک میکند».

«خُنُوس» بمعنی: پنهان شدن (ناپديد شدن) ناشی از خواری يا شکست يا در هم شکستن يا احساس کوچکی در برابر کسی است.(«اِختفاء» بمعنی: پنهان شدن بمعنی ناشناخته بودن جای چيزی است ـ «غَيب» بمعنی: پنهان شدن از دسترس ديدِ چشم ـ «غُرُوب» بمعنی: پنهان شدن از ديد در دوردست است ـ « تواری (توارا)» بمعنی: پنهان شدن ناشی از شرم نمودن است ـ و «اُفُول» بمعنی: آغاز به پنهان شدن نمودن است).

«کَنس»: بمعنی رُفتن و جارو نمودن است، و کُنَّس بمعنی چيزی است زياد می روبد و جارو می کند.

 

«خُنّس» چيزی است که درهم شکسته و پنهان می شود. و آنچه در هم شکسته و پنهان می شود و پيرامون خود راجارو میکند (می مکد) ستاره هائی هستند که در هم شکسته ميشوند و به سياه چاله تبديل می شوند و پيش از اين نيز به آنها پرداختيم. این چاله ها با بلعیدن یا مکیدن هر آنچه از نزدیکیهای آنها رد بشود (چنانکه در آيه مطرح شده) با جارو نمودن آنها، سطح فضا را پاک می کنند.

(در زبان علمی هم پاک کننده نامیده میشوند.  Super giant vacuum cleanes )

 

ستارگان نیز تابع قانون هستند

 

«همینطور ستارگان نیز به فرمان او تابع قوانین هستند».

در زمان پيامبر کسی نمی دانست که ستارگان نیز تابع قوانین طبیعت هستند.ستارگان نیزمدار دارند، نیروی جاذبه دارند، متولد می شوند و می میرند. و این از علوم عصر ما است.

 

صدای تک تک ستاره

 

« سوگند به فضا و به آنچه تک تک می کند ـــ چه می دانی آنچه تک تک می کند چیست؟ ــــ آن ستاره پر درخشش است».

انسان به کمک رادیو تلسکوپ می تواند صدای منقطع: بیب.. بیب.. و تک.. تک.. بشوند که صدای امواج آمده از ستارگان هستند. صدای تک.. تک.. مربوط به ستاره های پر درخشش یا در مرحله پر درخشش است یعنی همان چیزیکه قرآن گفته است.

در بخش قیامت نیز در رابطه با ستارگان مطلب هست

ستاره

اختر، نجم

Star

ستاره ها اجرامی هستند که بر اثر واکنش همجوشی هسته ای از خود نور و انرژی تولید می کنند، به نظر می رسددر مکانی تاریک ،چشم غیر مسلح بتواند میلیونها ستاره را ببیند در حالیکه تعداد آنها برای هر بیننده حداکثر می تواند به ۳۰۰۰ ستاره (حداکثر قدر ۵/۶)برسد.در میان میلیاردها ستاره (تمام ستاره های آسمان که با چشم غیر مسلح قابل مشاهده هستندمتعلق به کهکشان راه شیری هستند)تنها حدود ۶۰۰۰ ستاره در کل آسمان با چشم غیر مسلح قابل مشاهده است.ستاره ها در جزایر کیهانی که همان کهکشانها هستند زندگی می کنند.

بر اساس جرم و درخشندگی ستاره ها ممکن است در رده غولها ، ابرغولها   ،کوتوله های سرخ یا سفید ویا در رده ستاره های متوسط (ستاره های رشته اصلی)قرار گیرند.

وقتی زندگی ستاره ای با جرم متوسط به پایان می رسد،هسته مرکزی این ستاره تبدیل به کوتوله سفید شده که فقط به علت فشردگی و گرمای بالا نور تولید میکند و واکنش همجوشی در آن صورت نمی گیرد.اگر جرم ستاره در هنگام مرگ بیشتر از چند برابر جرم خورشید باشد  به ستاره نوترونی  واگر خیلی بیشتر باشد به یک سیاهچاله تبدیل میشود.

اجرامی که از ابتدا به اندازه کافی جرم نداشته اند که تبدیل به ستاره شوند(کمتر از ۰۸/۰ برابر جرم خورشید) کوتوله های قهوه ای نام میگیرند.نزدیک ترین ستاره به ما خورشید؛نزدیکترین ستاره بعدی ستاره پروکسیما قنطورسی و نورانی ترین ستاره آسمان شعرای یمانیاست.مشخصات ستارگان در جداولی به نام فهرستهای ستاره شناسی چاپ می شود.

این مشخصات شامل قدر  قدر مطلق درخشندگی رده طیفی جرم میل و بعد - حرکت نسبی ، اختلاف منظر -نمار رنگ و ویژگیهای دیگری می باشد .تعدادی از این پارامترها را در فهرستهای ستاره ای مانند فهرست تیکو و یا فهرست ابرخس مشاهده نمود.
تقسیم بندی اصلی ستارگان بر اساس
نمودار  هرتسپرونگ-راسل صورت می گیرد.به کمک این نمودار می توانید با نحوه تکامل ستاره ها نیز آشنا شوید.تعداد ستاره های عالم در حدود ۳۰ میلیارد میلیارد تخمین زده شده است.

ستارگان آنقدر دور هستند که طول عمر انسان برای مشاهده حرکات آنها نسبت به یکدیگر با چشم کافی نیست.چنین به نظر می آید که آنها در گنبد آسمان(کره سماوی)محکم میخ شده اند یا ثابتند وبه این خاطر بر خلاف سیاره ها که متحرکند ثوابت نامیده می شوند.وضعیت آنها در آسمان نسبت به یکدیگر همواره شکلها وانگاره های ثابتی را می سازند که به آنها صورتهای فلکی گفته می شود.

این صورتهای فلکی در زمان ایرانیان  مصریان باستان بابلی ها ویونانیان ودیگر اقوام نیز همانگونه به نظر می آمدند که امروزه دیده می شوند.پیشینیان ما هزاران سال پیش آنها رابا دقت نظاره می کردند ونام خدایان قهرمانان وجانوران را به آنها می دادند.بسیاری از صورتهای فلکی از قبیل عقرب یا اسدخود گویای آن هستند که چراچنین نام گرفته اند ولی در برخی دیگر به زحمت می توان رابطه ای میان شکل ونام آنها یافت.امروزه ۸۸ صورت فلکی را می شناسیم.شماری از آنها حتی ۵۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح در کنار رودهای دجله وفرات شناخته شده بودند تعدادی هم در دوران یونان باستان به آنها اضافه شدند.قدیمی ترین وتاحدودی کامل ترین شرح وتوصیف گنبد ستارگان که در اختیار ماست به حدود ۲۰۰۰ سال قبل از میلاد بر می گردد در آن زمان ۴۳ صورت شناخته شده بودند.

نام اغلب ستارگان ریشه عربی(زبان علمی رایج میان ایرانیان واعراب) دارد لیکن ستارگانی با نامهای یونانی ولاتین(یونانی قدیم ) نیز وجود دارند .برای نمونه به صورت فلکی جبار توجه نمایید.ستاره شانه چپ آن یدالجوزا یا ابط الجوزا عربی بوده (به معنای شانه جبار)-

ستاره شانه راست بلاتریکس نام دارد که از زبان لاتین آمده وبه معنای جنگجوی زن است البته دارای اسم عربی هم می باشد (ناجذ) .نورانی ترین ستاره آسمان هم در صورت فلکی سگ بزرگ قرار دارد ونام آن شعرای یمانی یا ستاره سیریوس می باشد که دارای ریشه یونانی است به معنای تابان.

فقط ستارگان پرنور آسمان نام مخصوص به خود دارند.علاوه بر روش خاص نامگذاری روش جامعتر دیگری هم برای نامگذاری وجود دارد. در این روش که روش نامگذاری بایری هم شناخته میشود از حروف الفبای یونانی استفاده می کنندبه این ترتیب که نورانی ترین ستاره یک صورت فلکی را با نخستین حرف یعنی آلفا ،دومین ستاه پرنور را با حرف دوم یعنی بتا ،سومین ستاره با نام گاما چهارمین با نام دلتا ،پنجمین با نام اپسیلون ،ششمین با نام زتا الی آخر  نامگذاری می کنند.

برای مثال ستاره شعرای یمانی در صورت فلکی سگ بزرگ دارای نام آلفای سگ بزرگ هم می باشد. دومین ستاره این صورت فلکی هم بانام مورزیم (Murzim ) وبتای سگ بزرگ شناخته می شود....الی بقیه ستاره های اینصورت فلکی.

در معدودی از صورتهای فلکی به دلایل تاریخی نورانی ترین ستاره با پیشوند آلفا مشخص نمی شود برای مثال نورانی ترین ستاره جبار یعنی ستاره رجل جبار (به معنای پای شکارچی )با حرف بتا شناخته می شود.

 بدیهی است که هر صورت فلکی تعداد ستاره های خیلی بیشتری از تعداد حروف الفبا دارد این گونه ستاره های کم سو با اعدای مانند ۳۷ یا هر عدد دیگر مشخص می شوند.برای مثال ستاره ۴۶ دب اکبری 

 

                                   آسمان ستارگان در طول سال

 

ستارگان زمستانی

اگر در آغاز ماه ژانویه ( یازدهم دی ماه ) حدود ساعت 22 در جهت جنوب شرقی به آسمان بنگریم ، در آنجا تمام شکوه و عظمت صورتهای فلکی زمستانی را خواهیم دید .

صورتهای فلکی جبار و دو صورت فلکی از مجموعه صورتهای منطقة البروج یعنی ثور و جوزا جزو آنها هستند . ستاره ی " عیوق " ( capella ) در صورت ممسک الاعنه ( یا ارابه ران ) ، " الدبران " در " ثور " ، " رجل الجبار " ( rigel ) در جبار " شعرای یمانی " در کلب اکبر ، " شعرای شامی " ( procyon) در کلب اصغر و ستارگان دو قلوی " کاستور " و " پولوکس " شش گوشه ای موسوم به شش گوشه زمستانی را تشکیل می دهند . در غرب آسمان ، صورتهای فلکی پاییزی امراة المسلسله و فرس اعظم را در حال غروب می بینید ، در شرق صورتهای فلکی اسد به عنوان پیشاهنگ صورتهای فلکی بهاری خود نمایی می کند . در شمال شرق آسمان دب اکبر با هفت ستاره درخشان خود به آسانی قابل شناسایی است .

 

نورانی ترین تمام ثوابت ، یعنی ستاره شعرای یمانی در صورت فلکی کلب اکبر ، برای مصریان اهمیت ویژه ای داشت . هر گاه این ستاره ، پس از یک دوره طولانی غیبت و نامرئی بودن ، دوباره در آسمان بامدادان ظاهر می شد ، طغیان بارور کننده رود نیل که برای این قوم متمدن باستان ارزش حیاتی داشت ، اتفاق می افتاد . ما امروزه می دانیم که ستاره نورانی شعرای یمانی تقریبا بیست بار نورانی تر از خورشید  منظومه شمسی می درخشد . ستاره یدالجوزا ،  غول قرمز ، و ستاره رجل الجوزا ، حتی بین ده تا شصت هزار برابر خورشید نور دارند .

 

ستارگان بهاری

اگر در آغاز آوریل ( 12 فروردین ماه ) در جهت شمال به طور عمودی به بالا نگاه کنیم ، در بلندترین نقطه آسمان مشهورترین صورت فلکی ، یعنی دب اکبر را می بینیم . در زیر دب اکبر ، صورت فلکی اسد در بلندای افق جنوبی قرار دارد . صورت فلکی اسد در بلندای افق قرار دارد . صورت فلکی مارآبی در جنوب و جنوب شرقی به طور کامل قابل رویت است . صورت فلکی سنبله در جنوب شرقی به صورت فلکی اسد متصل می شود و در کنار این دو صورت فلکی منطقة البروج ، به راحتی می توان صورتهای فلکی غراب و باطیه را پیدا کرد . در پی دب اکبر در شرق عوا ( زورق ) یا نگهبان خرس می آید . همچنین اکلیل شمالی دایره شکل و صورت فلکی جاثی ( هرکول ) نیز در شرق طلوع کرده اند .

در غرب صورتهای فلکی شکوهمند زمستانی ، که اکنون بزودی خورشید از میان آنها می گذرد و آنها را در نور خود غیر قابل دیدن می کند ، در حال خداحافظی اند . ولی حداقل صورتهای فلکی ارابه ران  و جوزا ( دو پیکر ) باز هم به خوبی قابل مشاهده اند .

در شمال ، حرف دبلیوی ( W ) آسمان یعنی صورت فلکی ذات الکرسی قابل شناسایی است . ستاره قطبی در صورت فلکی دب اصغر که از نظر ما در وضعیت خود ثابت است و به زحمت حرکت دارد ، در چنبره تنین ( اژدها ) قرار گرفته است و تنین خود نیز مانند صورت فلکی دب اکبر جزو صورتهای فلکی حول قطبی به شمار می آید ، به عبارت دیگر در تمام طول سال در آسمان ستارگان شمالی قابل رویت است .

 

 

ستارگان تابستانی

 

در اواخر ژوئن ، اوایل ژوئیه ( حدود پنجم تا پانزدهم تیر ماه ) باید تا ساعت 10 یا 11 شب به وقت تابستانی  انتظار کشید ، تا بتوان مهمترین صورتهای فلکی را پیدا کرد . در ژرفای جنوب آسمان در این زمان می توان به سادگی قسمت بالایی صورت فلکی عقرب را با ستاره نورانی قلب العقرب ( آنتارس ) تشخیص داد .

بر فراز آن صورتهای فلکی حیه ، مارگیر ، و جاثی قرار دارند . در غرب صورت فلکی اسد در حال غروب است و صورت فلکی سنبله در پی آن است . در ارتفاع بالا و بر فراز افق غربی دب اکبر قابل شناسایی است ، در ارتفاع بالا و بر فراز افق غربی دب اکبر قابل شناسایی است ، در جنوب غربی صورتهای فلکی عوا و اکلیل شمالی قرار دارند . در شرق صورتهای فلکی شلیاق و دجاجه ، عقاب و دلفین را که از جمله صورتهای فلکی شاخص تابستانی اند ، می یابید . در شمال ، صورت فلکی ذات الکرسی ( کاسیوپیا ) به ژرفترین وضعیت خود رسیده است.

 

ستارگان پاییزی

 

اگر در آغاز ماه اکتبر ( حدود 9 و 10 مهرماه ) حدود ساعت 22 به آسمان بنگریم ، در افق جنوبی صورتهای فلکی دلو و حوت جنوبی را می یابیم . همچنین صورت فلکی دلفین در جنوب غربی و صورتهای فلکی حوت و قیطس در شرق ، آب و اقیانوس را برای انسان تداعی می کنند . در جنوب غربی مثلث تابستانی با ستاره نسر واقع در صورت فلکی شلیاق ، ذنب الدجابه در صورا فلکی دجاجه و ستاره نسر طایر در صورت فلکی عقاب به راحتی قابل تشخیص است . در غرب ، صورت فلکی جاثی ( هرکول ) غروب می کند . به هر حال معروفترین و زیباترین صورتهای فلکی پاییزی ، امراة المسلسله ، فرس اعظم ، بر ساوش و ذات الکرسی نام دارند . آنها را می توان در جنوب و در شرق افق آسمان یافت .

در شمال شرقی نخستین صورتهای فلکی زمستانی یعنی " ارابه ران " یا " ممسک الاعنه " در آسمان خودنمایی می کند . صورت فلکی ثور نیز با گروه ستارگان خوشه پروین ( هفت خواهران ) تازه طلوع کرده است .

بالای افق شمالی دب اکبر ، آن هم به طریق " صحیح " قرار گرفته است . یعنی خرس بر پاهایش ایستاده و یا ارابه بر چرخهایش قرار دارد . کهکشان راه شیری هم ، که تقریبا" با خط الراس آسمان ، یعنی بلندترین نقطه آسمان مماس است ، مانند همیشه به خوبی دیده می شود .

 

ستاره ای شبه خورشیدی با فوران هایی در ۷۵۰ سال نوری از زمین یافت شده است که گلوله هایی از آب را به فضای میان ستاره ای پرتاب می کند.

 

به گزارش سرویس علمی ایسنا، یافته جدید نشان می دهد این امکان وجود دارد که پروتو ستاره ها، جهان را آب پاشی کنند. اگر این فواره ها را همانند شیلنگ های بزرگ و قطرات آب را مانند گلوله تجسم کنیم، میزان گلوله های آبی که پرتاب می شود صد میلیون برابر جریان آبی است که هر ثانیه در رود آمازون جریان دارد.

 

کریستنسن، محقق اصلی طرح می گوید: در اینجا از سرعتی صحبت می شود که به ۲۰۰ هزار کیلومتر در ساعت می رسد و حدود ۸۰ بار سریع تر از گلوله اسلحه پرتاب می شود.

 

با استفاده از ابزارهای مادون قرمز رصدخانه فضایی هرسچل، محققان قادر هستند که در میان ابرها جست وجو و نشانه هایی را از اتم های اکسیژن و هیدروژن شناسایی کنند که دور ستاره حرکت می کنند.

 

این تیم تحقیقاتی بعد از شناسایی این اتم ها نتیجه گرفت که آب در قسمتی از ستاره شکل می گیرد که دمای کمتر از هزار درجه سلسیوس دارد.

 

زمانی که گازهای داغ به بیشتر مواد سرد پیرامون ضربه زدند از سرعت شان کم می شود و شوکی به وجود می آورد. این شوک باعث می شود گازها سریعا سرد و غلیظ شوند و به شکل آب درآیند.

 

کریستنسن گفت: ما در آغاز راه هستیم تا متوجه شویم که ستاره های شبه خورشید زمانی که جوان هستند همگی دستخوش مرحله پرجنب و جوشی می شوند در این مرحله از طول حیاتشان است که موادی را به سرعت بالا از خود فوران می کنند؛ اکنون می دانیم قسمتی از این مواد، آب است.

 

این مطالعه نشان می دهد از آنجایی که عناصر اکسیژن و هیدروژن از عناصر کلیدی صفحات غبارآلودی هستند که ستاره را شکل می دهند، چنین آب پاش های پروتوستاره به رشد ستاره های بیشتر کمک می کنند.

 

نوشته شده در برچسب:ستارگان,ساعت توسط سرزمين شيردال| |

به نام خداي يگانه و پيروز

پلوتون

 

 

پلوتون یک سیاره کوتوله است و در فاصله بسیار دوری از خورشید قرار دارد. این سیاره کوتوله  بخشی از مدار خود را که کمربند کوییپر (Kuiper) نام دارد، در اختیار مجموعه ای از اجرام یخی شبیه به خود گذاشته است. از زمان کشف این جرم در سال 1930، مردم  دوست داشتند که آنرا سیاره نهم منظومه شمسی بنامند. با این حال به دلیل ابعاد کوچک و مدار عجیبش، بسیاری از دانشمندان، هم گروهی پلوتون با سیاراتی مانند زمین و مشتری را زیر سوال بردند. در سال 2006، این مناظره، انجمن ستاره شناسی بین المللی (مرجع نامگذاری اجرام آسمانی) را بر آن داشت که بطور رسمی پلوتون را در گروه سیارات کوتوله معرفی کنند. این سیاره از زمین بدون تلسکوپ دیده نمی شود.

فاصله پلوتون از خورشید تقریبا 39 واحد نجومی است. میانگین فاصله آن از خورشید 5.869.660.000 کیلومتر می باشد. پلوتون در مداری بیضی شکل به دور خورشید در حرکت است. در قسمتهایی از این مدار فاصله پلوتون تا خورشید از فاصله نپتون تا خورشید کمتر است. این سیاره به مدت 20 سال زمینی در داخل مدار نپتون می ماند. این پدیده هر 248 سال زمینی یکبار روی می دهد. این زمان معادل یکسال پلوتویی است. آخرین باری که پلوتون به داخل مدار نپتون وارد شد، 23 ژانویه 1979 تا 11 فوریه 1999 بود. پلوتون علاوه بر گردش به دور خورشید، دور خودش نیز (حول محور عمودی فرضی) می چرخد. یکبار گردش سیاره کوتوله به دور خود حدود 6 روز زمینی طول می کشد.

ستاره شناسان به دلیل دور بودن این سیاره کوتوله از زمین، هنوز اطلاعات زیادی درباره آن به دست نیاورده اند. قطر آن 2300 کیلومتر یعنی کمتر از یک پنجم قطر کره زمین تخمین زده می شود. سطح این سیاره کوتوله از سردترین مناطق موجود در منظومه شمسی و احتمالا حدود 225- درجه سانتیگراد است.بیشتر پلوتو قهوه ای رنگ است. به نظر می رسد که این سیاره عمدتا" ازمتان یخ زده تشکیل شده  و جوی از متان دارد. به خاطر چگالی کم آن ستاره شناسان فکر می کنند که جنس بیشتر پلوتون از یخ است. دانشمندان تردید دارند که نوعی از حیات در این سیاره کوتوله وجود داشته باشد.

در سال 1905، پرسیوال لاول (Percival Lowell)، ستاره شناس آمریکایی نیروی گرانشی را کشف کرد که بر دو سیاره نپتون و اورانوس تاثیر می گذاشت. در سال 1915، او مکان سیاره پنهان را پیش بینی کرده و جستجوی خود برای یافتن آنرا در رصد خانه آریزونا آغاز نمود. او از یک تلسکوپ برای رصد قسمتهایی از آسمان که او وجود سیاره جدید را در آن نواحی پیش بینی کرده بود، سود برد. متاسفانه پرسیوال در سال 1916 و قبل از کشف سیاره فوت کرد. 13 سال بعد یعنی در سال 1929، کلاید تومبا (Clyde W. Tombaugh)، یکی از دستیاران لاول در رصدخانه، از پیش بینی های او استفاده کرده و با استفاده از تلسکوپ قدرتمندتری به مشاهده نواحی خاص در آسمان پرداخت. سرانجام در سال 1930، تومبا سه عکس از این سیاره(که اکنون سیاره کوتوله نامیده می شود) تهیه کرد. سیاره ای جدید که به یاد خدای مرگ رومیان باستان، پلوتون نامیده شد. البته دو حرف اول پرسیوال لاول نیز به افتخار وی آغازگر نام سیاره پلوتون می باشند. در سال 1978، ستاره شناسان رصدخانه نوال (Naval) در آریزونا موفق به کشف قمر پلوتون یعنی کارون (Charon) شدند. قطر این قمر 1210 کیلومتر است.

در سال 1969، ستاره شناسان نخستین تصاویر دقیق از سطح پلوتون را منتشر کردند. این تصاویر که توسط تلسکوپ فضایی هابل تهیه شده بود، 12 منطقه تیره و روشن را در سطح پلوتون نشان می داد. مناطق روشن، که شامل کلاهک ها قطبی هستند، احتمالا نیتروژن یخ زده می باشند. مناطق تیره نیز به طور حتم متان منجمد است که به دلیل پرتوهای فرابنفش خورشیدی دچار تغییرات شیمیایی شده است.

در سال 2005، یک گروه از ستاره شناسان که به بررسی تصاویر هابل می پرداختند، دو قمر ناشناخته پلوتون را کشف کردند. این اقمار که بعدها هایدرا (Hydra) و نیکس (Nix) نامیده شدند، قطری حدود 160کیلومتر دارند و در خارج از مدار کارون قرار گرفته اند.

در سال 2006، ناسا سفینه افقهای جدید (New Horizons) را با هدف رسیدن به پلوتون به فضا ارسال نمود.

 

نوشته شده در برچسب:پولوتون,ساعت توسط سرزمين شيردال| |

به نام خداوند جان و خرد

شهاب سنگ

 

Meteorite

شهاب سنگها تکه هایی (عموما"سرگردان )جدا شده از سیارکها،ماه،مریخ وحتی شاید دنباله داران با وزنهای بین چند گرم تا چندین تن هستند که از فضا به زمین می افتند . این اجرام تا زمانی که در فضا سرگردان باشند شهاب واره نامیده شده و وقتی که یکی از آنها به جو زمین برخورد می کند معمولا" در ارتفاع های بین 120 تا 90 کیلومتری سطح زمین درخشش مختصری یا ردی درخشان زود گذز  ایجاد می کند که شخانه یا شهاب نام می گیرد. شهاب سنگهای بسیار بزرگ که سیارکهایی کوچکند هنگام برخورد با زمین منفجر می شوند وحفره هایی به نام دهانه های برخوردی پدید می آورند.سقوط آنها ممکن است با ظهور آتشگوی وسپس موج انفجار همراه باشد.به ندرت نیز برخورد آنها چنان انفجار آمیز است که سیر تاریخ زمین را دگرگون می سازد.در سالهای اخیر شهابسنگها ودهانه های  برخوردی به سبب کشف غرابت ایریدیومی موجود در میان رسوبات مرزی کرتاسه- ترشیاری در کانون توجهات قرار گرفته اند.احتمالا" ۶۵ میلیون سال پیش یک شهابسنگ بزرگ (یا هسته یک دنباله دار)در محلی که اکنون شبه جزیره یوکاتان نامیده می شود با سطح زمین برخورد کرد ودهانه بزرگی به قطر ۱۸۰ کیلومتر پدید آورد.

برخی شهابسنگها شبیه سنگهای آتشفشانی زمین هستند.برخی دیگر شبیه آلیاژ آهن - نیکلی هستند که طبق باورهای امروزین هسته زمین را می سازند با این وجود بسیاری دیگر به هیچ چیز زمینی شباهت ندارند وممکن است بازمانده ماده اولیه ای باشند که منظوه شمسی از آن پدید آمد.بررسی این شهابسنگهای آغازین در آزمایشگاه ،دانشمندان را قادر می سازد تا با بخشی از غبار اختری که منظومه شمسی از جمله خورشید،زمین وحتی خود آدمی از آن پدید آمد کارکنند.این اجرام نمونه ای از بخش های دست نایافتنی منظومه شمسی هستند که احتمالا" هیچگاه هدف بازدید فضانوردان نخواهند بود زیرا هزینه چنین سفرهای اکتشافی بسیار گزاف است.

شهابسنگها را معمولا" به نام  محلی که هنگام سقوط در آن حوالی دیده شده ویا محل یافتن  آنها می نامند.سقوط شهابسنگها در برخی موارد شامل هزاران قطعه سنگ یا آهن است که وزن همه آنها به چندین تن می رسد ومعمولا" در نواحی وسیعی توزیع می شوند.چنین مواردی را بارش شهاب سنگی می نامند.قطعه قطعه شدن شهابسنگهای بزرگ ناشی از  اثرات حرارتی و فشاری جو زمین است.

شهاب سنگها به سه دسته زیر تقسیم می شوند:

      سنگی: که عموما" از جنس سیلیکات بوده ومانند صخره های زمینی هستند. یافتن شهابسنگ های سنگی مشکل تر است. زیرا از سیلیکات هایی مانند سیلیکات ها ی سنگ های زمینی تشکیل شده اند. گونه ای از این شهابسنگها یعنی شهابسنگهای سنگی یوکریت به احتمال بسیار قوی از سیارک وستا که یکی از شناخته شده ترین سیارک ها است کنده شده اند.

شهابسنگ های سنگی به دو نوع کندریت و آکندریت تقسیم می شوند. شهابسنگ های که دارای دانه های کندرول هستند کندریت و آنهایی را که فاقد کندرول باشند را آکندریت می نامند. 



       سنگی آهنی : که تقریبا" مقدار آهن وسیلیکات آنها به یک اندازه است تعداد شهاب سنگهای یافت شده از این گروه نسبت به بقیه کمتر است. در آنها بلورهای سنگی در زمینه فلز دیده می شود و در مواردی سنگ و فلز با هم مخلوط شده اند.

     آهنی:سنگهایی که بطورکلی از نیکل و آهن تشکیل شده اند.این سنگها با توجه به نسبت این دو عنصر دارای چند زیر رده می باشد. شهابسنگ های آهنی بسیار کم در معرض هوازدگی قرار می گیرند. بنابر این چندین سال هم که از سقوطشان بگذرد باز هم شکل اولیه خود را حفظ می کنند. ولی شهابسنگ های سنگی را پس از چند سال به دشواری می توان از سنگ های زمینی تمیز داد.



بیشتر شهابسنگها نشانه هایی از  حرارت  وفشار های خاصی دارند وعقیده بر این است که تکه های اجرام بزرگتری مانند سیارکها بوده اند.گرچه شهابسنگهای مریخی و شهابسنگهای ماه هم شناسایی شده اند. مشاهدات طیفی از مدارک چنین عقیده هایی به حساب می آیند. این سنگها بر اثر برخوردهای فضایی شدید با سطح ماه یا مریخ به فضا پرتاب می شوند و پس از مدتی سرگردانی به دام گرانش زمین می افتند. تاکنون بیش از 30 شهابسنگ مریخی پیدا شده است. از آنجا که انسان هنوز ماموریت رفت و برگشتی به مریخ انجام نداده است تا نمونه هایی را به زمین بیاورد این سنگها تنها نمونه های مریخ روی زمین اند.

شهابسنگها از دید دیگری هم تقسیم می شوند:شهابسنگهای سقوط عینی یا Falls  که زمان سقوط مشاهده شده وپس از زمان کمی یافت می شوند  و شهابسنگهای یافته یا Finds   که مدت زمان زیادی پس از سقوط یافت می شوند.

شهابسنگهای سنگی بیشتر از دسته اول هستند بنابراین عقیده بر این است که عمده شهابسنگهای یافت شده  از این دسته باشند.شهاب سنگهای آهنی بیشتر از  دسته دوم هستند چراکه این سنگها تامدت زمانهای مدیدی پس از سقوط فرسوده وهوازده نمی شوند .

شهاب سنگهادارای ارزش بسیار هستند هم از دید دارندگان کلکسیون شهاب سنگ وهم از دید افراد متخصصی که روی منشا ء ومواد تشکیل دهنده آنها کار می کنند.هرچند مدتی چنین سنگهایی با زمین برخورد می کنند والبته بسیاری از آنها شاید هیچ وقت به دست انسانها نیافتند.

شهابسنگها به طور تصادفی در همه جای زمین از مناطق گرم استوایی تا مناطق سرد قطبی سقوط می کنند و جایی از سیاره میزبان بهتری برای آنها نیست. اما در پهنه یخزده و سفید پوش مناطق قطبی شهابسنگها را راحت تر از هر کجای دیگر می توان شناسایی کرد. چون در این مناطق بجز سنگ های آسمانی اغلب نشانی از سنگ دیگری نیست و جستجو گران آنها را می توانند از دوردست به خوبی شناسایی کنند. همچنین کویرهای شنی و صحراهای بسیار خشک نیز مانند صحرای آفریقا میزبانان بسیار خوبی برای شهابسنگ ها می باشند.

اگر ناظر سقوط یک شهاب سنگ را در چند صد متری خود ببیند احتمالا"نخواهد توانست آن را پیدا کند وآنهایی که به طور اتفاقی به ساختمانها یا خود رو ها می خورند آشکارا استثنایی هستند.سابقه موثقی از مرگ افراد بر اثر سقوط شهاب سنگ وجود ندارد هر چند شهاب سنگ ناخلایت در مصر هنگام سقوط در سال 1911 میلادی سگی را کشت.

طبق پیش بینی آماری به ازای هر سه شهاب سنگ که نزدیک قطبین سقوط می کنند،چهار سنگ نیز نزدیک به استوا می افتند،زیرا تمرکز گرانشی شهاب سنگها را به سوی نواحی استوایی سوق می دهد.

شهاب سنگها در تمام ساعات شبانه روز سقوط می کنند اما شمار آنها در بعد از ظهروشامگاه بیشتر است.زیرا هنگام چرخش زمین ،نیمکره ای که در آن زمان محلی از ظهر تا نیمه شب است با اجرامی مواجه است که در گردش مداری به دور خورشید از روبرو به زمین نزدیک می شوند. در این مواقع آنها آسانتر در میدان گرانش زمین به دام می افتند.بر عکس این اجرام از نیمکره ای که در آن زمان محلی از نیمه شب تا ظهر است دور می شوند.پس احتمال آنکه در میدان گرانشی زمین به دام بیافتند ضعیف است.بیشتر اجرام منظومه شمسی در همان جهت زمین بدور خورشید می گردند بنابراین هنگام مواجهه،اختلاف سرعت با زمین اندک است،یعنی فقط در حد چند کیلومتر در ثانیه.هر چه سرعت مواجهه کمتر باشد بخت آنکه جسم هنگام سقوط در جو زمین نسوزد و سالم به سطح زمین برسد بیشتر است.اجرام نادری که در جهت مخالف زمین بدور خورشید می گردند  احتمالا" یکراست به نیمکره ای که زمان محلی آن از نیمه شب تا ظهر است می خورند. در این رویا رویی ،سرعت نسبی زمین وجسم می تواند به 70 کیلومتر در ثانیه برسد.این اجرام با چنین سرعتی بخت ناچیزی برای بقاء دارند ودر جو می سوزند.

   شهاب سنگها چگونه بر زمین می افتند؟

شهاسنگها تا قبل از اینکه بر زمین سقوط کنند شهابواره نامیده می شوند.سرعت شهابواره ها هنگام مواجهه با زمین همواره از 2/11 کیلومتر در ثانیه(سرعت گریز از میدان گرانش زمین)بیشتر است.این مقدار تقریبا" 40 برابر  سرعت صوت است.وقتی شهابواره در ارتفاع 100-120 کیلومتر  است اصطکاک جوی چنان آن را داغ می کند که آتشگویی درخشان پدید می آورد.آنچه از این پس روی می دهد به سرعت،جرم،وسستی ماده شهابواره بستگی دارد.اجرام خیلی کوچک می سوزند وشهاب نام می گیرند.اما ریزترین آنها سالم می مانند وخرده شهابسنگ نامیده می شوند.شهابواره های سست بنیان نرسیده به ارتفاع 80یا90کیلومتری از هم می پاشند ودنباله هایی چندگانه برجای می گذارند.اجرام سختی که بیش از حدود10گرم وزن دارندتولید آتش گویی میکنندوممکن است بخشی از آنها تا ارتفاعات پایین تر دوام بیاورند.اجرام بزرگ تر آتشگویهایی می آفرینند که گاه به درخشانی خورشید اند.

هنگام عبور از میان جو گرداگرد شهابواره های کوچک تر از یک متر غلافی از گاز های ملتهب شکل می گیرد که قطر آن گاه تا 200متر هم میرسد.این غلاف براثر اصطکاک جوی که سطح شهابواره را ذوب وتبخیر میکندونیز عبور جسم از میان جو که به هوای اطراف بار الکتریکی میدهد پدید می آید.تمام گرمای حاصل حین ذوب وتبخیر از شهابواره دور میشود ودرون آن سرد باقی می ماند .با نفوذ شهابواره به ارتفاعات پایین تر،هوای چگال تر از شتاب آن میکاهد.اگر جسم تا سرعت های فروصوت سالم بماند آتشگوی اطراف آن خاموش می شود و باقیمانده تحت نیروی گرانش سقوط میکندوشهابسنگ نام میگیرد بقایای آخرین ماده مذاب روی سطح جسم جامد می شود ولایه ی نازک و معمولا" سیاهرنگ موسوم به لعاب سوختهمی سازد.یک آتشگوی در خشان ممکن است در صدها کیلومتر از مسیر پروازش مشاهده شود و در اغلب موارد تغییر رنگ دهد.آتشگویی با تلاشی شهابواره شعله ور میشود و مانند گویی تابناک، تندرو و دنباله دار به چشم  میرسد،مگر برای ناظرینی که آن را درست از روبرو میبینند.برای آنها دنباله دار ناپیداست ودر عوض آتشگویی به ظاهر ثابت می بینند که با حرکت به طرف آنها هرلحظه بزرگ تر می شودمعمولا" آتشگوی ها فقط برای چند ثانیه مرئی هستند اما ممکن است ردی (یا دنباله ای)از غبار در آسمان برجای بگذارندکه چند ده دقیقه دوام بیاورد.

اغلب همانطور که غرش رعد به دنبال برق شنیده می شود ظهور یک آتشگوی نیز با آثار صوتی همراه است ،علاوه بر این ممکن است اصوات اسرار آمیزی شبیه تاراق...توروق و هیس....هیس نیز همزمان  با ظهور آتشگوی شنیده شوند.از آنجا که صداهای اخیر همزمان با ظهور آتشگوی به گوش میرسند عامل آنها نیز  باید با سرعت نور حرکت کند یعنی به نوعی با امواج مغناطیسی مربوط باشد.اثرات صوتی آتشگوی های درخشان می تواند سبب لرزش وشکستن شیشه ها شودوحتی زمین را اندکی بلرزاند.به دنبال این ها ،صداهای وزوز و صفیر سوت احتمالا" خبر از سقوط اجرامی می دهد که از این پس باید شهابسنگ خوانده شوند.دلیل تکه تکه شدن بعضی از شهابسنگها حین سقوط بر زمین:

هنگامیکه شهابواره با سرعتی فراتر از صوتبه جو چگال زیرین نفوذ می کند هوای جلوی آن متراکم می شود در حالیکه در عقب آن خلاء تشکیل می گردد. شهابواره ها اغلب تحت این تنش دوام نمی آورند وترک می خورند ، بویژه اگر سستی هایی در آنهاوجود داشته باشد.چنین سستی هایی ممکن است درزها یا رگه های ضربه باشند که در فضا بر اثر برخورد سیارکها پدید می آیند.تلاشی ممکن است در چند مرحله صورت بگیرد وبارشی شهابسنگی از چند قطعه بزرگ وبسیاری قطعات کوچک تر پدید آورد.با این وجود معمولا" بیشتر جرم شهابسنگ در قطعه های بزرگ باق می ماند.قطعات  یا پاره های بارش در محوطه ای بیضی شکل روی زمین پراکنده می شوند وبزرگترین آنها روی خطی که از مسیر پرواز دورتراست به زمین می افتد.

 

 

شهاب سنگها از کجا می آیند؟

ما از همزمانی ظهور آتشگوی های درخشان وسقوط شابسنگها می دانیم که آنها از فضا می آیند اما برای شناسایی سرچشمه آنها در فضا،نیازمند تعیین مدار شهابواره ها قبل از مواجهه آنها با زمین هستیم.این موضوع نیازمند آگاهی از جهت وسرعت هر شهابواره در هنگام پرواز جوی است.جهت لی را می توان ب استفاده از دست کم ده مشاهده توسط راصدانی دقیق که در دو طرف مسیر پرواز بوده باشند دریافت.اما سرعت را فقط به کمک عکس هایی که با دوربینهای خاص تهیه شده باشند می توان انداز ه گیری کرد.تاکنون چند مورد  موفق در اندازه گیری مشخصات مداری شهاب سنگها انجام شده و  مشخص شده که تعدادی از آنها دارای سرچشمه با مدارهایی مشابه مدارهای خانواده ای  سیارکی با نام خانواده سیارکهای آپولو و به شکل مدارهای بیضوی از مدار زمین تا کمربند سیارکی هستند.کمربند سیارکی شامل تعداد بی شماری سیارات کوچک یا قطعت سیاره ای است که در مدارهای تقریبا" دایره ای بدور خورشید در گردشند.گهگاه گرانش مشتری یک سیارک را به مداری بیضیوار می کشاند.اگر این مدار بیضوی مدار زمین را قطع کند ممکن است سیارک یا تکه هایی از آن به زمین اصابت کندبعضی اجرام که در مدارهایی شبیه مدار سیارکهای آپولو حرک می کنند،از درون تلسکوپ ظاهری مه آلود دارنداینها دنباله دارهای کوتاه دوره(یعنی دنباله دارهایی که در محدوده داخلی منظومه شمسی حرکت می کنند وبه همین سبب به دفعات مشاهده می شوند)هستند  وآشکار است که آنها، یا پسمانده های آنها،نیز به زمین سقوط می کنند.دنباله دارهای دراز دوره مدارهای بیضی بسیار کشیده ای دارند وسرعتشان هنگام رویارویی با زمین آنچنان زیاد است که اثر اصطکاکی جو به تخریب کامل وحتی انفجار آمیز آنها می انجامد.با ان وجود دنباله داران دراز دوره م توانند در محدوده داخلی منظومه شمسی به دام بیافتند ومداری کوتاه دوره پیدا کنند.پس احتمالا" در مین ،هم مواد سیارکی وهم دنباله داری به شکل شهابسنگ وخرده شهابسنگ فرو می ریزند.علاوه بر منشاءشهایسنگی ودنباله داری،ترکیب سیزده شهابسنگ نشان می دهد که آنها از ماه هستند وهشت تای دیگر نیز منشاءمریخی دارند.

سرعت هیچ یک از آتشگوی ها،شهابها یا دنباله دارانی که تاکنون مشاهده شده اند از سرعت گریز از منظومه شمسی بیشتر نبوده است.سرعت گریز از منظومه شمسی عبارت است از سرعتی که جسم باید برای خنثی کردن گرانش خورشید داشته باشد تا از میدان گرانشی آن بگریزد و وارد فضای بین سیاره ای شود.بر عکس ،جسمی که از فضای بین ستاره ای وارد میدان گرانشی خورشید شود به طرف آن شتاب می گیرد.در این حال سرعت جسم برابر خواهد بود با سرعت آنها در فضای بین ستاره ای به اضافه سرعتی که بر اثر گرانش خورشید پیدا کرده است.بنابراین هرجمی که از بیرون به منظومه شمسی وارد شود با سرعی بیش از سرعت گریز حرکت خواهد کرد.چون تاکنون چنی شهابسنگی مشاهده نشده می توانیم بگوییم که شهابسنگهایی که بر زمین می افتند همگی به منظومه شمسی تعلق دارند.قابل ذکر است سرعت گریز از خورشید 618 کیلومتر در ثانیه است.

سالیانه چه تعداد شهاب سنگ بر سطح زمین می افتد؟

تحقیقات نشان می دهند سالانه در حدود 26000 شهابسنگ هر یک به وزن بیش از 100 گرم بر زمین سقوط می کنند. از این میان بیشتر آنها در اقیانوس ها که 70 درصد سطح زمین را پوشانده اند می افتند.از بقیه نیز فقط سقوط 5 تا 6 مورد مستقیما" مشاهده می شود ویا منجر به خسارت می شود.همین ها هستند که بازیابی شده ودر دسترس دانشمندان قرار می گیرند.نمونه هایی از تقریبا" 900 سقوط مشاهده شده با چشم در مموعه های شهابسنگی حفظ می شوند که بیشتر آنها نیز مربوط به دو سده اخیر هستند. به غیر از شهابسنگها،شهابها وخرده شهابسنگها نیز شاید سالانه 10000 تن به جرم زمین اضافه می کنند،البته این مفدار در 4550 میلیون سالی که از عمر زمین می گذرد چندان بر جرم آن(که شش ضربدر ده بتوان 21 است)نیفزوده است.

 

 

 

               چند پرسش وپاسخ درباره شهابسنگها

عمر شهابسنگ ها چقدر است؟
در زندگی هر شهابسنگ چهار دوره زمانی مجزا وجود دارد:
1- سن زمینی: منظور مدت زمانی است که از سقوط شهابسنگ بر سطح زمین می گذرد.
2- سن تابش پرتوهای کیهانی: دومین سن هر شهابسنگ دوره ای است که طی آن مانند جرمی کوچک در مداری به دور خورشید می گردید.
3- سن پیدایش: منظور مدت زمانی است که از آخرین رویداد عمده دمای زیاد در شهابسنگ می گذرد.
4- سن ماقبل پیدایش: تقریباً تمام عناصر به جز هیدروژن و هلیم در دل گونه های مختلف ستاره ها پدید آمده اند. این موضوع نه تنها درباره شهابسنگها بلکه در مورد هر آنچه در زمین یافت می شود و از جمله بدن خود ما صادق است. سن ما قبل پیدایش برای هر عنصر فاصله زمانی میان پیدایش آن در یک ستاره تا شرکت آن در تشکیل سیارات یا شهابسنگ ها است.

چگونه می توان شهابسنگ ها را از سنگهای زمینی تشخیص داد؟
شهابسنگ ها شگلهای گوناگونی دارند که این اشکال در شناسایی آنها به ما کمک می کنند. بسیاری از آنها رویه ای صاف دارند و فاقد لبه های تیزند. روی بعضی از آنها فرورفتگی ها و برجستگی های ملایمی به چشم می خورد. مثل اینکه روی آنها را با نوک انگشت فشرده اند. تا زمانی که شهابسنگ ها کاملاً در معرض هوازدگی قرار نگیرند در درون این فرورفتگی ها آثاری از پوسته سوخته و جوشیده شهابسنگ دیده می شود.
برای اینکه با اطمینان بسیار بدانید که کدام سنگ شهابسنگ است باید چند آزمایش انجام دهید:
1- چگالی سنگ را اندازه بگیرید. چگالی شهابسنگ ها حداقل 3/3 گرم در سانتی متر مکعب است. سنگی را که فکر می کنید شهابسنگ است را به دقت وزن کنید. اگر سنگ کوچک بود می توانید از یک جواهر فروش درخواست کنید آن را وزن کند. سپس حجم سنگ را محاسبه کنید. برای این کار می توانید آزمایش معروف ارشمیدس را انجام دهید. ظرفی را پر از آب کنید و سنگ را توی آن بیندازید. مقدار آبی را که بیرون می ریزد با سرنگ یا پیمانه ای که حجمش مشخص است اندازه بگیرید. حجم به دست آمده در واقع حجم سنگ است.. وزن را بر حجم تقسیم کنید تا چگالی بدست آید. اگر چگالی سنگ بیشتر از 3/3 گرم در سانتی متر مکعب بود احتمال آسمانی بودنش بیشتر است.
2- قطب نمایی را به سنگ نزدیک کنید. اگر عقربه قطب نما منحرف شد باعث خوشحالی است. چون هرچه خاصیت مغناطیسی سنگ بیشتر باشد احتمال شهابسنگ بودنش هم بیشتر است.
3- بخش کوچکی از سنگ را به آرامی با سمباده بسایید. در شهابسنگ های سنگی رگه ها یا دانه های درخشان فلزی دیده می شود. در شهابسنگ های آهنی نیز رگه ها به صورت شعاع های براق دیده می شوند که روی هم افتاده اند. دقت کنید که این شعاع های فلزی را با بلورها و رگه های درخشان کوارتز یا میکای سنگ های زمینی اشتباه نگیرید. با یک ذره بین با درشتنمایی 10 یا بیشتر این رگه ها را بررسی کنید و از زوایای مختلف به آنها نگاه کنید. سطح رگه ها باید مانند سطوح فلزی به نظر آیند. با سوزن تیزی روی آنها خط بکشید. اگر خش نیفتاد رگه ها فلزی اند و سنگ هم به احتمال بسیار زیاد شهابسنگ است.

آیا شهابسنگ ها ارزش مادی دارند؟
سیارک های موجود در کمربند سیارک ها حاوی مواد معدنی بسیار زیادی می باشند. طبق یک تخمین علمی ارزش تمام مواد معدنی موجود در کمربند سیارک ها برای هر انسان روی زمین معادل 100 میلیارد دلار است. البته شکی نیست که استخراج این معادن در حال حاضر بیش از این هزینه دارد. شهابسنگ هایی هم که به زمین سقوط می کنند دارای مقادیر بسیار ناچیزی از این مواد معدنی هستند که این مواد اطلاعات بسیار زیادی را از منظومه شمسی در اختیار دانشمندان قرار می دهد. به همین دلیل مراکز خرید و فروش شهابسنگ ها در برخی از کشورها دایر شده است که مشتریان اصلی این مراکز بیشتر اوقات موزه ها و مراکز پژوهشی اند که نمونه های مهم تازه یافت شده را خریداری می کنند. نشانی اینترنتی www.meteorite.com  و www.imo.net   نمونه ای از چنین مراکزی است که به خرید و فروش شهابسنگ ها می پردازد. همچنین در این سایت اطلاعات جامعی را درباره شهابسنگ ها می یابید.

بررسی ارزش اقتصادی دهانه های برخوردی،از داغ ترین عرصه های کاربرد این شاخه از علوم است.کشف تله های نفتی در ساختار برخوردی ایمز در تگزاس،الماس در ساختار غول پیکر پوپیگای فدراسیوم روسیه،طلا در حوضه های بوشولد و  ورده فورت در آفریقای جنوبی ونیکل در ساختار سادبری کانادا تنها گوشه ای از ارزش بالقوه نمودهای برخوردی است.

دید کلی


یونانیان باستان ، شهابها را به عنوان ستارگان تیر کشنده می‌شناختند، ولی می‌دانستند که آنها سقوط می‌کردند، جمعیت ستارگان آسمان ثابت می‌ماند. ارسطو معتقد بود که ستاره تیر کشنده پدیده‌ای است موقعی که ناشی از چیزی است که در جو زمین روی می‌دهد. از آن زمان این اجسام را شهاب نامیدند.

 شهاب سنگهای باستانی


شهابهایی را که به سطح زمین می‌رسند ، شهاب سنگ می‌گویند. نیاکان ما حتی ناظر سقوط برخی از این شهاب سنگها بوده‌اند.

•گفته می‌شود که هیپاوکوس از مردم فنیقیه گزارشی از یک چنین سقوطی داده است.
•تصور می‌شود که حجرالاسود یعنی سنگ سیاه کعبه در مکه ، یکی از این شهاب سنگهاست و حرمت آن بواسطه آنست که مبدأی آسمانی داشته است.
•ایلیاد به کلوخه زبری از آهن اشاره می‌کند که در مراسم تشییع جنازه به پاتروکلوس هدیه شد. این سنگ می‌بایستی مبدأی شهابی داشته باشد، زیرا آن زمان عصر برنز بود و هنوز استخراج و ذوب

سنگ معدن آهن متداول نشده بود. در واقع آهن شهابی احتمالا بیش از 3000 سال پیش از میلاد بکار می‌رفته است.


جرقه مطالعه

 


در 13 نوامبر سال 1833 ، ایالات متحده آمریکا در معرض بارانی شدید قرار گرفت که لئونید یا اسدی نامیده می‌شدند، زیرا به نظر می‌رسید که از نقطه‌ای واقع در صورت فلکی اسد می‌تابند. در آن هنگام این شهابها به مدت دو ساعت در آسمان به نمایش آتش بازی جالب توجهی پرداختند و درخشش آسمان به حدی رسید که نه تا آن زمان دیده شده بود و نه بعدها دیده شد. تا آنجا که می‌دانیم هیچ شهاب سنگی به زمین نرسید. اما این منظره شگرف ، انگیزه بررسی شهابها شد و اخترشناسان برای نخستین بار بطور جدی به مطالعه آنها پرداختند.

چند سال بعد «یونس یاکوپ برسالیوس» ، شیمیدان سوئدی ، کار تجزیه شهاب سنگها را آغاز کرد. نتیجه چنین تجزیه‌هایی اطلاعاتی ارزشمند درباره عمر کلی منظومه شمسی و حتی ساختمان عمومی شیمیایی جهان در اختیار اخترشناسان قرار داد.


وقایع و فجایع

 


•در کوکونینو واقع در آریزونا دهانه مدوری وجود دارد که قطر آن حدود 1200 متر و عمق آن 180 متر است. اطراف این دهانه را تا ارتفاع 30 تا 50 متر خاک پوشانده است. این دهانه شبیه دهانه‌های آتشفشانی کره ماه به نظر می‌رسد. مدتها تصور می‌شد که این دهانه مربوط به یک آتشفشان خاموش است. اما یک مهندس معدن به نام «دانیل مورو بارینگر» معتقد بود که این دهانه نتیجه برخورد یک شهاب سنگ با کره زمین است. از آن به بعد این دهانه ، حفره بارینگر نامیده شده است. منشأ شهابی این دهانه با کشفی که در سال 1906 به عمل آمد، مجددا تأیید شد. این دهانه حدود چهل هزار سال پیش ایجاد شده است.

 

•3500 سال پیش ، شهاب سنگ واکاموارتا در شیلی به زمین اصابت کرد که حدود 1 متر عرض و چندین تن وزن داشت.
•در سال 1908 بر اثر سقوط یک شهاب سنگ در سیبری شمالی ، چاهی حفر شد که قطر دهانه آن متجاوز از 45 متر بود و همه درختانی را که در 30 کیلومتری اطراف محل سقوط بود، از جا کند. خوشبختانه این منطقه غیر مسکونی بود. اگر این شهاب از همین قسمت آسمان حدود 5 ساعت بعد سقوط می‌کرد ، ممکن بود در سن پطرزبورگ که تا آن زمان پایتخت روسیه بود ، فرود آید. اگر چنین اتفاقی می‌افتاد ، شهر سن پطرزبورگ چنان ویران می‌شد که گویی با یک بمب هیدروژنی ویران شده است، وزن این شهاب سنگ حدود 40000 تن بود.
•یک بار یک شهاب سنگ به وزن چندین کیلوگرم در وسط اتاق نشیمن یک خانواده آمریکایی سقوط کرد.
•شهاب سنگی به اندازه یازده سانتیمتر ، در سال 1991 درست در فاصله 3.5 متری دو پسر بچه در ایالت ایندیانای آمریکا سقوط کرد.
•در سال 1992 ، یک شهاب سنگ 12 کیلوگرمی به صندوق عقب اتومبیلی که در پیکسویل نیویورک پارک شده بود، برخورد کرد. گزارش شده است که این قطعه از گوی آتشین که درخشانتر از ماه بود، جدا شد و هنگامی که با سرعت 700 کیلومتر در ساعت در آسمان در حرکت بود، تکه تکه شد. عده زیادی از این واقعه فیلم تهیه کردند. از اطلاعات فوق توانستند از منشأ این اجرام اطلاع حاصل کنند که مدار آن در فاصله سه واحد نجومی و در نزدیکی مدار زهره قرار داشته است.
•یک حفره شهابی ، به نام «گاسربلاف» در استرالیا وجود دارد که 22 کیلومتر عرض دارد و دور آن کوه است. این حفره 130 میلیون سال پیش تشکیل شده است و شاید قدیمیترین گودال شهاب سنگی روی زمین باشد.

نوشته شده در برچسب:شهاب سنگ ها,ساعت توسط سرزمين شيردال| |

به نام پروردگار مهربان

توجهات اخیر در مورد آزمایش و اکتشافات در مورد سیاره مریخ توسط دانشمندان ناسا، واقعیت های خیره کننده ای را در مورد این سیاره آشکار کرده و به نظر می رسد که همگان توجه خاصی به این سیاره نشان می دهند. در زیر واقعیت های جالبی در مورد مریخ، ماه های اطراف آن، سیاره قرمز و رابطه اینها با خانه ما زمین آورده شده است.

واقعیت های زیبا در مورد مریخ
مریخ چهارمین سیاره از خورشید است.
در منظومه شمسی هفتمین سیاره بزرگ به شمار می رود.
مریخ به عنوان سیاره قرمز شناسایی شده و آن هم به دلیل خاک سرخ رنگ آن است که حاوی اکسید آهن یا همان زنگ آهن است.
مریخ یا همان مارس به نام یکی از خدایان جنگ در روم باستان نام گذاری شده است.

آمار موجود در مریخ
شعاع استوایی مریخ 3.397 کیلومتر است.
قطر مریخ 6.794 کیلومتر است.
وزن مریخ 641,850,000,000,000,000,000,000 کیلوگرم است.
دمای سطح مریخ متغیر است و از 310 درجه کلوین تا 150 درجه کلوین تغییر می کند.
ترکیبات اتمسفری موجود در مریخ از 95% دی اکسید کربن، 3% نیتروژن و 5/1 % آرگون تشکیل شده است.

یافته هایی در مورد سیاره مریخ
اخیرا دانشمندان مقادیر فراوانی یخ در زیر سطح مریخ پیدا کرده اند که می تواند دو برابر دریاچه میشیگان را پر کند.
از آنجایی که سطحی بسیار خاکی و خشک دارد لذا طوفان های شن در آنجا امری بسیار طبیعی و دائمی است.
مریخ خانه الیمپوس است. یکی از بزرگترین آتشفشان های منظومه شمسی. الیمپوس 3 برابر اورست بلندی دارد و عرض آن هم به اندازه کشور مکزیک است.
Valles Marineris یکی از دره های ژرف و بسیار عمیق است که به اندازه کل ایالت متحده امریکا عمق دارد.

واقعیت هایی در مورد ماههای اطراف مریخ
مریخ دو ماه دارد که هر دو توسط Asaph Hall در سال 1877 بعد از یک تلاش پر زحمت به نام های دیموس و فوبوس کشف شدند. ممکن است که این دو ماه ،سیارات صغار مابین مریخ و مشترى باشند که در جاذبه مریخ گیر افتاده اند.

واقعیت هایی در مورد مریخ در مقایسه با زمین
مریخ نسبت به زمین از خورشید دور تر است فاصله زمین تا خورشید 93 میلیون مایل است در حالیکه فاصله مریخ تا خورشید 142 میلیون مایل است.


مریخ در مدار خورشید 5/14 مایل در ثانیه در حالیکه زمین با 5/18 مایل در ثانیه در مدار خورشید می گردد.
دمای مریخ از زمین بسیار سرد تر است دمای مریخ87- درجه فارنهایت است در حالیکه دمای زمین 57 درجه فارنهایت است. یک سال در مریخ معادل 687 روز در مریخ است این در حالی است که یک روز در زمین معادل 026/1 روز در مریخ است.

 

نوشته شده در برچسب:سياره مريخ,ساعت توسط سرزمين شيردال| |

به نام خالق هستي

اگر در شب‌های بلند تابستانی، پس از غروب خورشید رو به غرب بایستید، در افق «ستاره‌ای» بسیار درخشان می‌بینید كه گاه روشنایی‌اش لحظاتی خیره‌تان می‌كند. این جرم درخشان و زیبا نه ستاره، بلكه سیاره زهره،خواهر زمین، است. زهره دومین سیاره منظومه شمسی از سوی خورشید است كه به سبب اندازه و جنس سنگی‌اش از دیرباز خواهر دوقلوی زمین خوانده شده است. در آسمان شامگاهی شب‌های بهاری و تابستانی، درخشش این سیاره جلوه خاصی به افق غربی می‌دهد و گاه قرار گرفتن آن در كنار هلال باریك ماه زیبایی آن را دوچندان می‌كند. بشر سیاره زهره را، كه بعد از ماه دومین جرم درخشان در آسمان است، از زمان‌های پیش از تاریخ می‌شناخته و ردپای آن در فرهنگ بشری بسیار دیده می‌شود. در متون خط میخیبابلی‌ها، كه شرح رصدهایی‌اند احتمالاً مربوط به 1600 سال پیش از میلاد، از این سیاره نام برده شده است. بابلی‌ها این سیاره را ایشتار (Ishtar) می‌نامیدند و تجسم زنانگی و الهه عشق بود. مصریان باستانبر این باور بودند كه زهره متشكل از دو جرم مجزاست و آن را در آسمان صبحگاهی تیوموتیری(Tioumoutiri) و در آسمان شامگاهی آُآیتی (Ouaiti) می‌نامیدند. یونانیان باستاننیز كه دقیقاً چنین باوری داشتند «ستارة» صبحگاهی را فُسفُروس (Phosphoros) یا «آورندة نور»و «ستارة» شامگاهی را هِسپِروس (Hesperos) یا «ستارة شامگاهی»می‌نامیدند. البته آنها در دوره هِلِنی دریافتند كه این دو جرم در واقع یك سیاره‌اند. هِسپِروس در زبان لاتین به «وِسپِر» و فُسفُروس به «لوسیفِر» ترجمه شد، واژه‌ای شاعرانه كه بعدها برای اشاره به فرشته رانده‌شده از بهشت به‌كار رفت. رومی‌ها بعدتر این سیاره را، به احترام الهه عشق در فرهنگ خود، ونوس(Venus) نامیدند و یونانی‌ها هم آن را به الهه عشق خودشان، آفرودیت(Aphrodite)، منتسب كردند. این سیاره تقریباً در همه فرهنگ‌های جهان به نام الهه عشق، زیبایی، باروری و زنانگی نامگذاری شده و در برخی فرهنگ‌ها، اهمیتی بسیار بیشتر از یك جرم صرفاً درخشان و زیبا داشته و مثلاً پایه تقویم یك قوم بوده، مانند قوم مایا،یا در میان برخی دیگر پرستش می‌شده است، مانند یونانیان و رومیان باستان. این سیاره در فرهنگ هندی به شوكرا(Shukra)، به معنی خالص و پاك، و در میان اخترشناسان چین باستان به تای‌په(Tai-pe)، یعنی زیباروی سفید، مشهور است. در فرهنگ‌های شرق دور ـ ژاپن، چین، كره و ویتنام ـ به زهره «سیارة فلزی»می‌گویند.

 

اقوام مختلف استرالیا آن را بارنومبیر(Barnumbirr) می‌نامند كه پیام‌آوری از دنیای مردگان است و نیز پیام عشق و محبت زمینیان را به درگذشتگان عزیزشان می‌رساند. در ایران نیز از دیرباز این سیاره را ناهیدمی‌نامیدند ـ نام دیگر آناهید یا آناهیتا، ایزدبانوی آب‌ها. زهره نیز نام عربی این سیاره است. زهره در نظر اعراب «ستارة» اهل طرب و مخصوص زن‌هاست.

در میان اسطوره‌ها آناهیتا، آناهید یا ناهید، كه در زبان فارسی به معنای دور از آلودگی است، نامی اوستایی برای ایزدبانوی هندوایرانی آب‌ها، باران و باروری در مذاهب ایران باستان است. بسیاری از ویژگی‌های این ایزدبانو به ایشتار نزدیك است و به احتمال بسیار همچون «میترا»از ایزدانی بوده كه پیش از پیدایش زرتشت در میان مردم ایران و نواحی اطراف ـ ولو به نام‌های دیگر ـ پرستش می‌شده است. آبان یشت،كه یكی از یشت‌های بلند اوستاست، مربوط به ایزدبانو ناهیداست كه به صورت دوشیزه‌ای بسیار زیبا و بلندبالا و خوش‌پیكر توصیف شده كه برای ازدواج و عشق پاكِ بی‌آلایش، كه موجب تشكیل خانواده شود، اهمیت فراوانی قائل است. تن‌پوشی زرین پیكرش را می‌پوشاند، در دستش دست‌آویزهای گرانبها و در گوشش گوشواره‌های زرین دارد و بر گردنش سینه‌ریزی از گوهر آویخته است. روی سرش نیز تاجی هشت‌گوش، آراسته با صد ستاره و زیور، نمایان است. این ایزدبانو در دوران ساسانیانبه یكی از الهه‌های بسیار مقدس برای ایرانیان تبدیل شد و به چنان مقامی در باورهای ایرانیان دست پیدا كرد كه نه‌تنها معابد بسیار مجلل و باشكوه برای او ساخته شد، بلكه تندیس‌ها و نمادهای این ایزدبانو را نیز در جای‌جای این سرزمین پهناور می‌یابیم. از میان معابد ناهید، معابد همدان و شوش و كنگاور، كه ویرانه‌های آن هنوز پابرجاست، از همه مجلل‌تر بوده است. معابد ناهید در ایران و ممالك همجوار اغلب كنار رودهای پرآب بنا شده است. مرغابی و سرو،كه نماد آزادی و آزادی‌جویی است، از نشانه‌های مخصوص ناهید است. همچنین نیلوفر، گل اساطیری آبزی، نیز به آناهیتا منسوب است. در فرهنگ ایران باستان روز آدینه،كه جمع‌كننده روزهای هفته است، به ناهید اختصاص دارد. در اسطوره‌های ایرانی، آناهیتا (ناهید) نه‌تنها ایزدبانوی آب‌ها، بلكه سرچشمه رودهای جهان است. ناهید، به فرمان پروردگار، از فراز آسمان باران و تگرگ و برف و ژاله فرو می‌بارد كه به گله و رمه می‌افزاید و سراسر كشور از او خوشی و نعمت می‌گیرد. در یشت پنجم اوستا، این رود (چشمه) به‌عنوان فزاینده حیات و چارپایان و گیاهان و چشمه‌ای كه به همه كشورها رونق و حركت می‌بخشد نیایش می‌شود. ناهید نه‌تنها دشت‌ها را حاصلخیز و بارور، بلكه نطفه مردان و زهدان زنان را پاك و منزه می‌كند. زن‌ها را در وضع حمل یاری می‌رساند و شیر در پستان آنها جاری می‌سازد. چنانكه گفته شد، زهره نام عربی ناهید است و ستاره اهل طرب و ستاره مخصوص زنان و اهل زینت و تجمل است و لهو و طرب و عشق و ظرافت به او اختصاص دارد. می‌گویند كه وقتی هاروت و ماروت، دو فرشتة خدا، به زمین آمدند، زنی از فرزندان نوح به نام زهره پیش آنها رفت و از شوهرش شكایت كرد. آنها بر وی فتنه شدند و او را از شوهرش جدا كردند و شوهر را كشتند. اما او، كه از آنها اسم اعظم خدا را آموخته بود، آنان را فرو گذاشت و خود به آسمان‌ها رفت. برخی می‌گویند كه خداوند او را به صورت ستاره‌ای مسخ كرد.
چون زنی از كار بد شد روی زرد               مسخ كرد او را خدای و زهره كرد (مثنوی معنوی)

 

 از شرحی كه ابوریحان بیرونیدر التفهیم در باب خواص و مظاهر زهره آورده چنین برمی‌آید كه رابطه زهره با آب و سپیدی و رویش و زایش و تولیدمثل و طرب و زیبایی و عشق و مسائلی از این دست انكارناپذیر است و قراین نشان می‌دهد كه زهره همان ناهید، ایزدبانوی آب، است. بنا بر منابع نجومی كهن، روز آدینه به زهره نیز اختصاص داشته است.

زنان سرشناس، جاودانه بر سطح زهره با پیشرفت دانش بشر، فضاپیماهایی راهی این سیاره شدند و از پستی و بلندی‌ها و عوارض جغرافیایی سطح این سیاره نقشه‌های كاملی تهیه كردند. انجمن بین‌المللی نجوم (IAU) وظیفه نامگذاری عوارض سطح سیارات و همچنین اجرام تازه كشف‌شده را از1919 بر عهده دارد. طبق مصوبه این انجمن، عوارض جغرافیایی سطح كرات مختلف همگی به نام انسان‌های مشهور حقیقی یا اسطوره‌ای نامگذاری می‌شوند. مثلاً تمام عوارض سطح كره ماه به نام دانشمندان جهان و عوارض سطح سیارة عُطارِد به نام هنرمندان و نویسندگان نامگذاری شده‌اند. اما عوارض سطح سیاره زهره تماماً، جز یك مورد، به نام زنان سرشناس ملت‌های جهان، نام‌های دخترانه در فرهنگ‌های گوناگون، یا ایزدبانوهای زمین و حاصلخیزی و باروری در فرهنگ‌های مختلف نامگذاری شده‌اند. در میان اسامی جاودان‌شده بر سطح زهره، 30 نام ایرانی هم دیده می‌شود كه البته تلفیقی هستند از نام‌های رایج در زبان‌ها و گویش‌های مختلف ایران. از میان الهه‌هایی كه نامشان بر زهره جاودان شده می‌توان به آناهیت (الهة ارمنی حاصلخیزی)، آرامایتی (الهة ایرانی حاصلخیزی)، بی‌بی پَتمه(الهة زنان در فرهنگ تركمن)، سوسن خوتین(الهة حاصلخیزی و باران در تاجیكستان و ازبكستان)، و زمین (الهة ایرانی) اشاره كرد. همچنین بر سطح زهره به نام زنان نویسنده، شاعر، نقاش، آهنگساز، هنرپیشه، خواننده، پزشك، وكیل، هوانورد، فضانورد، اخترشناس، فیزیكدان، زیست‌شناس، ریاضیدان، شیمی‌دان، محقق، اقتصاددان، فمینیست، مصلح اجتماعی، ملكه‌ها و پرنسس‌هایی از دوران باستان تا امروز و زنان سرشناس دیگر برمی‌خوریم، ازجمله: جین آستین (نویسندة انگلیسی)، اورِلیا (مادر ژولیوس سزار)، كلارا بارتون (بنیانگذار صلیب سرخ امریكا)، اگنیا بارتو (شاعر اسپانیایی)، پِرل باك (نویسندة امریكایی)، آگاتا كریستی (نویسندة انگلیسی)، كلئوپاترا (ملكة زیبای مصر)، ماریا سِلِسته (دختر گالیله)، الیزابت كورپمَن (اخترشناس لهستانی)، آریل دورانت (تاریخ‌نگار و همسر ویل دورانت)، مولان (سلحشور تاریخی‌ـ‌افسانه‌ای چین در قرن ششم میلادی)، نِفِرتیتی (ملكة زیبای مصر باستان)، لیزا جیا كوندو(مونالیزا)، ساسكیا (همسر رامبراند نقاش و مدل نقاشی‌های او)، فوسایه ایچیكاوا (فمینیست ژاپنی)، جِروشا جراد (فیزیكدان هندی)، ایرِن ژولیو كوری (دختر ماری و پیركوری، فیزیكدان، برندة جایزة نوبل)، فریدا كالو (نقاش مكزیكی)، فلورانس نایتینگل (پرستار ایتالیایی)، النا ریچاردز (بنیانگذار دانش اكولوژی) ، اَن سولیوان (معلم هلن كلر)، گرترود استاین (نویسنده و مدتی همسر ارنست همینگوی)، ویرجینیا وولف (نویسندة امریكایی)، و بسیاری افراد دیگر كه شاید نامشان برای ما ناآشنا باشد اما قطعاً در رشتة خود تأثیرگذار و منشأ خدماتی چنان شایسته به جامعه خود، و حتی جامعه جهانی، بوده‌اند كه نامشان تا ابد جاودان خواهد ماند. مانند هموطن خود ما كه شاید بسیاری از ما نمی‌شناسیمش اما نامش بر یكی از عوارض سطح زهره جاودان شده است: دكتر آذر اندامی، پزشك و باكتری‌شناس پژوهشگر انستیتو پاستور ایران.

 

نوشته شده در برچسب:سياره زهره,ساعت توسط سرزمين شيردال| |

به نام آفریننده دل ها

کهکشان راه شیری

 

 

کهکشانی که ما زمینیان در آن زندگی می کنیم .این کهکشان به شکل نوار درخشانی که آسمان را دور می زند وبا استوای سماوی 63 درجه زاویه می سازد  در شبهای تاریک بدون ماه با چشم غیر مسلح دیده می شود. .ضخامت این نوارکه درحقیقت مقطع کهکشان از دید خورشید می باشد نامنظم بوده ومقد  ار پهنای آن بین 3 تا 30 درجه متفاوت است.روشنایی وپهنای  نوار کهکشان در سمت صورت فلکی قوس بیشتر می باشد ودر شبهای تابستان بیشتر خودنمایی می کند دلیل این مسئله این است که مرکز کهکشان راه شیری در این سمت قرار دارد وزمانی که به صورت فلکی قوس نگاه می کنیم در واقع به قسمتهای درونی آن نگاه می کنیم که تعداد ستارگان وسحابیهای آن بیشتر است. کهکشان راه شیری یک کهکشان مارپیچی با چند بازو می باشد.حتی بایک تلسکوپ کوچک می توان میلیونها ستاره آنرا مشاهده کرد که البته این ستارگان همه متعلق به بازوی جبار( یا بازوی محلی) هستند علاوه بر این بازو دو بازوی قوس وبرساووشی نیز وجود دارد.. بی نظمی هایی که در کهکشان مشاهده می کنیم ناشی از وجود ابرهای گازی وغباری تیره کننده(سحابی تاریک) هستند .

تعداد ستاره های کهکشان راه شیری بین 200 تا 400 میلیارد تخمین زده شده است.

قطر آن در حدود 100000 سال نوری می باشدمطالعات رادیویی باتوجه به توزیع ابرهای هیدروژنی نشان داده اند که از نوع مارپیچی بوده ودر رده بندی هابل از نوع Sb  یا Sc  می باشد.بعضی مشاهدات نشان می دهند که ازنوع کهکشانهای میله ای مانند M61  یا M83 می باشد. قرص کهکشان شامل سحابیهای پخشی ٬ستاره های جوان٬ خوشه های باز  و.......می باشد درحالیکه هاله کهکشان در برگیرنده ستارگان پیر  و شامل حدود 200 خوشه کروی است که از این تعداد حدود 141 عدد را به خوبی شناسایی کرده ایم.

کهکشان راه شیری به همراه دو کهکشان مارپیچی آندرومدا و کهکشان مثلثی وحدود سی کهکشان کوتوله خوشه محلی کهکشانی را تشکیل داده اند.کهکشانهای کوتوله حول سه کهکشان بزرگ مجموعه در حال چرخش بوده ودر حقیقت اقمار این کهکشانها به حساب می آیند.

خورشید بهمراه منظومه خود در فاصله حدود ۲۶۰۰۰ تا ۲۸۰۰۰ سال نوری از مرکز کهکشان قرار دارد وهر ۲۵۰ میلیون سال یکبار حول مرکز آن می چرخد.با بررسی ۲۸ ستاره که در نزدیکی مرکز کهکشان قرار دارند مشخص شده که سیاهچاله ای با جرم حدود ۴ میلیون برابر جرم خورشید در آنجا قرار دارد.

 

                                 جرم کهکشان راه شیری

با توجه به قانون سوم کپلردرباره دو جسمی که دور هم می چرخند که در آن بیان می شود  جرم جسم بزرگتر(که در اینجا همان کهکشان راه شیری است) بر حسب جرم خورشید برابر است با حاصل تقسیم توان سوم اندازه مدار جسم کوچکتر(که در اینجا خورشید است) بر حسب واحد نجومی بر توان دوم دوره چرخشی آن بر حسب سال وبا توجه به اینکه خورشید در فاصله حدود 8000 پارسکی(هرپارسک حدود 206000 واحد نجومی است) از مرکز کهکشان قرار دارد ودوره چرخش آن بدور مرکز کهکشان در حدود 225 میلیون سال است،جرم کهکشان در حدود 90 میلیارد برابر جرم خورشید بدست می آید.

 این عدد با متمرکز کردن جرم تمام موادی از کهکشان که درون مدار خورشید قرار دارند در مرکز کهکشان بدست آمده است.طبیعی است که مقداری از جرم کهکشان هم در بیرون از مدار خورشید قرار دارد.یعنی این عدد، جرم این مواد را نشان نمی دهد.برای اندازه گیری جرم کل کهکشان از اندازه گیری سرعت ستاره وگازهایی که در فواصل دوری از مرکز کهکشان قرار دارند استفاده می شود.دانشمندان متوجه شده اند که موثر ترین راه اندازه گیری جرم کهکشان مطالعات در طول موجهای رادیویی است چرا که این امواج کمتر تحت تاثیر گازها وغبارهای درون کهکشانی هستند وبا مطالعه آنها می توان به مشاهده مواد دورتری پرداخت.با این روش دانشمندان توانسته اند به نموداری از جرم موادی که در فواصل متفاوتی از مرکز کهکشان هستند دست پیدا کنند.این نمودار با نام نمودار چرخشی شناخته می شود.با کمک این نمودار آشکار شده که جرم کهکشان در محدوده 15000 پارسکی از مرکز کهکشان در حدود 20 میلیارد برابر جرم خورشید است.این گستره خوشه های کروی وبازوهای کهکشان را نیز در بر می گیرد.ممکن است تصور کنید برای اجرامی که فاصله آنها تا مرکز کهکشان  از این فاصله بیشترباشد مطابق آنچه در منظومه شمسی رخ می دهد سرعت آنها رو به کاهش باشد.بر اساس اندازه گیری ها مشخص شده که اینطور نیست،یعنی سرعت این اجرام از آنچه که پیش بینی می شده بیشتر است بنابراین باید جرم بزرگتری در فواصل دورتری از 15000 پارسکی مرکز خورشید وجود داشته باشد.اکنون این جرم به وجود یک هاله تاریک(Dark halo) نسبت داده شده است.اکنون می دانیم که بیشترین جرم کهکشان ناشی از همین هاله تاریک است.امابه راستی این هاله تاریک از چه ماده ای تشکیل شده است؟در نظر داشته باشید واژه تاریک به این معنا نیست که در محدوده دیدگانی طیف مشاهده نمی شوند بلکه این مواد در کل محدوده طیفی( از گاما تا رادیویی) قابل کشف نیستند.تنها بخاطر اثرات گرانشی آنهاست که به وجود آنها پی برده ایم.این ماده تاریک نه از مولکولهای هیدروژن ونه از مواد ستاره ای معمولی تشکیل شده است.سیاهچاله های با جرم ستاره ای،اجرام ماکو(MACHO) که شامل کوتوله های قهوه ای(ستارگانی که بدلیل جرم کم نتوانسته اند واکنش های هسته ای را شروع کنند)،کوتوله های سفید و کوتوله های ضعیف وکم جرم قرمز می باشد از کاندیداهای مورد نظر می باشند.در حال حاضر گزینه ذرات زیر اتمی نیز به فهرست مواد تشکیل دهنده ماده تاریک اضافه شده است.این ذرات باید دارای جرم بوده ولی برهم کنش بسیار ناچیزی با مواد معمولی داشته باشند.یک رده از این مواد با نام ذرات جرم دار با برهمکنش ضعیف یا (Weakly Interacting Massive Particles)WIMP  شناخته می شوند.بسیاری از دانشمندان عقیده دارند این مواد در لحظات اولیه شکل گیری کیهان به مقدار بسیار زیاد آفریده شده اند.آشکار سازی این ذارات بدلیل واکنش ناچیز بسیار دشوار است وتاکنون چندین آزمایش برای به گیر اندازی آنها ناموفق بوده است.

 

 

 اجداد ما نیز هزاران سال پیش به وجود این نوار نقره ای رنگ در آسمان پی بردند . بسیاری از اقوام باستان بر این باور بودند که این نوار راهی است که در گذشتگان با عبور از آن به جهان دیگر مهاجرت می کنند . اقوامی دیگر اعتقاد داشتند که این نوار ، پدیده ای الهی است که شبها خود را محافظانه بر روی جامعه بشریت می گستراند .

هرکول نیز  ، با کهکشان راه شیری ارتباط داده می شود . می گویند خداوند " هرمس " در ماموریتی از جانب زئوس هرکول نوزاد را بر سینه الاهه " هرا " که خفته بود گذاشت . نوزاد با تغذیه از این شیر خدایی چنان قوی و قدرتمند شد که در میان فنا پذیران مثل و مانند نداشت . وقتی که " هرا " از خواب بیدار شد ، هرکول کوچک را با شدت و سرعت از سینه خود جدا کرد ، شیر او تا دور دستها ی آسمان پاشید و راه شیری را به وجود آورد .

 

نوشته شده در برچسب:كهكشان راه شيري,ساعت توسط سرزمين شيردال| |

به نام خداوند يكتاي بي همتا

صاعقه (رعد و برق)

بر اثر برخورد ابرهاي داراي بارهاي غير هم نام، واكنش‎هاي الكتريكي شديدي به صورت نور و صداي شديد بنام صاعقه يا رعد و برق توليد مي‎گردد كه با نور و صداي شديد همراه است.

   رعد و برق قادر است صدماتي جدي وارد آورد، مي‎تواند به راحتي انسان و يا حيوان را از پاي درآورد، زيرا از جريان الكتريكي بسيار بالايي برخوردار است كه مدت آن كم بوده ولي قدرت آن زياد است. براساس مطالعات و بررسي‎هاي به عمل آمده توسط متخصصين امر تعداد رعد و برق در هر لحظه در سراسر دنيا بين 1500 تا 2000 بار مي‎باشد. به عبار ديگر حدود 6000 جرقه الكتريكي در هر دقيقه در دنيا زده مي‎شود. يكي از خطرناك‎ترين ورزشها كه برق‎زدگي را آسان مي‎كند، شنا در محيط باز است. شدت جريان الكتريكي در رعد و برق ممكن است بين 10000 تا 40000 آمپر باشد (درحالي كه حداكثر شدت جريان قابل تحمل معمولاً ازچند صد متر متجاوز نمي‎كند). تخليه بار الكتريكي از يك ابر به ابر ديگر و يا به زمين بوجود مي‎آيد، مي‎تواند قلب انسان را از كار بياندازد، شش‎ها را پاره كند، مغز و ساير ارگان‎هاي حيات بدن را از بين ببرد و سبب سوختگي‎هاي جدي در بدن شود. هوايي كه نور برق از ميان آن مي‎گذرد به شدت گرم مي‎شود. جريان الكتريكي شديد ميزان حرارت هوا را در كانالي كه برق از آن عبور مي‎كند براي مدت يك ميلي‌ثانيه و يا كنرت از 30000 درجه سانتيگراد بالا مي‎برد. هوايي كه به طور ناگهاني اين ميزان گرم مي‎شود به سرعت منبسط شده و ضربه‎اي به هواي اطراف مي‎زند و امواجي را با فشار بين 10 تا 30 اتمسفر بوجود مي‎آورد. اغلب فلزاتي كه به عنوان وسايل زينتي به كار مي‎روند مانند گردنبند و دست بند نيز مي‎توان هنگام رعد و برق خطرناك باشند. در موقعي كه رعد و برق شديد رخ مي‎دهد بهترين كار براي حفظ سلامتي اين است كه هر نوع وسيله فلزي كه در دست داريد را فوراً رها كنيد و از ريسك كردن بپرهيزيد.

  در هنگام بروز صاعقه

1.         نترسيد (احتمال خطر پايين است) و آرامش خود را حفظ نماييد.

2.     از درختان، تپه‎ها، تيرك‎ها، طناب رختشويي، سيم برق هوايي، لوله‎هاي فلزي آب دور شويد. (ايستادن زير درخت روي تپه هنگام صاعقه خطرناك‎ترين اقدام است).

3.         اگر درون آب در حال شنا يا اسكي روي آب هستيد و يا روي شناوري مثل قايق هستيد، فورا خود را به خودخشكي برسانيد و از آب بيرون بياييد.

4.         درون اتومبيل، اتوبوس، يك ساختمان يا ايستگاه قطار زيرزميني برويد ولي به اشياء فلزي دست نزنيد.

5.         به اشياء فلزي (از قبيل دوچرخه، نرده‎هاي آهني، قلاب‎هاي ماهي‎گيري، لوازم فلزي خانه و واگن‎هاي قطار) دست نزنيد.

6.     اگر از خانه بيرون هستيد در محلي باز – بدون درخت – به حالت خميده دست را روي زانوهاي خود قراردهيد و باقي بمانيد (در نقاط مرتفع پناه نگيريد)

7.         سعي كنيد در خانه بمانيد.

8.         اگر لباس‎هاي شما خيس است از وارد آمدن صدمات جدي جلوگيري شود.

9.     اگر هنگام رعد و برق، احساس كرديد كه موهاي سر يا دست‎هاي شما سيخ شده و يا از سنگ‎ها و تورهاي فلزي اطراف خود صداي وزوز شنيدند فورا آن محل را ترك كنيد.

10.     سعي كنيد افراد برق زده را با كمك‎هاي اوليه و تنفس مصنوعي نجات دهيد، چون احتمال نجات اين اشخاص بسيار بالا است.

چگونگی تشکیل رعد و برق

بر اثر برخورد ابرهای دارای بارهای غیر همنام ، واکنش‎های الکتریکی شدیدی به صورت نور و صدای شدید بنام صاعقه یا رعد و برق تولید می‎گردد و براساس مطالعات به عمل آمده توسط متخصصین تعداد رعد و برق در هر لحظه در سراسر دنیا بین 1500 تا 2000 بار می‎باشد .

این پدیده یک تخلیه ی الکتریکی شدید و بسیار سریع در هواست و همین تخلیه الکتریکی است که نور و صدا تولید میکند ؛ در هنگام رعد و برق ، برق در جریانات هوایی ِبالا و پایین ِقوی داخل ابرهایی موسوم به کومولونیمبوس تاریک شکل می گیرد ؛ در این شرایط قطرات آب ، تگرگ و کریستال های یخ با یکدیگر برخورد می کنند ، دانشمندان عقیده دارند که این برخوردها بارهای الکتریکی را در ابر به وجود می آورد ؛ بارهای الکتریکی منفی و مثبت در ابر از یکدیگر جدا می شوند ، بارهای منفی به بخش پایین تر ابر سقوط می کنند و بارهای مثبت در بخش های میانی و بالاتر می مانند ، موقعی که اختلاف بارها به قدر کافی بزرگ می شود ، یک جریان الکتریسیته از ابر به پایین و به زمین جریان پیدا می کند یا از یک بخش ابر به بخش دیگر یا از یک ابر به ابر دیگر جریان می یابد ، که این بار معمولا مثبت و روی سطح زمین بار منفی القا میکند و به این ترتیب مجموعة ابر، هوا و زمین به یک خازن بسیار بزرگ تبدیل میشود که لحظه به لحظه بار آن بیشتر میشود و بنابراین اختلاف پتانسیل دو قطب آن افزایش پیدا میکند ، بالاخره مقدار این بار الکتریکی آنقدر زیاد میشود که اختلاف پتانسیل بین ابر و زمین به 10 تا 100 میلیون ولت میرسد و میدان الکتریکی حاصل از چنین اختلاف پتانسیلی میتواند هوا را با اینکه در حالت عادی نا رسانا ست در یک سیر خاص یونیزه و آنرا به رسانا تبدیل میکند و به محض اینکه چنین سیری از مولکولهای یونیزه رسانا از ابر تا زمین ایجاد شود بارهای الکتریکی به طرف هم حرکت میکنند و در عرض 0.0001 ثانیه جریان وحشتناکی در حدود 30 هزار آمپر از هوای یونیزه میگذرد . اما هر جریانی ضمن عبور از ماده با مقاومت اتمهای آن روبرو میشود و این مقاومت بخشی از انرژی الکتریکی را به گرما تبدیل میکند . با استفاده از اصول اولیه الکترومغناطیس میتوانید تخمین بزنید این جریان در ولتاژ 10 میلیون ولت ، توان گرمایی در حدود 100 میلیارد وات دارد و میتواند گرمایی در حدود 10 میلیون ژول ایجاد کند ؛ این گرما باعث میشود دمای هوا در مسیر آذرخش به 30 هزار درجه سانتی گراد برسد ، که این تغییر ناگهانی دما (از حدود 300 کلوین به 300 هزار کلوین) حجم هوا را 100 برابر میکند و این یعنی یک انفجارِ واقعیِ انبساطِ سریع و شدید هوا ، که یک موج ضربتی(shock wave) در هوای اطراف ایجاد میکند و امواجی را با فشار بین 10 تا 30 اتمسفر بوجود می‎آورد ، که با سرعت صوت و به شکل تندر یا رعد به گوش ما میرسد ، اما گرمای ایجاد شده غیر از انبساط بلاهای دیگری هم سر مولکولهای هوا میاورد ، جریان شدیدی که از هوا میگذرد ، آن را گرم میکند و به تابش وا میدارد و تابشی است که یک مسیر نورانی بین ابر و زمین ایجاد میکند .

رعايت نكات ايمني در داخل ساختمان :

1-       وقتي رعد وبرق رخ مي دهد , در منزل بمانيد و بيرون نرويد , مگر آنكه لازم باشد .

2-       به منظور جلوگيري از خطر آتش سوزي ناشي از صاعقه , يك برق گير بر روي ساختمان هاي بلند نصب كنيد .

3-       از درها و پنجره ها , بخاري هاي ديواري , شوفاژها و يا ديگر هادي هاي الكتريكي دور شويد .

4-       دو شاخه و وسايل برقي مانند تلويزيون و راديو را از برق بيرون بكشيد .

5-       دو شاخه تلفن را نيز بيرون بكشيد و از كار كردن با تلفن خودداري كنيد .

6-       چراغ برق را براي داشتن روشنايي مناسب روشن نگاه داريد . برخلاف عقيده ي عموم مردم اين كار خطر برخورد صاعقه با منزل شما را افزايش نخواهد داد.

7-       پرده ها را بكشيد و از ايستادن در نزديكي پنجره ها خودداري كنيد .

رعايت نكات ايمني در خارج از ساختمان :

1- از ايستادن در مناطق مرتفع , روي ساختمان هاي بلند , تپه , كوه يا هر ناحيه ي مرتفع ديگر به شدت پرهيز كنيد .

2- از تجهيزاتي كه هادي جريان الكتريسيته هستند استفاده نكنيد و در صورت وقوع رعد وبرق از آنها دوري كنيد . مانند تراكتور , موتور سيكلت , دوچرخه , بيل هاي فلزي و ...

3- از درختان , سيم هاي برق( خصوصاً كابل هاي فشار قوي برق ) , لوله ها يا ديگر سازه هاي فلزي دوري كنيد .

از حصارهاي فلزي , خطوط برق و تلفن دور شويد .

4- از پناه گرفتن زير درختان پرهيز كنيد . ( زيرا به علت برخورد برق و حرارت حاصل از آن , امكان آتش سوزي وجود دارد , لذا بايد از اين كار خودداري كنيد )

5- زير سيم هاي برق هوايي , مخازن و شيشه ها پناه نگيريد , زيرا احتمال فروريختن و افتادن آنها وجود دارد .

6- در صورتي كه داخل قايق يا در حال شنا كردن هستيد , به سرعت از آب خارج شويد و بدن خود را خشك كنيد .

7- در صورتي كه در اتومبيل هستيد , از درختاني كه ممكن است روي آن بيفتد , دور شويد و سپس در جايي مناسب پارك كنيد , و تا پايان خطر از وسيله نقليه خود خارج نشويد . اما از دست زدن به قسمت هاي فلزي اتومبيل خودداري كنيد .

8- اگر در جنگل هستيد , به سرعت از آنجا خارج شويد يا در زير درختان كوتاه پناه بگيريد .

با رعايت نكات ايمني امكان برخورد صاعقه با شما بسيار كم است و هيچ جاي نگراني نخواهد بود .

نكته : بدني كه دچار صاعقه زدگي شده , حاوي الكتريسيته نيست و مي توانيد كمك هاي اوليه ي ضروري را براي وي انجام دهيد . بنابراين از دست زدن به بدن افراد صاعقه زده هراس نداشته باشيد .

كمكهاي اوليه

بررسي علائم حياتي مصدوم و در صورت نياز عمليات احياي قلبي ريوي

مصدوم را به آرامش تشويق كنيد .

مصدوم را سريعاً به بيمارستان منتقل كنيد .

نوشته شده در برچسب:آذرخش,ساعت توسط سرزمين شيردال| |

به نام جان بخش جان ها

نخستين اشاره در تاريخ اساطير ايران به وجود پرچم، به قيام کاوه آهنگر عليه ظلم و ستم آژي دهاک(ضحاک) بر ميگردد. در آن هنگام کاوه براي آن که مردم را عليه ضحاک بشوراند، پيش بند چرمي خود را بر سر چوبي کرد و آن را بالا گرفت تا مردم گرد او جمع شدند. سپس کاخ فرمانرواي خونخوار را در هم کوبيد و فريدون را بر تخت شاهي نشانيد.

فريدون نيز پس از آنکه فرمان داد تا پاره چرم پيش بند کاوه را با ديباهاي زرد و سرخ و بنفش آراستند و دُر و گوهر به آن افزودند، آن را درفش شاهي خواند و بدين سان " درفش کاويان " پديد آمد. نخستين رنگهاي پرچم ايران زرد و سرخ و بنفش بود، بدون آنکه نشانه اي ويژه بر روي آن وجود داشته باشد. درفش کاويان صرفاً افسانه نبوده و به استناد تاريخ تا پيش از حمله اعراب به ايران، بويژه در زمان ساسانيان و هخامنشيان پرچم ملي و نظامي ايران را درفش کاويان مي گفتند، هر چند اين درفش کاوياني اساطيري نبوده است.

محمدبن جرير طبري در کتاب تاريخ خود به نام الامم و الملوک مينويسد: درفش کاويان از پوست پلنگ درست شده، به درازاي دوازده ارش که اگر هر ارش را که فاصله بين نوک انگشتان دست تا بندگاه آرنج است 60 سانتي متر به حساب آوريم، تقريباٌ پنج متر عرض و هفت متر طول ميشود. ابولحسن مسعودي در مروج اهب نيز به همين موضوع اشاره ميکند.

به روايت اکثر کتب تاريخي، درفش کاويان زمان ساسانيان از پوست شير يا پلنگ ساخته شده بود، بدون آنکه نقش جانوري بر روي آن باشد. هر پادشاهي که به قدرت مي رسيد تعدادي جواهر بر آن مي افزود. به هنگام حملهٌ اعراب به ايران، در جنگي که در اطراف شهر نهاوند در گرفت درفش کاويان به دست آنان افتاد و چون آن را همراه با فرش مشهور " بهارستان " نزد عمربن خطاب خليفه مسلمانان، بردند وي از بسياري گوهرها، دُرها و جواهراتي که به درفش آويخته شده بود دچار شگفتي شد و به نوشته فضل الله حسيني قزويني در کتاب المعجم مينويسد: " امير المومنين سپس بفرمود تا آن گوهرها را برداشتند و آن پوست را سوزانيدند ".

با فتح ايران به دست اعراب - مسلمان، ايرانيان تا دويست سال هيچ درفش يا پرچمي نداشتند و تنها دو تن از قهرمانان ملي ايران زمين، يعني ابومسلم خراساني و بابک خرم دين داراي پرچم بودند. ابومسلم پرچمي يکسره سياه رنگ داشت و بابک سرخ رنگ به همين روي بود که طرفداران اين دو را سياه جامگان و سرخ جامگان مي خواندند. از آنجائي که علماي اسلام تصويرپردازي و نگارگري را حرام ميدانستند تا سالهاي مديد هيچ نقش و نگاري از جانداران بر روي درفش ها تصوير نمي شد.

نخستين تصوير بر روي پرچم ايران

در سال 355 خورشيدي ( 976 ميلادي ) که غزنويان، با شکست دادن سامانيان، زمام امور را در دست گرفتند، سلطان محمود غزنوي براي نخستين بار دستور داد نقش يک ماه را بر روي پرچم خود که رنگ زمينه آن يکسره سياه بود زردوزي کنند. سپس در سال 410 خورشيدي ( 1031 ميلادي ) سلطان مسعود غزنوي به انگيزه دلبستگي به شکار شير دستور داد نقش و نگار يک شير جايگزين ماه شود و از آن پس هيچگاه تصوير شير از روي پرچم ملي ايران برداشته نشد تا انقلاب ايران در سال (1979 ميلادي).

افزوده شدن نقش خورشيد بر پشت شير

در زمان خوارزمشاهيان يا سلجوقيان سکه هائي زده شد که بر روي آن نقش خورشيد بر پشت آمده بود، رسمي که به سرعت در مورد پرچمها نيز رعايت گرديد. در مورد علت استفاده از خورشيد دو ديدگاه وجود دارد، يکي اينکه چون شير گذشته از نماد دلاوري و قدرت، نشانه ماه مرداد ( اسد ) هم بوده و خورشيد در ماه مرداد در اوج بلندي و گرماي خود است، به اين ترتيب همبستگي ميان خانه شير ( برج اسد ) با ميانهٌ تابستان نشان داده مي شود. نظريه ديگر بر تاًثير آئين مهرپرستي و ميترائيسم در ايران دلالت دارد و حکايت از آن دارد که به دليل تقدس خورشيد در اين آئين، ايرانيان کهن ترجيح دادند خورشيد بر روي سکه ها و پرچم بر پشت شير قرار گيرد.

پرچم در دوران صفويان

در ميان شاهان سلسله صفويان که حدود 230 سال بر ايران حاکم بودند تنها شاه اسماعيل اول و شاه طهماسب اول بر روي پرچم خود نقش شير و خورشيد نداشتند. پرچم شاه اسماعيل يکسره سبز رنگ بود و بر بالاي آن تصوير ماه قرار داشت. شاه طهماسب نيز چون خود زادهً ماه فروردين ( برج حمل ) بود دستور داد به جاي شير و خورشيد تصوير گوسفند ( نماد برج حمل ) را هم بر روي پرچمها و هم بر سکه ها ترسيم کنند. پرچم ايران در بقيهً دوران حاکميت صفويان سبز رنگ بود و شير و خورشيد را بر روي آن زردوزي مي کردند. البته موقعيت و طرز قرارگرفتن شير در همهً اين پرچمها يکسان نبوده، شير گه نشسته بوده، گاه نيمرخ و گاه رو به سوي بيننده. در بعضي موارد هم خورشيد از شير جدا بوده و گاه چسبيده به آن. به استناد سياحت نامهً ژان شاردن جهانگرد فرانسوي استفاده او بيرق هاي نوک تيز و باريک که بر روي آن آيه اي از قرآن و تصوير شمشير دوسر علي يا شير خورشيد بوده، در دوران صفويان رسم بوده است. به نظر مي آيد که پرچم ايران تا زمان قاجارها، مانند پرچم اعراب، سه گوشه بوده نه چهارگوش.

پرچم در عهد نادرشاه افشار

نادر که مردي خود ساخته بود توانست با کوششي عظيم ايران را از حکومت ملوک الطوايفي رها ساخته، بار ديگر يکپارچه و متحد کند. سپاه او از سوي جنوب تا دهلي، از شمال تا خوارزم و سمرقند و بخارا، و از غرب تا موصل و کرکوک و بغداد و از شرق تا مرز چين پيش روي کرد. در همين دوره بود که تغييراتي در خور در پرچم ملي و نظامي ايران بوجود آمد. درفش شاهي يا بيرق سلطنتي در دوران نادرشاه از ابريشم سرخ و زرد ساخته مي شد و بر روي آن تصوير شير و خورشيد هم وجود داشت اما درفش ملي ايرانيان در اين زمان سه رنگ سبز و سفيد و سرخ با شيري در حالت نيمرخ و در حال راه رفتن داشته که خورشيدي نيمه بر آمده بر پشت آن بود و در درون دايره خورشيد نوشته بود: " المک الله " سپاهيان نادر در تصويري که از جنگ وي با محمد گورکاني، پادشاه هند، کشيده شده، بيرقي سه گوش با رنگ سفيد در دست دارند که در گوشهً بالائي آن نواري سبز رنگ و در قسمت پائيتي آن نواري سرخ دوخته شده است. شيري با دم برافراشته به صورت نيمرخ در حال راه رفتن است و درون دايره خورشيد آن بازهم " المک الله " آمده است. بر اين اساس ميتوان گفت پرچم سه رنگ عهد نادر مادر پرچم سه رنگ فعلي ايران است. زيرا در اين زمان بود که براي نخستين بار اين سه رنگ بر روي پرچم هاي نظامي و ملي آمد، هر چند هنوز پرچمها سه گوشه بودند.

دورهً قاجارها، پرچم چهار گوشه

در دوران آغامحمدخان قاجار، سر سلسلهً قاجاريان، چند تغيير اساسي در شکل و رنگ پرچم داده شد، يکي اين که شکل آن براي نخستين بار از سه گوشه به چهارگوشه تغيير يافت و دوم اين که آغامحمدخان به دليل دشمني که با نادر داشت سه رنگ سبز و سفيد و سرخ پرچم نادري را برداشت و تنها رنگ سرخ را روي پرچم گذارد. دايره سفيد رنگ بزرگي در ميان اين پرچم بود که در آن تصوير شير و خورشيد به رسم معمول وجود داشت با اين تفاوت بارز که براي نخستين بار شمشيري در دست شير قرار داده شده بود. در عهد فتحعلي شاه قاجار، ايران داراي پرچمي دوگانه شد. يکي پرچمي يکسره سرخ با شيري نشسته و خورشيد بر پشت که پرتوهاي آن سراسر آن را پوشانده بود. نکته شگفتي آور اين که شير پرچم زمان صلح شمشير بدست داشت در حالي که در پرچم عهد جنگ چنين نبود. در زمان فتحعلي شاه بود که استفاده از پرچم سفيد رنگ براي مقاصد ديپلماتيک و سياسي مرسوم شد. در تصويري که يک نقاش روس از ورود سفير ايران " ابوالحسن خان شيرازي " به دربار تزار روس کشيده، پرچمي سفيد رنگ منقوش به شير و خورشيد و شمشير، پيشاپيش سفير در حرکت است. سالها بعد، اميرکبير از اين ويژگي پرچم هاي سه گانهً دورهً فتحعلي شاه استفاده کرد و طرح پرچم امروزي را ريخت. براي نخستين بار در زمان محمدشاه قاجار ( جانشين فتحعلي شاه ) تاجي بر بالاي خورشيد قرار داده شد. در اين دوره هم دو درفش يا پرچم به کار مي رفته است که بر روي يکي شمشير دو سر حضرت علي و بر ديگري شير و خورشيد قرار داشت که پرچم اول درفش شاهي و دومي درفش ملي و نظامي بود.

اميرکبير و پرچم ايران
ميرزا تقي خان اميرکبير، بزرگمرد تاريخ ايران، دلبستگي ويژه اي به نادرشاه داشت و به همين سبب بود که پيوسته به ناصرالدين شاه توصيه مي کرد شرح زندگي نادر را بخواند. اميرکبير همان رنگ هاي پرچم نادر را پذيرفت، اما دستور داد شکل پرچم مستطيل باشد ( بر خلاف شکل سه گوشه در عهد نادرشاه ) و سراسر زمينهً پرچم سفيد، با يک نوار سبز به عرض تقريبي 10 سانتي متر در گوشه بالائي و نواري سرخ رنگ به همان اندازه در قسمت پائين پرچم دوخته شود و نشان شير و خورشيد و شمشير در ميانه پرچم قرار گيرد، بدون آنکه تاجي بر بالاي خورشيد گذاشته شود. بدين ترتيب پرچم ايران تقريباٌ به شکل و فرم پرچم امروزي ايران درآمد.

انقلاب مشروطيت و پرچم ايران

با پيروزي جنبش مشروطه خواهي در ايران و گردن نهادن مظفرالدين شاه به تشکيل مجلس، نمايندگان مردم در مجلس هاي اول و دوم به کار تدوين قانون اساسي و متمم آن مي پردازند. در اصل پنجم متمم قانون اساسي آمده بود: " الوان رسمي بيرق ايران، سبز و سفيد و سرخ و علامت شير و خورشيد است"، کاملا مشخص است که نمايندگان در تصويب اين اصل شتابزده بوده اند. زيرا اشاره اي به ترتيب قرار گرفتن رنگها، افقي يا عمودي بودن آنها، و اين که شير و خورشيد بر کدام يک از رنگها قرار گيرد به ميان نيامده بود. همچنين دربارهً وجود يا عدم وجود شمشير يا جهت روي شير ذکري نشده بود. به نظر مي رسد بخشي از عجلهً نمايندگان به دليل وجود شماري روحاني در مجلس بوده که استفاده از تصوير را حرام مي دانستند. نمايندگان نوانديش در توجيه رنگهاي به کار رفته در پرچم به استدلالات ديني متوسل شدند، بدين ترتيب که مي گفتند رنگ سبز، رنگ دلخواه پيامبر اسلام و رنگ اين دين است، بنابراين پيشنهاد مي شود رنگ سبز در بالاي پرچم ملي ايران قرار گيرد. در مورد رنگ سفيد نيز به اين حقيقت تاريخي استناد شد که رنگ سفيد رنگ مورد علاقهً زرتشتيان است، اقليت ديني که هزاران سال در ايران به صلح و صفا زندگي کرده اند و اين که سفيد نماد صلح، آشتي و پاکدامني است و لازم است در زير رنگ سبز قرار گيرد. در مورد رنگ سرخ نيز با اشاره به ارزش خون شهيد در اسلام، بويژه امام حسين و جان باختگان انقلاب مشروطيت به ضرورت پاسداشت خون شهيدان اشاره گرديد. وقتي نمايندگان روحاني با اين استدلالات مجباب شده بودند و زمينه مساعد شده بود، نوانديشان حاضر در مجلس سخن را به موضوع نشان شير و خورشيد کشاندند و اين موضوع را اين گونه توجيه کردند که انقلاب مشروطيت در مرداد (سال 1285 هجري شمسي 1906 ميلادي) به پيروزي رسيد يعني در برج اسد(شير). از سوي ديگر چون اکثر ايرانيان مسلمان شيعه و پيرو علي هستند و اسدالله از القاب حضرت علي است، بنابراين شير هم نشانهً مرداد است و هم نشانهً امام اول شيعيان در مورد خورشيد نيز چون انقلاب مشروطه در ميانهً ماه مرداد به پيروزي رسيد و خورشيد در اين ايام در اوج نيرومندي و گرماي خود است پيشنهاد مي کنيم خورشيد را نيز بر پشت شير سوار کنيم که اين شير و خورشيد هم نشانهً علي باشد هم نشانهً ماه مرداد و هم نشانهً چهاردهم مرداد يعني روز پيروزي مشروطه خواهان و البته وقتي شير را نشانهً پيشواي امام اول بدانيم لازم است شمشير ذوالفقار را نيز بدستش بدهيم. بدين ترتيب براي اولين بار پرچم ملي ايران به طور رسمي در قانون اساسي به عنوان نماد استقلال و حاکميت ملي مطرح شد. در سال 1336 منوچهر اقبال، نخست وزير وقت به پيشنهاد هياًتي از نمايندگان وزارت خانه هاي خارجه، آموزش و پرورش و جنگ طي بخش نامه اي ابعاد و جزئيات ديگر پرچم را مشخص کرد. بخش نامهً ديگري در سال 1337 در مورد تناسب طول و عرض پرچم صادر شد و طي آن مقرر گرديد طول پرچم اندکي بيش از يک برابر و نيم عرضش باشد.

پرچم بعد از انقلاب
در اصل هجدهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مصوب سال 1358 (1979 ميلادي) در مورد پرچم گفته شده است که پرچم جمهوري اسلامي از سه رنگ سبز، سفيد و سرخ تشکيل مي شود و نشانهً جمهوري اسلامي (تشکيل شده با حروف الله اکبر) در وسط آن قرار دارد

نوشته شده در برچسب:چگونگي ساختار پرچم هاي ايران,ساعت توسط سرزمين شيردال| |

به نام خدايي كه در همين نزديكي ست

فولکور" از نظر لغوی یعنی دانش عامیانه و دانستنی های توده مردم است و درمردم شناسی به مطالعه هنرها ، رسوم و سنن عامیانه ای که در جوامع مختلف رواج دارد اطلاق می شود . مثلا نحوه غذا خوردن ، شیوه لباس ، آداب و رسوم کفن و دفن ، مراسم عروسی ، ترانه ها و .. . به عبارت دیگر آداب و رسومی که در یک منطقه خاص مورد استفاده قرار می گیرد و در سایر نقاط رایج نیست . فولکور باید  جمعی ، تکراری باشد و معمولا ابداع کننده یا زمان اعمال فولکوریک معلوم نیست .

شاید پرسش شود که ضبط و ثبت یک مشت اوهام و سنن در عصر فضا و اتم و کامپیوتر چه سودی می تواند داشته باشد؟ باید به این افراد مدنظر شد که بررسی معتقدات ، اندیشه ها و گفتار مردم کوچه و بازار از نظر روانشناسی و جامعه شناسی اهمیت دارد . همچنین ما هرگز نخواهیم توانست به پیشرفتهای جدید دسترسی پیدا کنیم مگر اینکه از گذشته مان آگاه باشیم یعنی بدانیم که دیروز چه بودیم و امروز چه هستیم ،  در ضمن نباید گمان کرد که این آداب و سنن پوچ و زیان آور هستند و باید همه را به دور انداخت و در آخر یادمان باشد هیچ جامعه، قوم، ملت و طایفه ای نمی تواند بدون فرهنگ وجود داشته باشد .

در اینجا به شماری از اعتقادات و رسوم اقوام ترک زبان ایران زمین پرداخته می شود و از آنجایی که  شامل اقوام قشقایی و ترکمن نیز می شود  فقط به ترکان آذری زبان اشاره می شود  واستان های « اردبیل »،« آذربایجان شرقی » ، « آذربایجان غربی» و « زنجان » مدنظر قرار دارند . خاطر نشان می شود، برخی از این رسو مات استان و منطقه خاصی را در برمی گیرد و برخی درتمام استانها مشترک است .

 

الف: مراسم مربوط به فصول چهار گانه

- سایا چی : این  مراسم که چند روز مانده به عید انجام می شود به صورت نمایشی است که فردی بنام « سایاچی» در نقش هنرمندی دوره گرد  خانه به خانه میگردد و با سرودهایی به نام سایا برای حیوانات اهلی و خانگی صاحب خانه دعای خیر می کند  و درعوض از صاحب خانه مواد غذایی مثل گندم و پنیر می گیرد. این سرود ها ، آغاز بهار و پایان زمستان را مژده می دهد و سایاچی با  خواندن آواز ، طلب فراوانی محصول می کند. البته این رسم در برخی مناطق در اواخر پاییز انجام میشود .

- شال سالماک : یکی دیگر از این  رسومات  است و آن بدین صورت است که پس از افروختن آتش جوانان به بام خانه های همسایگان و آشنایان می روند و دستمالی درازی را به داخل خانه سرازیرمی کنند و صاحب خانه بعد از دعای خیر برای این جوان تنقلات یا پول در دستمالش می گذارد . این رسم در شهرها فراموش شده و فقط در برخی روستاها وجود دارد.

-  خیدر- خیدر : این مراسم برای طلب باران و یا قطع باران است. ریش سفیدان هر محل از محله ی خود حبوبات و دانه های گوناگون جمع آوری میکند و در یکی از خانه ها غذایی با وسایل جمع کرده درست کرده و بین مردم پخش می کند این رسم همراه با نغمه هایی بنام خیدر برگزار می شود . به نظر می رسد در این مراسم ها قطع یا نزول باران مهم نیست و بهانه ای است برای دور هم بودن است .

-  جشن حالا : از جشنهای مخصوص استان زنجان مخصوصاًًًً انگوران است .این جشن که درارتباط با جمع آوری محصولات کشاورزی است، در اوایل پاییز برگذار می شود ،در این جشن زنان حضور ندارند. به این صورت است که هر خانوار در هنگام برداشت محصول به مقدار بیست متر از محصول را برای جشن باقی می گذارد، در روز جشن بعد از صرف نهارمردان به مزرعه می روند و زمینهای باقی مانده رادرو می کنند و هر کسی هر چه درو کرده را به نشانه ی «نذری» به خانه اش می برد.

-  چیله گََََََِِِِِجََه (شب یلدا) : معتقدند در این شب کسی نباید به سفر برود چون تا سال آینده در سفر خواهد بود. مردم آذربایجان غربی بر روی پشت بام خود گندم برشته می ریزند و معتقدند با این کار سالی که می آید پر برکت خواهد بود.غذای این شب هم آش کشک است .

مراسم های دینی و مذهبی:

-  طشت گذاری : یکی از مراسم های خاص استان اردبیل طشت گذاری است که از سه روز آخر ماه ذیحجه شروع می شود و تا آخر محرم ادامه دارئد .مردم این استان طبق سنت قدیمی خود طشتی که جنسش از مس و مفرغ  را پر از آب کرده و در مسجد می گذارند .این آب را مردم می نوشند و معتقدند با نوشیدن این آب تمام در بیماریها رفع می شود.آب این طشت روزانه تعویض می شود.

- مراسم محرم زنجان: مراسم عزاداری مسجد زینبیه و اعظم زنجان اولین تجمع عزاداران حسینی ایران و دومین تجمع جهان است (عید قربان در مکه) ، این دو هیئت در روز تاسوعا و سوم امام به داخل شهر آمده و عزاداری می کنند .

 

ب: مراسم مربوط به زندگی روزمره

عروسی: مراسم عروسی این مناطق معمولاًًًً در اواخر پاییز انجام می شود علت آن اینکه مردم بعد از برداشت محصول فرصت فراغت  و با فروش محصولات استطاعت مالی می یابند .

-  حنا بندان :در این جشن فقط مردان شرکت می کنند وپس از پایکوبی وجشن برای عروس حنا می برند در هنگام برگشتن ، خانواده ی عروس سه سینی(خوانچه) را به آنها می دهد در سینی اولی کله قند و حنای داماد است در دومی لباسهای داماد و در سومی آجیل ،میوه و شیرینی است.بعد از برگشتن دست داماد و ساق دوش و سول دوش حنا می گذارند. در این شب هدایایی را به داماد میدهند که به«بی گورمه» معروف است این هدایا معمولاًًً پول است.

- روز عروسی : اول صبح مردانی از خانواده ی داماد برای آوردن جهیزیه به خانه ی عروس می روند و بعد از امضای لیست جهیزیه ، آن را به خانه داماد می برند. بعد از ظهر هم طی مراسمی لباس داماد را می پوشانند وخوانچه سومی که آجیل داشت را به همراه دو خوانچه ای که خانواده ی ساق دوش و سول دوش داده اند در بین حضار پخش می شود.

- سیب اندازی: عروس وقتی به نزدیکی خانه ی داماد می رسد .داماد به پشت بام خانه اش رفته و سه عدد سیب سرخ را بعد از گاز زدن به طرف عروس پرتاب می کند و معتقدند هر کسی سیب را بگیرد عروس یا داماد بعدی است .

مراسم عزاداری:

-  ور جناز: در مراسم خاکسپاری در جلوی فرد در گذشته سینی پر از قند خرد شده که رویش را پارچه ساه کشیده اند حمل می شود که به «ور جناز» معروف است این قندها در طی مراسم بین مردم پخش می شود

-  یاس: تا روز چهلم خانه ی عزادار پر از مهمان است تا اینکه در روز چهلم بعد از پایان مراسم مهمانان هر کدام مبلغی را به عنوان«یاش» به ریش سفیدی می دهند ته به صاحب عزا بدهد .

- قره آچماق: چند روز مانده به چهلم قوم و خویشان با آوردن لباس یا پارچه هایی صاحب خانه را از عزا در می آورند در این مراسم حنا را به نشانه ی پایان عزاداری بر دستانشان می گذارند .

سخن آخر: این معتقدات و رسوم چون فرهنگ هر جامعه را تشکیل میدهند بسیار پسندیده هستند و باید حفظ شوند ولی متأسفانه هر قدر میدان دانش و اندیشه فراخ تر شود از شمار ناشناخته ها کاسته می شود تا روزی برسد که هیچ اثری از «فولکور» بر جای نماند.

نوشته شده در برچسب:آداب و رسوم تركان,ساعت توسط سرزمين شيردال| |